مولانا

مولانا

بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان

۱

دید موسی یک شبانی را به راه

کو همی‌گفت ای گزیننده اله

۲

تو کجایی تا شوم من چاکرت

چارقت دوزم کنم شانه سرت

۳

جامه‌ات شویم شپشهاات کُشم

شیر پیشت آورم ای محتشم

۴

دستکت بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت

۵

ای فدای تو همه بزهای من

ای بیادت هیهی و هیهای من

۶

این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان

گفت موسی با کی است این ای فلان

۷

گفت با آنکس که ما را آفرید

این زمین و چرخ ازو آمد پدید

۸

گفت موسی های بس مُدبِر شدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی

۹

این چه ژاژست این چه کفرست و فشار

پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

۱۰

گند کفر تو جهان را گنده کرد

کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

۱۱

چارق و پاتابه لایق مر تراست

آفتابی را چنینها کی رواست

۱۲

گر نبندی زین سخن تو حلق را

آتشی آید بسوزد خلق را

۱۳

آتشی گر نامدست این دود چیست

جان سیه گشته روان مردود چیست

۱۴

گر همی‌دانی که یزدان داورست

ژاژ و گستاخی ترا چون باورست

۱۵

دوستی بی‌خرد خود دشمنیست

حق تعالی زین چنین خدمت غنیست

۱۶

با کی می‌گویی تو این با عم و خال

جسم و حاجت در صفات ذوالجلال

۱۷

شیر او نوشد که در نشو و نماست

چارق او پوشد که او محتاج پاست

۱۸

ور برای بنده‌شست این گفت تو

آنک حق گفت او منست و من خود او

۱۹

آنک گفت انی مرضت لم تعد

من شدم رنجور او تنها نشد

۲۰

آنک بی یسمع و بی یبصر شده‌ست

در حق آن بنده این هم بیهده‌ست

۲۱

بی ادب گفتن سخن با خاص حق

دل بمیراند سیه دارد ورق

۲۲

گر تو مردی را بخوانی فاطمه

گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه

۲۳

قصد خون تو کند تا ممکنست

گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست

۲۴

فاطمه مدحست در حق زنان

مرد را گویی بود زخم سنان

۲۵

دست و پا در حق ما استایش است

در حق پاکی حق آلایش است

۲۶

لم یلد لم یولد او را لایق است

والد و مولود را او خالق است

۲۷

هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست

هرچه مولودست او زین سوی جوست

۲۸

زانک از کون و فساد است و مهین

حادثست و محدثی خواهد یقین

۲۹

گفت ای موسی دهانم دوختی

وز پشیمانی تو جانم سوختی

۳۰

جامه را بدرید و آهی کرد تفت

سر نهاد اندر بیابانی و رفت

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 156
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۸۹
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۲۹۷

