مولانا

مولانا

بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را

۱

گفت موسی ای کریم کارساز

ای که یکدم ذکر تو عمر دراز

۲

نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل

چون ملایک اعتراضی کرد دل

۳

که چه مقصودست نقشی ساختن

واندرو تخم فساد انداختن

۴

آتش ظلم و فساد افروختن

مسجد و سجده‌کنان را سوختن

۵

مایهٔ خونابه و زردآبه را

جوش دادن از برای لابه را

۶

من یقین دانم که عین حکمتست

لیک مقصودم عیان و رؤیتست

۷

آن یقین می‌گویدم خاموش کن

حرص رؤیت گویدم نه جوش کن

۸

مر ملایک را نمودی سر خویش

کین چنین نوشی همی ارزد به نیش

۹

عرضه کردی نور آدم را عیان

بر ملایک گشت مشکلها بیان

۱۰

حشر تو گوید که سر مرگ چیست

میوه‌ها گویند سر برگ چیست

۱۱

سر خون و نطفهٔ حسن آدمیست

سابق هر بیشیی آخر کمیست

۱۲

لوح را اول بشوید بی وقوف

آنگهی بر وی نویسد او حروف

۱۳

خون کند دل را و اشک مستهان

بر نویسد بر وی اسرار آنگهان

۱۴

وقت شستن لوح را باید شناخت

که مر آن را دفتری خواهند ساخت

۱۵

چون اساس خانه‌ای می‌افکنند

اولین بنیاد را بر می‌کنند

۱۶

گل بر آرند اول از قعر زمین

تا به آخر بر کشی ماء معین

۱۷

از حجامت کودکان گریند زار

که نمی‌دانند ایشان سر کار

۱۸

مرد خود زر می‌دهد حجام را

می‌نوازد نیش خون آشام را

۱۹

می دود حمال زی بار گران

می‌رباید بار را از دیگران

۲۰

جنگ حمالان برای بار بین

این چنین است اجتهاد کاربین

۲۱

چون گرانیها اساس راحتست

تلخها هم پیشوای نعمتست

۲۲

حفت الجنه بمکروهاتنا

حفت النیران من شهواتنا

۲۳

تخم مایهٔ آتشت شاخ ترست

سوختهٔ آتش قرین کوثرست

۲۴

هر که در زندان قرین محنتیست

آن جزای لقمه‌ای و شهوتیست

۲۵

هر که در قصری قرین دولتیست

آن جزای کارزار و محنتیست

۲۶

هر که را دیدی بزر و سیم فرد

دانک اندر کسب کردن صبر کرد

۲۷

بی سبب بیند چو دیده شد گذار

تو که در حسی سبب را گوش دار

۲۸

آنک بیرون از طبایع جان اوست

منصب خرق سببها آن اوست

۲۹

بی سبب بیند نه از آب و گیا

چشم چشمهٔ معجزات انبیا

۳۰

این سبب همچون طبیب است و علیل

این سبب همچون چراغست و فتیل

۳۱

شب چراغت را فتیل نو بتاب

پاک دان زینها چراغ آفتاب

۳۲

رو تو کهگل ساز بهر سقف خان

سقف گردون را ز کهگل پاک دان

۳۳

