مولانا

مولانا

بخش ۳۱ - ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان

۱

هر طعامی کآوریدندی به وی

کس سوی لقمان فرستادی ز پی

۲

تا که لقمان دست سوی آن برد

قاصدا تا خواجه پس‌خوردش خورد

۳

سؤر او خوردی و شور انگیختی

هر طعامی کو نخوردی ریختی

۴

ور بخوردی بی دل و بی اشتها

این بود پیوندی بی انتها

۵

خربزه آورده بودند ارمغان

گفت رو فرزند لقمان را بخوان

۶

چون برید و داد او را یک برین

همچو شکر خوردش و چون انگبین

۷

از خوشی که خورد داد او را دوم

تا رسید آن گرچها تا هفدهم

۸

ماند گرچی گفت این را من خورم

تا چه شیرین خربزه‌ست این بنگرم

۹

او چنین خوش می‌خورد کز ذوق او

طبعها شد مشتهی و لقمه‌جو

۱۰

چون بخورد از تلخیش آتش فروخت

هم زبان کرد آبله هم حلق سوخت

۱۱

ساعتی بی‌خود شد از تلخی آن

بعد از آن گفتش که ای جان و جهان

۱۲

نوش چون کردی تو چندین زهر را

لطف چون انگاشتی این قهر را

۱۳

این چه صبرست این صبوری ازچه روست

یا مگر پیش تو این جانت عدوست

۱۴

چون نیاوردی به حیلت حجتی

که مرا عذریست بس کن ساعتی

۱۵

گفت من از دست نعمت‌بخش تو

خورده‌ام چندان که از شرمم دوتو

۱۶

شرمم آمد که یکی تلخ از کفت

من ننوشم ای تو صاحب‌معرفت

۱۷

چون همه اجزام از انعام تو

رسته‌اند و غرق دانه و دام تو

۱۸

گر ز یک تلخی کنم فریاد و داد

خاک صد ره بر سر اجزام باد

۱۹

لذت دست شکربخشت بداشت

اندرین بطیخ تلخی کی گذاشت

۲۰

از محبت تلخها شیرین شود

از محبت مسها زرین شود

۲۱

از محبت دردها صافی شود

از محبت دردها شافی شود

۲۲

از محبت مرده زنده می‌کنند

از محبت شاه بنده می‌کنند

۲۳

این محبت هم نتیجهٔ دانشست

کی گزافه بر چنین تختی نشست

۲۴

دانش ناقص کجا این عشق زاد

عشق زاید ناقص اما بر جماد

۲۵

بر جمادی رنگ مطلوبی چو دید

از صفیری بانگ محبوبی شنید

۲۶

دانش ناقص نداند فرق را

لاجرم خورشید داند برق را

۲۷

چونک ملعون خواند ناقص را رسول

بود در تاویل نقصان عقول

۲۸

زانک ناقص‌تن بود مرحوم رحم

نیست بر مرحوم لایق لعن و زخم

۲۹

نقص عقلست آن که بد رنجوریست

موجب لعنت سزای دوریست

۳۰

زانک تکمیل خردها دور نیست

لیک تکمیل بدن مقدور نیست

۳۱

کفر و فرعونی هر گبر بعید

جمله از نقصان عقل آمد پدید

۳۲

بهر نقصان بدن آمد فرج

در نبی که ما علی الاعمی حرج

۳۳

برق آفل باشد و بس بی وفا

آفل از باقی ندانی بی صفا

۳۴

برق خندد بر کی می‌خندد بگو

بر کسی که دل نهد بر نور او

۳۵

نورهای چرخ ببریده‌پیست

آن چو لا شرقی و لا غربی کیست

۳۶

برق را خو یخطف الابصار دان

نور باقی را همه انصار دان

۳۷

بر کف دریا فرس را راندن

نامه‌ای در نور برقی خواندن

۳۸

از حریصی عاقبت نادیدنست

بر دل و بر عقل خود خندیدنست

۳۹

عاقبت بینست عقل از خاصیت

نفس باشد کو نبیند عاقبت

۴۰

عقل کو مغلوب نفس، او نفس شد

مشتری مات زحل شد نحس شد

۴۱

هم درین نحسی بگردان این نظر

در کسی که کرد نحست در نگر

۴۲

آن نظر که بنگرد این جر و مد

او ز نحسی سوی سعدی نقب زد

۴۳

زان همی‌گرداندت حالی به حال

ضد به ضد پیداکنان در انتقال

۴۴

تا که خوفت زاید از ذات الشمال

لذت ذات الیمین یرجی الرجال

۴۵

تا دو پر باشی که مرغ یک پره

عاجز آید از پریدن ای سره

۴۶

یا رها کن تا نیایم در کلام

یا بده دستور تا گویم تمام

۴۷

ورنه این خواهی نه آن فرمان تراست

کس چه داند مر ترا مقصد کجاست

۴۸

جان ابراهیم باید تا به نور

بیند اندر نار فردوس و قصور

۴۹

پایه پایه بر رود بر ماه و خور

تا نماند همچو حلقه بند در

۵۰

چون خلیل از آسمان هفتمین

بگذرد که لا احب الافلین

۵۱

این جهان تن غلط‌انداز شد

جز مر آن را کو ز شهوت باز شد

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 152
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۷۹
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۵۲