نظرات

user_image
ف-ش
۱۳۸۷/۰۳/۰۹ - ۰۷:۵۱:۱۸
هوفصه مشهوریست خلاصه آنکه شبانی خطاب به خدا میگفت تو کجائی تا چاکرت گردم کفش ترا بدوزم سرت را شانه کنم وجامه هایت را بشویم و..موسی شنید وگفت با کیستی گفت با آنکه مارا آفرید وزمین و چرخ از او پدید آمد موسی گفت کافر شدی اگر خاموش نشوی آتشی بر خلق افروخته میشود شبان گفت ای موسی دهانم رادوختی پس جامه درید وسر به بیبان نهادورفتبه موسی وحی شد که چرا بنده مارا جدا کردیموسی از پی شبان رفت واورا یافت وگفت مژده که دستوری رسید آداب وترتیبی لازم نیست هرچه دل تنگت می خواهد بگوآیا از این داستان چه می فهمیم خود مولوی خیلی سخنها دارد که در متن دو قسمت داستان باید دید به نظر میرسد مهمترش اینست که میگوید"هان وهان گر حمد گوئی وسپاسهمچو نا فرجام آن چوپان شناسونیزمیگوید حمد تو اگرچه بهتر از او باشد همچنان ابتراست(چون سپاس ما منع نمیشود سپاس چوپان هم بلامانع است)یک نکته اینکه شبان با آنکه خدا را با جهالت وصف کردولی اورا پدیدآرنده خود وجهان دانسته بود ومتوجه بوده که پدیده پدید آورنده دارد حالیه کمتر کسی خدارا با این صفت میشناسد وخدای بسیاری ازما ساخته توهمات وتلقیناتی است که از طفولیت پیدا کرده ایم وگاه توجه نداریم که خدا مبدا هر چیز وحیات کل وروح کل جهانست ولی اهل معرفت نشانه های او را شهود میکنند ونیز بجای اینکه اثباتش کنند وجودش را از بدیهیات می بینند
user_image
حامد
۱۳۸۹/۰۱/۱۵ - ۱۳:۵۲:۳۸
این نمط بیهوده می‌گفت آن شباننمط -> نعت
پاسخ: نمط درست است.
user_image
د-ش-ر
۱۳۸۹/۱۱/۰۱ - ۱۱:۴۵:۴۵
به جای "گفت موسی با کی است این فلان"باید نوشته شود "گفت موسی با کی است ای فلان"لطفا تصحیح شود.
پاسخ: متن مصرع مطابق نسخ معتبر چاپی و صحیح است.
user_image
د-ش-ر
۱۳۸۹/۱۱/۰۱ - ۱۱:۴۶:۵۵
3.به جای “گفت موسی با کی است این فلان”باید نوشته شود “گفت موسی با کی هستی ای فلان”لطفا تصحیح شود.
پاسخ: متن مصرع مطابق نسخ معتبر چاپی و صحیح است.
user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۵/۰۵ - ۰۲:۲۹:۰۷
کلمه شپشهاات باید اینطور نوشته شود شپش هایت
user_image
محسن
۱۳۹۱/۰۶/۱۳ - ۰۱:۴۸:۳۵
سلامظاهرا اسلام از زمان حضرت ابراهیم بوده‌است!
user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۸/۲۸ - ۰۶:۴۴:۰۳
در اینجا منظوراز مسلمان تسلیم شدن است
user_image
علیرضا
۱۳۹۱/۱۰/۰۹ - ۱۲:۵۰:۰۷
این نمط بیهوده می گفت آن شبانکاملا غلط استدرستش اینه:زین نمط بیهوده می گفت آن شبان
user_image
محسن خادمی
۱۳۹۱/۱۱/۰۱ - ۱۴:۵۸:۱۴
این داستان به نحوی مقابلۀ اهل تشبیه و اهل تنزیه است. شبان نمادِ اهل تشبیه و موسی(ع) نماد اهل تنزیه معرفی می گردد. که در پی این اتفاقات، هم شبان از سخنان موسی(ع) تنبّه یافته و تشبیهِ محض را رها می کند و هم موسی(ع) از سخنان حق متنبه می شود و تنزیهِ صِرف را کنار می گذارد و به مقام جمع بین تشبیه و تنزیه می رسد.
user_image
امیر
۱۳۹۲/۰۹/۱۱ - ۰۴:۰۸:۲۹
سلام، ممنون از سایت خوبتون ..بنظرم این مصرع " ... کو همی‌گفت ای گزیننده اله "باید به این مصرع "... کو همی‌گفت ای خدا و ای اله" تغییر پیدا کند
user_image
زمانی
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۱۴:۴۸:۲۶
آقا مهدیشما هنوز در صورت ابیات ماندی و متاسفانه چیزی به جز ظاهر دستگیرت نمی شود.خوشحالم که در آموزش و پرورش کسانی هستند که فکر متعالی دارند و می دانند که مولوی مرد خداست نه مرد دین.... هر کسی از ظن خود شد یار من
user_image
دکتر
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۱۴:۵۸:۱۸
آقا مهدیشما هنوز در صورت ابیات ماندی و متاسفانه چیزی به جز ظاهر دستگیرت نمی شود.خوشحالم که در آموزش و پرورش کسانی هستند که فکر متعالی دارند و می دانند که مولوی مرد خداست نه مرد دین.... هر کسی از ظن خود شد یار من
user_image
تاوتک
۱۳۹۳/۰۷/۳۰ - ۱۲:۴۷:۵۸