آه که چون دلدار ما غمسوز شد

خلوت شب در گذشت و روز شد

۳۴

جز به شب جلوه نباشد ماه را

جز به درد دل مجو دلخواه را

۳۵

ترک عیسی کرده خر پروده‌ای

لاجرم چون خر برون پرده‌ای

۳۶

طالع عیسیست علم و معرفت

طالع خر نیست ای تو خر صفت

۳۷

نالهٔ خر بشنوی رحم آیدت

پس ندانی خر خری فرمایدت

۳۸

رحم بر عیسی کن و بر خر مکن

طبع را بر عقل خود سرور مکن

۳۹

طبع را هِل تا بگرید زار زار

تو ازو بستان و وام جان گزار

۴۰

سالها خر بنده بودی بس بود

زانک خربنده ز خر واپس بود

۴۱

ز اخروهن مرادش نفس تست

کو به آخر باید و عقلت نخست

۴۲

هم‌مزاج خر شدست این عقل پست

فکرش این که چون علف آرم به دست

۴۳

آن خر عیسی مزاج دل گرفت

در مقام عاقلان منزل گرفت

۴۴

زانک غالب عقل بود و خر ضعیف

از سوار زفت گردد خر نحیف

۴۵

وز ضعیفی عقل تو ای خربها

این خر پژمرده گشتست اژدها

۴۶

گر ز عیسی گشته‌ای رنجوردل

هم ازو صحت رسد او را مهل

۴۷

چونی ای عیسی عیسی‌دم ز رنج

که نبود اندر جهان بی مار گنج

۴۸

چونی ای عیسی ز دیدار جهود

چونی ای یوسف ز مکار و حسود

۴۹

تو شب و روز از پی این قوم غمر

چون شب و روزی مددبخشای عمر

۵۰

چونی از صفراییان بی‌هنر

چه هنر زاید ز صفرا درد سر

۵۱

تو همان کن که کند خورشید شرق

با نفاق و حیله و دزدی و زرق

۵۲

تو عسل ما سرکه در دنیا و دین

دفع این صفرا بود سرکنگبین

۵۳

سرکه افزودیم ما قوم زحیر

تو عسل بفزا کرم را وا مگیر

۵۴

این سزید از ما چنان آمد ز ما

ریگ اندر چشم چه فزاید عمی

۵۵

آن سزد از تو ایا کحل عزیز

که بیابد از تو هر ناچیز چیز

۵۶

ز آتش این ظالمانت دل کباب

از تو جمله اهد قومی بد خطاب

۵۷

کان عودی در تو گر آتش زنند

این جهان از عطر و ریحان آگنند

۵۸

تو نه آن عودی کز آتش کم شود

تو نه آن روحی که اسیر غم شود

۵۹

عود سوزد کان عود از سوز دور

باد کی حمله برد بر اصل نور

۶۰

ای ز تو مر آسمانها را صفا

ای جفای تو نکوتر از وفا

۶۱

زانک از عاقل جفایی گر رود

از وفای جاهلان آن به بود

۶۲

گفت پیغامبر عداوت از خرد

بهتر از مهری که از جاهل رسد

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 158
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۹۳
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۲۹۸