نظرات

user_image
تبکم
۱۳۹۰/۱۲/۰۱ - ۱۰:۴۸:۳۱
اولین بیت :هر طعامی کوریدندی بویکس سوی لقمان فرستادی ز پیبه این صورت اصلاح میگردد :هر طعامی کآوریدندی به ویکس سوی لقمان فرستادی ز پی
user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۲/۰۵ - ۰۵:۰۰:۴۶
بیت پانزدهم :گفت من از دست شکّربخش تو-فکر می کنم تناسب بیشتری با شعر دارد
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۲/۰۳ - ۱۶:۲۸:۱۷
ببریده‌ پی ست
user_image
هیچکس
۱۳۹۲/۰۲/۱۸ - ۰۵:۱۳:۲۰
با سلامپس از بیت 21، ابیات زیر ( 7 بیت) جا افتاده است که در نسخه‌های قدیمی هست:ازمحبت‌خارهاگل‌میشود/ازمحبت‌سرکه‌هامل‌میشودازمحبت‌دارتختی‌میشود/ازمحبت‌باربختی‌میشودازمحبت‌سِجن‌گلشن‌میشود/بی‌محبت‌روضه‌گُلخَن میشودازمحبت‌نارنوری‌میشود/وزمحبت‌دیوحوری‌میشودازمحبت‌سنگ‌روغن‌میشود/بی‌محبت‌موم‌آهن‌میشودازمحبت‌حُزن‌شادی‌میشود/وزمحبت‌غول‌هادی‌میشودازمحبت‌نیش‌نوشی‌میشود/وزمحبت‌شیرموشی‌میشودازمحبت‌سقم صحت‌می‌شود/وزمحبت‌قهررحمت‌میشود
user_image
احمد
۱۳۹۴/۰۷/۲۰ - ۱۴:۵۵:۲۱
سلام بیت پانزدهم. گفت من ازدست نعمت ......فکر کنم منظور اینست رحمت ولطف وشیرینهای نعمات خداوند در مقابل ناملایمات اینقدر زیاد است که اگر گاهی از سرعدل عقوبتی بما می رسد باید ان راهم الطف وشیرین بدانیم زیرا انقدر ماحلوای شیرین ذرات وجود ماچشیده است که نباید با این خربزه تلخ ناراحت شویم
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۹/۲۶ - ۱۱:۲۸:۲۵
برق خندد بر که می خندد بگوبر کسی که دل نهد بر نور اوعطار نیز این مضمون را چنین آورده است :در گذر از گل که گل هر نوبهار بر تو می خندد نه در تو شرم دارلا احب الآفلین...
user_image
طره پریشان
۱۳۹۶/۰۸/۰۲ - ۱۶:۰۶:۵۹
با سلام ادبکرج به معنای قاش خربزه و هندوانه است که گویا اشتباه گرچ تایپ شده است.
user_image
محسن
۱۳۹۷/۰۷/۱۷ - ۱۱:۰۱:۴۲
آیا واقعا این ابیات از مولاناست یا بعدا اضافه شده؟؟؟؟ چرا در هیچ منع معتبری نیست؟ ازمحبت‌خارهاگل‌میشود/ازمحبت‌سرکه‌هامل‌میشودازمحبت‌دارتختی‌میشود/ازمحبت‌باربختی‌میشودازمحبت‌سِجن‌گلشن‌میشود/بی‌محبت‌روضه‌گُلخَن میشودازمحبت‌نارنوری‌میشود/وزمحبت‌دیوحوری‌میشودازمحبت‌سنگ‌روغن‌میشود/بی‌محبت‌موم‌آهن‌میشودازمحبت‌حُزن‌شادی‌میشود/وزمحبت‌غول‌هادی‌میشودازمحبت‌نیش‌نوشی‌میشود/وزمحبت‌شیرموشی‌میشودازمحبت‌سقم صحت‌می‌شود/وزمحبت‌قهررحمت‌میشود
user_image
محسن
۱۳۹۷/۰۷/۱۷ - ۱۱:۲۶:۵۶
بله من این ابیات رو در نسخه تصحیح شده رینولد نیکلسون دیدم.از عزیزانی که استاد هستند در زمینه مثنوی سوال دارم که چرا چنین ابیات مشهوری که دهان به دهان در میان مردم نقل می‌شود، حذف شده است!از محبت خارها گل می‌شود....
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۹ - ۰۰:۵۷:۲۶
ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی 12 حکایت ادب و محبت لقمان حکیم به خواجه خودهر غذایی که برای خواجه می‌آوردند ،نخست از لقمان می خواست تا او بخورد.خربزه اورده بودند ارمغانگفت رو فرزند، لقمان را بخوانچون برید و داد تو را یک برینهمچو شکر خوردش و چون انگبین1515خربزه آورده بودند، خواجه به فرزند گفت لقمان را بیاور.برشی از خربزه به او داد.لقمان مانند شکر و عسل می خورد و خواجه تا هفده برش به او داد.خواجه از اینکه لقمان خربزه را مانند شکر می خورد به اشتها آمد و برشی از آن را خورد.