مولانا

مولانا

بخش ۲۸ - فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است

۱

دوستان در قصهٔ ذاالنون شدند

سوی زندان و در آن رایی زدند

۲

کین مگر قاصد کند یا حکمتیست

او درین دین قبله‌ای و آیتیست

۳

دور دور از عقل چون دریای او

تا جنون باشد سفه‌فرمای او

۴

حاش لله از کمال جاه او

کابر بیماری بپوشد ماه او

۵

او ز شر عامه اندر خانه شد

او ز ننگ عاقلان دیوانه شد

۶

او ز عار عقلِ کُندِ تن‌پرست

قاصدا رفتست و دیوانه شدست

۷

که ببندیدم قوی وز ساز گاو

بر سر و پشتم بزن وین را مکاو

۸

تا ز زخم لَخت یابم من حیات

چون قتیل از گاو موسی ای ثقات

۹

تا ز زخم لَخت گاوی خوش شوم

همچو کشته و گاو موسی گش شوم

۱۰

زنده شد کشته ز زخم دم گاو

همچو مس از کیمیا شد زر ساو

۱۱

کشته بر جست و بگفت اسرار را

وا نمود آن زمرهٔ خون‌خوار را

۱۲

گفت روشن کین جماعت کشته‌اند

کین زمان در خصمیم آشفته‌اند

۱۳

چونک کشته گردد این جسم گران

زنده گردد هستی اسراردان

۱۴

جان او بیند بهشت و نار را

باز داند جملهٔ اسرار را

۱۵

وا نماید خونیان دیو را

وا نماید دام خدعه و ریو را

۱۶

گاو کشتن هست از شرط طریق

تا شود از زخم دمش جان مُفیق

۱۷

گاو نفس خویش را زوتر بکش

تا شود روح خفی زنده و بهش

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 150
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۴۷
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۷۵
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۲۸۳
بامشاد لطف آبادی :

نظرات

user_image
علی راد
۱۳۹۷/۱۰/۱۳ - ۱۶:۲۹:۳۰
عقلِ کُندِ تن‌پرستچه گزاره‌ی جالبی!جای بحث دارد. وابستگی عقل به تن نه به جان. تن‌خاکی و نه جان‌افلاکی. جایی که عقل به زمین و خاک مشغول شود و از آسمان و ورا غافل، صاحب خردمندش عار خواهدداشت از داشتنِ آن و دیوانگی و «بی‌عقلی» را انتخاب می‌کند.یک پرسش: حال اگر عقل خاک‌پرست و به تَبَع آن کُند نباشد چطور؟ آیا می‌توان در مقابل عقل‌کند‌تن‌پرست*، عقل‌تُند‌جان‌پرست** متصور شد و ضمن بیگانگی با عقل اول، به عقل اخیر متکی شد؟!___* پرست اول از ریشه‌ی پرستیدن** پرست دوم با ربشه‌ی پرستاری (؟)