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۱ - ۱۷:۳۰:۱۸
زه با فتحه نخست یعنی جنین پس زهدان را جای جنین هم می توان دانست و از همین زه با فتحه روی ز لغت زهک را هم داریم یعنی نطفه .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۱ - ۲۱:۲۸:۵۰
از ان جایی که مولانا را دوست دارم خواستم نگویم اما چون حقیقت را از مولانا بیشتر دوست دارم باید گفت حجامت و گرّایی در کودکان نادرست است و ستمی که برگرده کودکان نهاده شده است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۱ - ۲۱:۳۰:۳۱
از ان جایی که مولانا را دوست دارم خواستم نگویم اما چون حقیقت را از مولانا بیشتر دوست دارم باید گفت حجامت و گرّایی در کودکان نادرست است و ستمی است که برگرده کودکان نهاده شده است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۱ - ۲۱:۳۱:۳۳
عود می شود داربویه
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۱ - ۲۱:۴۱:۲۴
مولانا برای جاهل گاهی کاغه را به کار می برد
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۵:۱۳:۱۴
با درود البته بدلیل اینکه ایرانی ها در نگاشتن عربی بسیار کارساز و نقش دار بوده اند بسیاری از از شکل های حروف بر اساس تغییرات واژگان فارسی می باشند مثلا د و ذ که در ألفبا مانند هم نگاشته شده اند در فارسی به هم بدل می شوند مثل خورشیذ و خورشید و باید و بایذ .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۵:۱۴:۳۱
من رویهمرفته نگارش را گفتگوپذیر و مشکوک می دانم .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۵:۳۰:۱۹
نخستین کوشش های عربی برای نگاشته شدن در دوره امویان بوده که شخصی صالح نام و از بندگان و اسرای سیستان بود به فرخ زادان گفت من دیوان را به عربی بر می گردانم ، و فرخ زادان گفت این شدنی نیست زیرا واژگان بسنده ندارد و خطی خوب نه ! و از صالح پرسید که بگو به عربی وید را چه می نویسی ؟ صالح گفت می نویسم أیضاً و ما اکنون وید را نمی دانیم و أیضاً را از بریم ! گفت دوسد ( دویست ) را چه می نویسی ؟ گفت میتین ! زادان گفت خدایت ریشه برکناد که ریشه فارسی برکندی ! بهر سو مردان شاه و زادان فرخ و دبیران که در صدر اسلام دیوان را به فارسی می نوشتند بر کنار شدند و گروهی دیگر با گرایش به عربی نویسی روی کار امدند و کلمات باب میل دبیران جدید فارس نوشته شد . و البته فارسی تا امروز که می نویسم شکوفاتر شده است و عربی نیز به تکامل رسیده است . ولی ماجرای نان خوردن همچنین باقی است !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۵:۳۲:۱۸
البته منظورم نوشتن دیوان و دربار بوده است . وگر نه عربی شعر های از دیر باز داشته که به خط های دیگری نوشته می شده است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۶:۲۴:۵۹
میتین به فارسی پتک است و به عربی همان مئه که سد است و مئتین یعنی دوسد !
user_image
علی نامیرا
۱۳۹۵/۰۲/۲۶ - ۲۳:۵۱:۵۳
گمان میکنم باید اینطور خواند:«سرِّ خون و نطفه، حُسنِ آدمیست»«نطفهٔ حسن» نادرست به نظر میرسد.
user_image
بهلول
۱۳۹۵/۰۳/۲۰ - ۰۸:۰۰:۳۳
دوستان پارسی دوست همراهی کنید و از واژه معرب پارسی ( فارسی ) بهره نبریم
user_image
محمد دهاقین
۱۳۹۵/۱۰/۱۲ - ۰۱:۴۰:۱۸
بیت زیر به این شکل درست است:ز اخروهن مرادش نفس تستکو به آخر باید و عقلت نخستحدیث داریم که زنان باید در نماز پشت سر مردان بایستند : اخروهن من حیث اخروهن الله...در اینجا مولانا می گوید هدف از این روایت که زنان باید در پس مردان بایستند ، منظورش نفس توست که باید عقب تر از عقل تو بایستد.لذا مصرع دوم به این شکل درست است.
user_image
علی رضا
۱۴۰۰/۱۰/۱۱ - ۱۰:۳۵:۵۰
پادکست موجود در لینک زیر از آقای علی عرفانیان به من در فهمیدن این شعر خیلی کمک کرد. خواستم اون رو به اشتراک بذارم پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
مسعود.ب.ب
۱۴۰۲/۰۳/۱۸ - ۰۸:۱۴:۱۸
با درود به بنیان گذار سایت و همه بزرگواران همراه،  در بیت: مایه خونابه و زردابه را  جوش دادن از برای لابه را  مایه هم برای خونابه و هم برای زردابه به کار برده شده و جوش دادن به معنی پیوند دادن است. با این توضیح که مایه خونابه در زن تخمک و مایه زردابه در مرد نطفه است معنی بیت چنین خواهد بود: از پیوند (لقاح) تخمک زن و نطفه مرد موجودی ساخته شده که پیوسته در حال لابه و زاری و خواهش باشد. البته در ابیات بعد باز به این معنی اشاره شده،آنجا که میگوید: سر خون و نطفه حسن آدمی است  سابق هر بیشی ای آخر کمی است.