چون بخورد از تلخیش آتش فروختهم زبان کرد آبله هم حلق سوختسپس به لقمان گفت این زهر را چگونه چون شکر خوردی؟! گفت من از دست نعمت بخش توخورده ام چندان که از شرمم دوتو(دولا)لذت دست شکر بخشت بداشتاندرین بطیخ تلخی کی گذاشتلقمان می گوید از دست شکر بخش تو هر چه برسد شیرین است.از محبت تلخ ها شیرین شوداز محبت مس ها زرین شود ...عشق بر اساس هستی و ادامه آن چیرگی دارد.خداوندگارمان که در گوشه ذات خود آرمیده بود با عشق بر سر آفرینش آمد.پس عشق میدانی است که زندگی می دهد و جهان از این دایره گسترش می یابد.در مطالعات ذهن هم آمده که عشق به یک موضوع باعث یادگیری می شود.در دانش مدیریت می خوانیم هر سازمانی که عشق بیشتری بر آن حاکم است پیشروتر است و ...آرامش و پرواز روح(کانال و وبلاگ)arameshsahafian@
user_image
حسن
۱۳۹۹/۰۴/۰۵ - ۱۶:۰۴:۱۷
داشته ها فراوانندتمرکز بر نداشته هاستکه چشم را از دیدن آنها محروم کرده...گر سر هر موی من یابد زبان.......شک های تو نیاید در بیان
user_image
Amiroo۷۱۷۱s amir.hasheminezhad۲۰۲۳@gmail.com
۱۴۰۱/۰۳/۱۰ - ۰۱:۳۳:۲۹
متاسفانه تحریف همچین اشعاری اونم توی قرن 21 که عصر ارتباطات شناخته شده به دست افرادی ناشناس و سکوت جامعه هنری و ادبی ایران بزرگ واقعا شرم آوره و بنظرم باید این ابیات که پیش تر در نسخ قدیمی بودند و دهان به دهان در میان مردم رواج دارند مجدد چاپ و به گنجینه هنر دنیا بازگردانده شوند به امید روزی که ایده اولوژی باعث تحریف آثار و تغییر عقاید مردم نگردد و باعث شود هر کسی با هر رنگ و نژاد و اعتقادی در کنار یکدیگر در صلح و آرامش زیست کنند. از محبت خارها گل می شودوز محبت سرکه ها مل می شود از محبت دار تختی می شودوز محبت بار بختی می شود از محبت سجن گلشن می شودبی محبت روضه گلخن می شود از محبت نار نوری می شودوز محبت دیو حوری می شود از محبت سنگ روغن می شودبی محبت موم آهن می شود از محبت حزن شادی می شودوز محبت غول هادی می شود از محبت نیش نوشی می شودوز محبت شیر موشی می شود از محبت سُقم صحت می شودوز محبت قهر رحمت می شود از محبت مرده ، زنده می شودوز محبت شاه بنده می شود
user_image
زهیر
۱۴۰۲/۰۳/۲۵ - ۱۴:۳۵:۳۹
هیچکدام از صفات پروردگار گرانبهایی‌اش به اندازۀ محبّت نیست. خدا محبّت را منحصر به اولیای خودش قرار داده و خلاصه اَعَزّ تمامِ نِعَمِ خدا محبّت است. صفت محبّت برشش برای تقرّب بیشتر از سایر اوصاف است. بسیار این صفت آمال و آرزو را ساقط؛ منیّت، خودسری و خودبینی را زایل می‌کند و نور محبوب بیشتر در دل قرار می‌گیرد. این طفل یک شبه ره صد ساله می‌رود.
user_image
زهیر
۱۴۰۲/۰۳/۲۵ - ۱۴:۳۸:۳۸
«هیچکدام از صفات پروردگار گرانبهایی‌اش به اندازه‌ی محبّت نیست. خدا محبّت را منحصر به اولیای [دوستان] خودش قرار داده و خلاصه أَعَزّ [عزیزترین] تمامِ نِعَمِ [نعمت‌های] خدا محبّت است. صفت محبّت برشش برای تقرّب بیشتر از سایر اوصاف است. بسیار این صفت آمال [آرزوها] و آرزو را ساقط [از بین رفته]؛ منیّت، خودسری و خودبینی را زایل [نابود] می‌کند و نور محبوب بیشتر در دل قرار می‌گیرد. این طفل یک شبه ره صد ساله می‌رود.»   دست‌نوشتۀ عالم ربّانی، حکیم الهی، صاحب نفس مطمئنّه و استادِ کلّ، شیخ حسنعلی نجابت قدّس سرّه الشّریف، متوفّی سال ۱۳۶۸ خورشیدی دربارۀ محبّت   لینک همین متن با صدای زنده‌یاد منوچهر اسماعیلی در آپارات، برش از مستند حدیث سرو