با درود .دوستان این یکی از حکایات قابل بحث مثنویست و به نظر مهمترین قصد مولوی از بیان آن نشان دادن این موضوع است که شناخت هر کس از حق تعالی مطابق با مرتبه و شان اوست ونیز اینکه هر آیینی که آدمی باور کند میتواند آنرا به وصال خق رساند حکایات از این دست هم مختص مولانا نیست مثلا خکایت پارسایی در بنی اسرائیل که الاغی داشت که در اطراف دیر به چرا مشغول بود و خود در درون دیر به عبادت و میگفت خدایا اگر توهم الاغی داشتی آنرا با الاغ خود می چراندم !!فکر میکنم در نهج البلاغه هم حضرت امیر به آن اشاره فرموده اند و اصلا این خکایت مولانا مقایسه ایست از اصحاب شریعت و طریقت
user_image
تاوتک
۱۳۹۳/۰۷/۳۰ - ۱۳:۳۹:۵۴
مهدی عزیز به نظر لغزشگاه شما بیت ور برای بنده اش است این گفت و گو آنکه حق گفت او منست و من خود اوباشد که یکی از حساس ترین موضوعات مکتب مولویست میفرماید انسان کامل مظهر تام و تمام الهی و آیینه ی تمام نمای حق است میفرماید برای هدایت خلق و تکمیل نفوس بشری از غیب به شهود کثرت در هیکل ناسوتی بشریت متجلی شده است تا به اقتضای جنسیت جسمانی جاذب و هادی انسانها باشد .میفرماید انسان کامل عین حق است از راه اتحاد ظاهر ومظهر
user_image
ارسلان
۱۳۹۳/۰۹/۱۲ - ۰۸:۳۹:۴۳
به نظر من در مصرع "گفت موسی با کی است این ای فلان"یک غلط دستوری وجود دارد که فکر نمی کنم یک نسخه ی معتبر چنین اشتباهی را از از لحاظ زبانی مرتکب شود.اگر از ندا و منادا "ای فلان" صرف نظر کنیم و آن را حذف کنیم ، جمله ی "تو با کی هستی" باقی می ماند که در مصرع ذکر شده مطابقت نهاد وگزاره رعایت نشده است و در نسخه های معتبری که بنده دیده ام ، این مصع به شکل زیر نوشته شده بود:""گفت موسی با کی استت ای فلان""لطفا اصلاح شود.
user_image
روفیا
۱۳۹۳/۱۱/۰۵ - ۱۱:۳۰:۰۴
این داستان مولانا اشاره به ظرفیت نامحدود خداوند داره که توی خودش اون شبان و موسی و اقا مهدی و دکتر زمانی همه رو میتونه جا بده .چون اون به همه چیز اگاهی و اشراف داره و این که ما تحمل بعضیا رو نداریم از نداشتن اگاهیه .یه ضرب المثل فرانسوی میگه اگه همه رو بدونی همه رو می بخشی .چطوره که خدا وجود و حیات همه رو قبول میکنه و به رسمیت میشناسه ولی ما نمیکنیم . یعنی ما از خدا بهتر میدونیم کی باید باشه و کی نباید باشه ؟!اگه میخوایم به خدا نزدیک بشیم باید اوصاف اونو پیدا کنیم و از اوصاف اون سعه صدره .در خاک دیلمان رسیدم به عابدی گفتم مرا به تربیت ز جهل پاک کنگفتا برو چو خاک تحمل کن ای فقیهیا هر چه خوانده ای همه در زیر خاک کنپر واضحه که اینجا مقصود از تحمل تحمل ارای مردمه نه تحمل ستم .
user_image
روفیا
۱۳۹۳/۱۱/۰۶ - ۰۵:۴۵:۴۵
اقا مهدی گرامی :ای برادر قصه چون پیمانه استمعنی اندر وی مثال دانه استدانه معنی بگیرد مرد عقلننگرد پیمانه را گر گشت نقلمولانا یک نمایشنامه پرداز قهاره که حقایق رو در ظرف داستان ارائه میده .شما ظرف و میگیری از دستش ولی ظرفو که نمی خوری . دانه توی ظرف که دانه معرفته میخوری .اگه یک حقیقت ناب رو از بودا یا شکسپیر جلوت بزارن میگی من نمی خورم چون ظرفشو نمی شناسم ؟خداوند به همه انسان ها قدرت تشخیص و پذیرش حق رو داده . داستان پوریای ولی رو یه اسپانیایی هم که میخونه تحت تاثیر قرار میگیره و داستان اتللو برای یه ایرانی پر از درسه .خوبه که اجازه ندیم تعصب بال پروازمون تو عالم معنا رو ببنده .
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۳/۱۲/۱۲ - ۰۱:۴۹:۰۲
من این بیت را اینطوری شنیده بودمگفت موسی، های خیره سرشدیخود مسلمان ناشده کافر شدی
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۱۲/۲۶ - ۱۵:۵۸:۲۸
بیت دوم:چارقد درست است
user_image
مهدی
۱۳۹۴/۰۳/۲۰ - ۱۴:۲۵:۵۵
با سلام بنده یک نسخه خطی و بسیار قدیمی مثنوی دارم که این شعر بدین صورت نوشته نشده و ابیاتی که شما در این سایت درج کردید کاملا با کتاب بنده متفاوته
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۹/۰۱ - ۱۵:۴۱:۱۱
گفت موسی هان خیره سرشدیخود مسلمان ناشده کافر شدی
user_image
