
مولانا
بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همیگفت ای گزیننده اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپشهاات کُشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای بیادت هیهی و هیهای من
این نمط بیهوده میگفت آن شبان
گفت موسی با کی است این ای فلان
گفت با آنکس که ما را آفرید
این زمین و چرخ ازو آمد پدید
گفت موسی های بس مُدبِر شدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی
این چه ژاژست این چه کفرست و فشار
پنبهای اندر دهان خود فشار
گند کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
چارق و پاتابه لایق مر تراست
آفتابی را چنینها کی رواست
گر نبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را
آتشی گر نامدست این دود چیست
جان سیه گشته روان مردود چیست
گر همیدانی که یزدان داورست
ژاژ و گستاخی ترا چون باورست
دوستی بیخرد خود دشمنیست
حق تعالی زین چنین خدمت غنیست
با کی میگویی تو این با عم و خال
جسم و حاجت در صفات ذوالجلال
شیر او نوشد که در نشو و نماست
چارق او پوشد که او محتاج پاست
ور برای بندهشست این گفت تو
آنک حق گفت او منست و من خود او
آنک گفت انی مرضت لم تعد
من شدم رنجور او تنها نشد
آنک بی یسمع و بی یبصر شدهست
در حق آن بنده این هم بیهدهست
بی ادب گفتن سخن با خاص حق
دل بمیراند سیه دارد ورق
گر تو مردی را بخوانی فاطمه
گرچه یک جنساند مرد و زن همه
قصد خون تو کند تا ممکنست
گرچه خوشخو و حلیم و ساکنست
فاطمه مدحست در حق زنان
مرد را گویی بود زخم سنان
دست و پا در حق ما استایش است
در حق پاکی حق آلایش است
لم یلد لم یولد او را لایق است
والد و مولود را او خالق است
هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست
هرچه مولودست او زین سوی جوست
زانک از کون و فساد است و مهین
حادثست و محدثی خواهد یقین
گفت ای موسی دهانم دوختی
وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد تفت
سر نهاد اندر بیابانی و رفت
تصاویر و صوت



نظرات
ف-ش
حامد
پاسخ: نمط درست است.
د-ش-ر
پاسخ: متن مصرع مطابق نسخ معتبر چاپی و صحیح است.
د-ش-ر
پاسخ: متن مصرع مطابق نسخ معتبر چاپی و صحیح است.
ناشناس
محسن
ناشناس
علیرضا
محسن خادمی
امیر
زمانی
دکتر
تاوتک
تاوتک
ارسلان
روفیا
روفیا
حمیدرضا
ناشناس
مهدی
ناشناس
محمد مهدی
پیمان
سیدمحمد
کتی
کتی
احسان
احسان
عاطفه سالمی
مجتبی
امید
Ormoo
Ormoo
بی سواد
خالد شهیم
امیرعلی
روح شرقی
بیسواد
علی
ملودی
سید امیر نودهی
فلورا بیابانی
مهدی
عبدالله
احمد
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
پاسخم دارد دم می کشد با من بیا بیا که باید «پلنگ صورتیِ» خفته در شعرهایِ «سهراب» بیدار شود بیا که باید کلاه از سر «گوریل انگوریِ» شعرهایِ «شاملو» برداشته شود بیا که باید به جانِ «چراغ هایِ تاریکِ رابطه» آتش انداخته شود چیزی نگو دیر یا زود روی یکی از دریچه هایِ آسمان می نشینیم پا روی پا می اندازیم رو به دنیا و هر آن چه در آن است با صدای بلند با صدای خیلی خیلی بلند «الحمد» می خوانیم بی آن که بُقچه را باز کنیم بی آن که به آورده هایمان نگاه کنیم .ببینمت! دلت برای نان هایِ تنوری تنگ نشده ؟ دلت برای سَحَری خوان هایِ روستایمان نگرفته ؟ برایِ قُل قُلِ سماور دَمِ افطار چطور ؟ باور کن دنیا اَلکَن است حرفش را دیر می فهمی اصلاً نمی فهمی حالت را دیر می فهمد اصلاً نمی فهمد واگویه هایت را گوسفندان نشنوند واگویه هایت را اگر در گوش ستاره های دشت زمزمه نکنی زلالی هِی هِی ات به گِل آلودگیِ تاریخ برمی خورداحمد آذرکمان 97/06/18
حمید
محمدی
علیرضا
دکتر صحافیان
پاسخ این است که مولانا در صدد بیان مغز گفتگو با خداوند است و اصالت باطن بر ظاهر دین.آری با خداوند باید با آیین خاص او سخن گفت اما آیینها مقدمه وصول هستند و چوپان بی مقدمه واصل شده است.فلسفه شریعت برای وصول به حقیقت است.در قرآن همه جا ،الذین آمنوا مقدم شده است اول ایمان و باطن و بعد عمل و ظاهر دین مهم هستند.ظاهر دین نیز به جهت حفظ دین در طول زمان مهم است(مثل پوست گردو )موسیا آداب دانان دیگرندسوخته جان و روانان دیگرنددر درون کعبه رسم قبله نیستچه غم ار غواص را پاچیله نیست1768ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی11 اعتراض موسی ع بر مناجات شوپان2چگونگی دریافت جان آدمی(وحی)بعد از آن در سر موسی حق نهفترازهایی کآن نمی اید به گفتدریافتهای جان راز است گفتنی نیست.بر دل موسی سخن ها ریختنددیدن و گفتن به هم آمیختنداین سخنان از جنس دیگری هستند .می جوشند چون چشمه و حس آمیزی دارند.دیدنی و شنیدنی یکی می شوند.چند بیخود گشت و چند آمد به خودچند پرید از ازل سوی ابدباعث فنا و بیخودی می شود و بی زمانی میآورد.آنجا که ازل و ابد در کنار هم نشسته اند.بعد ازین گر شرح گویم ابلهیستزآنک شرح این ورای آگهیست1775قابل بیان نیست، ماورای دانش است.چوپان نیز حال خود را مانند موسی ع پس از وحی وصف می کند:من ز سدره منتهی بگذشته امصد هزاران ساله زآن سو رفته امتازیانه بر زدی اسبم بگشتگنبدی کرد و ز گردون بر گذشتحال من اکنون برون از گفتن استاین چه می گویم نه احوال من استآرامش و پرواز روح (کانال و وبلاگ)arameshsahafian@
مجید طالبی
مقصر
مرضبه
بیطرف ..........
نرگس
نادر
حسین
سیاوش فقیر
کورش صفایی
سجاد جولا زاده
مسکین
محمد علی کبیری