محمد مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۷ - ۰۱:۵۹:۵۳
زین نمت بیهوده می گفت آن شبان
user_image
پیمان
۱۳۹۵/۰۲/۲۶ - ۱۲:۱۶:۳۱
البته این داستان براساس داستان قرانی عبدالله ابن مکتوم وام گرفته شده چون مولانا دران ایام شریعت زده نمیتوانست به ان داستان که درقران امده ورود پیدا کند باجابجایی مراتبی ازداستان ووپیامبر عزیز اسلام باموسی دچار تشبیه میکند
user_image
سیدمحمد
۱۳۹۵/۰۲/۲۶ - ۱۴:۱۸:۱۲
پیمان جان با پوزش متن حاشیه ی شما چند اشتباه نوشتاری دارد امید که متوجه بشویدزنده باشید
user_image
کتی
۱۳۹۵/۰۴/۲۱ - ۰۸:۰۲:۱۱
این شعر واقن ظیباست فقط من طعجب کردم ک بعظی ابیات توی این شعری ک تو سایططون گذاشتید حظف شده مثلن:تا توانی پا منه اندر فراق ابغض الاشیا عندی الطلاقیاتو ز سرمستان قلاووزی مجو جامه چاکان را چه فرمایی رفویا محرم ناسوت ما لاهوت باد افرین بر دست و بر بازوت باداینا جریانش چیه؟در ظمن میشه لتفن معنی بیت اخری ک نوشطمو بگید ناسوت و لاهوت یعنی چی؟
user_image
کتی
۱۳۹۵/۰۴/۲۱ - ۱۲:۰۳:۱۵
ب هیچ وجه قصد تمسخر نداشتم در حقیقت همیشه اینطور تایپ میکنم.ب هر روی من جواب یکی از سوالاطم رو نگرفتم معنی بیت هنوز برام مجهوله!؟
user_image
احسان
۱۳۹۵/۰۵/۱۳ - ۰۹:۴۴:۳۹
بیت 8 طبق کتاب درسی ادبیات 3 دبیرستان اینگونه است:گفت موسی : های ، خیره سر شدی ..
user_image
احسان
۱۳۹۵/۰۵/۱۳ - ۰۹:۴۷:۲۲
همچنین بیت 6 .../ گفت موسی با کی استت ای فلان؟ ( «ت» دوم نهادی است )
user_image
عاطفه سالمی
۱۳۹۵/۰۶/۱۱ - ۲۳:۴۲:۴۸
"گفت موسی با کی است این ای فلان "برخلاف نظر برخی دوستان از نظر گرامری هم صحیح است. مرجع ضمیر اشاره "این" در این مصرع سخن و اواز شبان است؛ موسی گفت: ای فلانی این سخن با کیست؟
user_image
مجتبی
۱۳۹۵/۰۶/۲۲ - ۰۰:۴۹:۲۲
مهمترین پیام این شعر زیبا مدارا است. عشق مولانا یک عشق کور نیست بلکه عشق حقیقی یعنی درک هستی و درک انسان. مولانا به تکثر معتقد است و همانگونه که بارها تکرار کرده، کنه قضیه مهم است نه شاخه ها و برگها. همین ایده های متعالی و عشق به انسان است که مولانا را محبوب انسان مدرن می کند. چند سال پیش در قونیه دیدم که اتوبوسهای توریستی جلوی آرامگاه پارک شده. وقتی وارد شدیم با کمال نعجب دیدم که توریستهای فرانسوی و اسپانیایی مشتاقانه به زیارت حضرت مولانا آمده اند. زیباست که یک فرانسوی امروزی پیام مولانا را از اعماق تاریخ می گیردو به آن عشق می ورزد. این مذهب نیست، آگاهی است.
user_image
امید
۱۳۹۵/۰۷/۱۲ - ۱۲:۱۸:۴۵
در برخی کتابها بیتهای زیر هم امده استور تو را بیماری ای اید به پیش من تو را غم خوار باشم همچو خویشتو کجایی تا سرت شانه کنم چارقت را دوزم و بخیه کنمگر ببینم خانه ات را من دوام روغن و شیرت بیارم صبح و شامهم پنیر و نان های روغنیین خمرها چغراتهای نازنینسازم و ارم به پیشت صبح و شام از من اوردن زتو خوردن تمام
user_image
Ormoo
۱۳۹۶/۰۴/۲۳ - ۱۷:۱۶:۵۳
نوشته های آقا مهدی که مورد اعتراض و نقد بعضی قرار گرفت عین نظرات حجت الاسلام قرائتی است.
user_image
Ormoo
۱۳۹۶/۰۴/۲۳ - ۱۷:۱۹:۱۴
مطالبی که آقا مهدی نوشتن و مورد نقد بعضی ها قرار گرفت نظرات حجه الاسلام قرائتی است.
user_image
بی سواد
۱۳۹۶/۰۴/۲۳ - ۲۰:۳۴:۱۱
این جناب موسا که خود گویا سالها شبا نی می کرده است ، نمی بایست همکار خود را چنین سخت می رنجاند.
user_image
خالد شهیم
۱۳۹۶/۰۵/۲۳ - ۱۳:۲۵:۳۴
دست کاری های به شعر مولانا بسیار ازیت کننده است ، بیت ششم "زین نمط میگفت"چند بیت دیگر هم دست کاری شده!
user_image
امیرعلی
۱۳۹۶/۰۶/۱۳ - ۰۳:۵۸:۲۲
جناب ارسلان بنده به لحاظ دستوری سوار بر موضوع نیستم اما از اونجاییکه زبان مادریم با جناب مولانا قرابت داره عرض میکنم در زمان تعجب از فعل یک شخص گوینده شخص سومی رو طرف قرار میده که در این بیت منظور خواننده شعر هست که اینطوری ادا میشه ... این داره چی میگه ؟؟؟ فلانی ؟؟... گفت موسی با که است این ؟ ای فلان ؟؟ ما هنوزم اینطوری حرف میزنیم مثلا یکی داره حرف بی ربطی میزنه به یک جمعی! یا به یک شخصی شخص دیگری از راه میرسه و با تعجب میگه این داره چی میگه ؟ حسن؟؟ در حالیکه علم به موضوع داره و برای زیر سوال بردن طرف ابتدا به ساکن این سوالو میپرسه تا نظرها رو جلب به موضوع بکنه
user_image
روح شرقی
۱۳۹۶/۰۶/۳۱ - ۱۶:۵۷:۲۷
قرآن می فرماید ما قدر الله حق قدره هیچکس حق خدا را آنچنان که هست بجا نیاورد. نه شبان نه کاسب نه دکتر و نه مهندس نه عابد و نه زاهد نه صوفی و نه عارف و نه موسی نه عیسی و محمد و ابراهیم و نوح.موسی برای شبان موسی است پیش خضر خود شبانی بیش نبود. در محضر خدای تعالی همه این شناخت ها ناقص و ابتر است. اگر قرار بر مواخذه شبان باشد همه محکوم هستیم. شبآن برای ما که دو کلمه بیشتر می دانیم اینطور خنده آور شده اگر ایمان و دانش ما در از منظری دیگری نگریسته شود ما خود هر یک شبانی بیش نیستیم. موسی ع از خداست همنشین اش در بهشت را در همین دنیا نشان او دهد. خداوند فرمود آن باغبان پیر و بیسواد همنشین توست. پس زود قضاوت نکنیم و برای همه راه ها که بوی او را هر چند ناقص می دهد ارزشی قایل شویم.
user_image
بیسواد
۱۳۹۶/۰۸/۰۳ - ۱۵:۰۹:۴۴
جناب اشکان اگر این داستان حضور جسمانی حق تعالا را بیشتر روشن فرمایی متشکر میشوم شاید قسمت شد خدمتشان سلامی بکنیم. اجرتان با خود ایشان
user_image
علی
۱۳۹۶/۰۸/۱۰ - ۱۵:۱۴:۴۹
به نظر من دعوایی که اینجا مولانا مطرح می کند به زبان و شیوه برقراری ارتباط برمی گردد در اینجا درسته که یک چوپان از کلمات و عبارت هایی استفاده می کند که اغلب در نگاه نخست در تضاد با اصول و عقاید دینی و کتب مقدس است اما در واقع چوپان نماد انسانی است که می خواهد با تمام وجود خودش را و اموالش را فدای درگاه خداوند کند و زبانی که استفاده می کند صور قضیه است یعنی وقتی شما به لحاظ عقلی به عبارت ها توجه میکنید دچار خطا می شود وقتی شعر را باتمام وجود می خوانید از درون متحول می شوید چوپان در پایان می گوید سالهات که از کوه قاف عبورکردیم ایم این یعنی اینکه هدف از بکاربردن این عبارتها عشق واقعی است همانطور که ما انسانها وقتی کسی را زیاد دوست داریم به زبان غیرمتعارف روی می آوریم. در این رابطه آیاتی در قراآن هم هست که اهمیت زیادی به حرف دل داده و چوپان در اینجا برای بنده گی تمام عیار و اهدا همه اموال خود در راه خدا از خود بی خود می شود.
user_image
ملودی
۱۳۹۶/۰۸/۲۸ - ۱۲:۱۶:۰۲
پس این چیه کی گفتتشدید موسی یک شبانی را به راه               کوه همی گفت ای خدا و ای الهیتو کجایی تا که بینم من تو را                     در زمین یا آسمان جویم تو رامن تو را گفتم به صد گونه خطاب           سالها خواندم دریغ از یک جوابپس چرا پنهان شدی از چشم و گوش؟   نیستی در قامت هر عقل و هوش   این جهان از بهر چی  آراستی ؟          این خلایق را چرا چون خواستی!گو نیازه تو بر این عالم چه بود ؟             تا بر آورده کنم هر آن چه بودهم جوار نیستی چون بوده ایی             پس تو محتاج خلایق بوده ایینیست را بر هست حاجت کی بٰدی              تو بٰدی و نیازی کی بٰدیگفت موسی کم بگو از نیستی            تو شبانی یا ارسطو کیستیگر نبندی این سخن تو حلق را             جملگی کافر ببینی خلق راآن خدا دان بی نیاز از هر جهت            بحر تو عالم بنا کرد مرحمتجان مطلب را بگویم یک کلام          هستی اش  واجب بود او وسلامگفت موسی هیچ کس جز او نبود        احتیاج ام شد مقدم بر وجودآن که وجب واجب الوجود خوانده اند         بهر این خلقت چرا پرسیده اند؟؟یا نیازش بود و زین رو خلق کرد         یا که بیهوده جهان را خلق کرد
user_image
سید امیر نودهی
۱۳۹۷/۰۲/۱۳ - ۰۰:۳۳:۴۲
با سلام ! خدمت آن عزیز برادری که ( آقا مهدی ) روح بیقراری مانند مولانا را کوچک میشمارد عرض میکنم بزرگوار ! از یاد نبریم موسی (ع) پیش از آنکه مبعوث شود مرتکب قتل میشود و انسانی را میکشد و از شهری که در آن مرتکب قتل شده به همراه برادرش به شهری دیگر میرود و ... اینکه خود چوپان بوده است و حتی پس از "مبعوث شدن" از خداوند میخواهد که خودش را به موسی بنمایاند !! و این یعنی اینکه خداوند یکی را از " جنس " خودمان " راه " قرار میدهد تا به " او " برسیم کسی مانند خودمان و این "مانند خودمان" یعنی هان ای آدمها شما ممکن است قاتل باشید، ممکن است جاهل باشید، ممکن است ... ولی به عدد شما راه به سوی من هست این هم نشانه هایش! به قول پرویز پرستویی عزیز( یکی از جمله هایش در فیلم مارمولک ): خداوند فقط خدای آدمهای خوب نیست خدای آدمهای بد هم هست ،سخن به درازا نمیبرم و آخر اینکه به قول بزرگی : " ما شارحیم نه شارع" .
user_image
فلورا بیابانی
۱۳۹۷/۰۴/۳۱ - ۱۵:۲۸:۰۲
سلامقبل از بیت: ای فدای تو همه.......این بیت از قلم افتاده است: ای خدای من فدایت جان منجمله فرزندان و خانمان منسپاس
user_image
مهدی
۱۳۹۷/۰۵/۰۳ - ۱۶:۲۶:۴۳
"گفت موسی با که استت ای فلان "
user_image
عبدالله
۱۳۹۷/۰۵/۰۹ - ۱۵:۵۵:۲۸
اگر هر یک از ما صادقانه و عمیق به درون خود بنگرد خواهیم دید که خدایی هم که ما می پرستیم نوعا از جنس خدایی است که شبان توصیف میکند نه خدای احد و واحد آن گونه که هست. یافتن خدای واقعی به این سادگیها نیست و کار هر کسی هم نیست.
user_image
احمد
۱۳۹۷/۰۶/۱۰ - ۲۳:۴۸:۱۲
سلام، نوشته های آقا مهدی برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی است که در تاریخ 9 اردیبهشت سال 1393 در سومین همایش تجلیل از چهره های برتر تبلیغ استان تهران در اداره تبلیغات اسلامی استان تهران برگزار شد می باشد.نمی دانم منظور اشان چه بوده ولی بنظر می رسد این داستان هشداری است برای ما و عبادات ما ، چرا که خداوند برتر و منزه است از آنچه به وصف آید و .....همه باید بترسیم که توصیف و عبادات ما ممکن به عبادت و توصیف شبان هم نرسد.
user_image
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
۱۳۹۷/۰۶/۱۸ - ۱۲:۱۲:۵۱
『2』«کس نمی داند کدامین روز می میرد» «کس نمی داند کدامین روز می آید» کس نمی داند چند خورده چرب و شیرین از طعام الله اکبر ، الله اکبر این صدای «موذن زاده» است که در جایِ دِنجی از پرسش هایِ بی
پاسخم دارد دم می کشد با من بیا بیا که باید «پلنگ صورتیِ» خفته در شعرهایِ «سهراب» بیدار شود بیا که باید کلاه از سر «گوریل انگوریِ» شعرهایِ «شاملو» برداشته شود بیا که باید به جانِ «چراغ هایِ تاریکِ رابطه» آتش انداخته شود چیزی نگو دیر یا زود روی یکی از دریچه هایِ آسمان می نشینیم پا روی پا می اندازیم رو به دنیا و هر آن چه در آن است با صدای بلند با صدای خیلی خیلی بلند «الحمد» می خوانیم بی آن که بُقچه را باز کنیم بی آن که به آورده هایمان نگاه کنیم .ببینمت! دلت برای نان هایِ تنوری تنگ نشده ؟ دلت برای سَحَری خوان هایِ روستایمان نگرفته ؟ برایِ قُل قُلِ سماور دَمِ افطار چطور ؟ باور کن دنیا اَلکَن است حرفش را دیر می فهمی اصلاً نمی فهمی حالت را دیر می فهمد اصلاً نمی فهمد واگویه هایت را گوسفندان نشنوند واگویه هایت را اگر در گوش ستاره های دشت زمزمه نکنی زلالی هِی هِی ات به گِل آلودگیِ تاریخ برمی خورداحمد آذرکمان 97/06/18
user_image
حمید
۱۳۹۷/۰۸/۲۱ - ۰۰:۰۰:۲۵
با سلام و عرض ادب، مولانا در این داستان از زبان شبان، داستان اخلاص را به زیبایی هر چه تمامتر بیان میدارد گمان نمیرود داستان اخلاص را بهتر ازین بتوان در جایی پیدا کرد.
user_image
محمدی
۱۳۹۷/۱۲/۱۴ - ۰۳:۱۴:۵۷
"گفت موسی: »با کی "استی" ای فلان؟» مصراع با این شیوه درست است. در فارسی دری امروز هم به جای "ه" ، "ا" به کار می رود. نمی گویند هستم، هستی. می گویند "اَستم"، "اَستی". مولانا هم طبیعتا با گویش دری شعر سروده.
user_image
علیرضا
۱۳۹۸/۰۶/۲۷ - ۱۹:۲۹:۳۶
با سلام. بر خلاف نظر بعضی دوستان باید گفت که چوپان کاملا درست و منطقی خدا را خطاب میکرده است. خدا دیدنی ست. خدای خیالی ذهنیتی بیش نیست. ذات خدا دیدنی نیست اما اوصاف خدا دیدنی است. و این اوصاف در وجود انسان کامل تبلور دارد. مولوی در دیوان شمس میفرماید: شمس من و خدای من... این خدا به معنی ربّ هست و معنی پرورش دهنده و مربی می دهد. و یا شیخ بهایی که می فرماید: مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه... مراد از این کلمه"تو" همان مربی و خدای دیدنی ست در غیر این صورت اگر اشاره به ذات داشت میفرمود: مقصود اوست کعبه و بتخانه بهانه.
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۹ - ۰۰:۵۳:۴۰
ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی 10 اعتراض موسی ع بر مناجات شوپاندید موسی یک شبانی را به راهکو همی می گفت ای گزیننده الهتو کجابی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرتجامه ات شویم شپشهاات کشمشیر پیشت اورم ای محتشم....بر این داستان معروف اشکالی وارد شده است که موسی ع در قسمت پایانی داستان چگونه توصیه می کند چوپان بدون آداب و آیین ،با خداوند مناجات کند؟!
پاسخ این است که مولانا در صدد بیان مغز گفتگو با خداوند است و اصالت باطن بر ظاهر دین.آری با خداوند باید با آیین خاص او سخن گفت اما آیینها مقدمه وصول هستند و چوپان بی مقدمه واصل شده است.فلسفه شریعت برای وصول به حقیقت است.در قرآن همه جا ،الذین آمنوا مقدم شده است اول ایمان و باطن و بعد عمل و ظاهر دین مهم هستند.ظاهر دین نیز به جهت حفظ دین در طول زمان مهم است(مثل پوست گردو )موسیا آداب دانان دیگرندسوخته جان و روانان دیگرنددر درون کعبه رسم قبله نیستچه غم ار غواص را پاچیله نیست1768ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی11 اعتراض موسی ع بر مناجات شوپان2چگونگی دریافت جان آدمی(وحی)بعد از آن در سر موسی حق نهفترازهایی کآن نمی اید به گفتدریافتهای جان راز است گفتنی نیست.بر دل موسی سخن ها ریختنددیدن و گفتن به هم آمیختنداین سخنان از جنس دیگری هستند .می جوشند چون چشمه و حس آمیزی دارند.دیدنی و شنیدنی یکی می شوند.چند بیخود گشت و چند آمد به خودچند پرید از ازل سوی ابدباعث فنا و بیخودی می شود و بی زمانی می‌آورد.آنجا که ازل و ابد در کنار هم نشسته اند.بعد ازین گر شرح گویم ابلهیستزآنک شرح این ورای آگهیست1775قابل بیان نیست، ماورای دانش است.چوپان نیز حال خود را مانند موسی ع پس از وحی وصف می کند:من ز سدره منتهی بگذشته امصد هزاران ساله زآن سو رفته امتازیانه بر زدی اسبم بگشتگنبدی کرد و ز گردون بر گذشتحال من اکنون برون از گفتن استاین چه می گویم نه احوال من استآرامش و پرواز روح (کانال و وبلاگ)arameshsahafian@
user_image
مجید طالبی
۱۳۹۹/۰۳/۱۹ - ۱۴:۰۴:۰۸
شایداشتباه کنم حتما مقتضی شعر است نمی دانم درشعر ازمسلمانی سخن به میان آمده درزمان موسی ع که هنوز اسلام نیامده بود
user_image
مقصر
۱۳۹۹/۱۰/۱۸ - ۰۲:۰۹:۵۶
می دانم که هدف خیرخواهی می باشد ولیکن اشعار مولوی را تحریف نکنید./
user_image
مرضبه
۱۳۹۹/۱۰/۲۷ - ۱۷:۰۲:۱۰
سید حبیب ! به کجا چنین شتابان یا حبیبی !
user_image
بیطرف ..........
۱۳۹۹/۱۲/۱۵ - ۲۳:۰۷:۱۳
در این داستان .بنطر من جناب مولوی میخواسته به ما بفهمونه که شبان درست تفکر نمیکنه وجهالتش رو تا حدی که نشون داده که خداوند رو به بدترین شکل توصیف میکنه .... و موسی است که تفکر درستی از خدا داره..اصلا در مورد نیت مولوی قضاوت نمیکنم ولی ایا ما درسی که از داستان باید بگیریم اینه که تفکر درستی ازذات و صفات خدااز موسی داشته باشیم یادر درک حداقلی مث شبانه ازصفات و شناخت خداوند داشته باشیم ؟ آیا باید تفکر ما به اون شبان نزدیکترباشه یا به موسی ؟ لطفا یکی جواب بده ....متاسفانه اکثر ما خودمون رو با اون شبانه همسو میکنیم تا اون موسایی که درک درستی از خداوند پیدا کرده ...لطفا یکی جواب بده ؟
user_image
نرگس
۱۳۹۹/۱۲/۱۵ - ۲۳:۵۴:۱۷
...مگر نه اینکه مولوی خواسته خدا رو به بهترین شکل به ما معرفی کنه ؟ و افکار و اعتقادات ما رو از جهل به اگاهی ببره ؟ اگه قرار باشه که هر کسی خدا رو به ظن خودش قبول کنه پس اینهمه مثنوی و صحبت و گفتمان بر سر چیه ؟ یک کلمه میگفت و تمومش میکرد
user_image
نادر
۱۳۹۹/۱۲/۲۵ - ۲۲:۱۱:۴۸
سلام و عرض ادبلطفا به کسی بر نخوره فقط یه سواله ، چرا حضرت مولانا از زبان چوپان خدا را به شکل یک کودک تفصیر میکنه ، دستکت ؟ پایکت ؟ بروبم جایکت؟بعد ازش میرسن با کی هستی؟میگه آن که ما را آفرید و زمین و چرخ از او آمد پدیدما رو خلق کرد و زمین و چرخه حیات پس خورشید و کهکشان و جهان چی؟ اونا رو کی خلق کرد؟الوهیم (الف لام میم ) کسانی که از آسمان آمدندالوهیم جمع هستش فرد نیست ولی معنی شده اله شده خدا در انجیل ، آفرینش اومده الوهیم به زمین آمد ، همه جا را آب فرا گرفته بود ، آبها رایکجا جمع کردیم و آنجا را دریا نام نهادیم و زمین نمایان شد !کردیم جمع نیست؟ چرا نمیگه کردم؟یا در قرآن هم در اکثر موارد خداوند خودشو جمع میبندهای محمد ما برگوشها و چشمهای آنها مهر نهادیمکاری به مهرو مومی که گذاشته شده ندارم ولی آخه "ما" ؟ مگه چند نفرند؟ ازین مثالها در قرآن خیلی زیاده و خود شما عزیزان واقفید.آیافرا زمینی ها با آفرینش انسان رابطه دارند؟چرا در کتیبه های ایرانی و مصری و مایاها آرم فروهر مشترکه و آیا آن انسانی در بشقاب پرنده است؟شاید شبان هم در بیابان مثل خود موسی که در غار خالق را ملاقات کرده بود خالق را دیدهچرا حضرت مولانا طوری این داستان رو بیان کرده که انگار چند بعد رو باید درک کردممنون میشم راهنماییم بفرمایید.
user_image
حسین
۱۴۰۰/۰۲/۱۰ - ۰۵:۰۵:۵۱
برام جالبه که اغلب میگن منظور مولوی این است و آن!حالا منظور مولوی رو که خانواده درجه یک خودش نفهمیده، اینها چطوری میدونن بسی جای تعجب است.بعدشم ایرادهای نوشتاری یا دستوری گرفتن و درخواست تصحیح کردن، بنظر من کاری عبث و بیهوده است، چون برداشتها به اندازه تعداد آدمهاست و به هیچ وجه نمیشه متن یا شعری رو نوشت که ازنظر همه درست باشه. توجه به معنای اون فکر میکنم عاقلانه تره،اون کسی که زحمت به خودش نمیده که کامنت خودش رو از غلطهای املایی و دستوری تهی کنه چطوری چنین ایرادهایی میگیره اونم جای تعجب داره
user_image
سیاوش فقیر
۱۴۰۰/۰۸/۱۲ - ۱۶:۲۹:۵۹
شاید شبان خود موسی باشد که در حال کنکاش درون خود برای رسیدن به حقیقت گاها نیاز به یاداوری حقیقت دارد که خداوند بی نیاز نه از تو می رنجد و نه اهمیتی به افعال ظاهری تو میدهد بلکه احوالات تو دارای اهمیت هستند و بدانی که قطره اگر هم به شکل ابر در اسمان باشد باز از اقیانوس جدا نیست در ظاهر اقیانوس و اسمان از هم سوا هستند ولی در افق به وحدت میرسند پس قطره چه بالا برود چه به دریا از اصل خود نه تنها دور نیست بلکه جدایی نا پذیر است قطره چه با شدت یا ملایمت به سطح اقیانوس برگردد اقیانوس با رحمانیت خود او را در اغوش میکشد و به او عمق میبخشدای سالک از خود مرنج چرا که :     ما زبان را ننگریم و قال را       ما روان را بنگریم و حال را 
user_image
کورش صفایی
۱۴۰۰/۱۱/۱۸ - ۱۲:۰۱:۰۲
به نظر حقیر مولانا با این داستان می‌خواسته بگه که دوست داشتن و بندگی خدا قاعده و دستور و آداب نداره و هر طور که دوست داری مرا بخوان
user_image
سجاد جولا زاده
۱۴۰۲/۰۷/۱۰ - ۰۲:۳۲:۵۲
توحید و مباحث پیرامون آن، از اساسی‌ترین مطالبی است که پیامبران موظف به آموزش آنها به مردم بوده‌اند و تمام تلاش مخالفتِ آنها با مخالفین‌شان، برای برحذر داشتن مردم از بت پرستی و جسم دانستن خداوند بوده است! اما مولوی در داستان شبان،  سخنانی در مورد خداوند بیان می‌کند که برای خداوند متعال جسم قائل شده و او را مانند یک بشر فرض کرده؛ در صورتی که این آموزه، در تعارض با تعلیمات انبیاء الهی است.
user_image
مسکین
۱۴۰۲/۱۲/۰۶ - ۱۱:۵۹:۲۱
سلاماین شعر را شهرام ناظری در آهنگ موسی و شبان خونده است وارد نکردید
user_image
محمد علی کبیری
۱۴۰۳/۰۱/۱۴ - ۰۸:۵۴:۵۷
گفت موسی های خیره سر شدی خود مسلمان نا شده کافر شدی صحیح تر هست