مولانا

مولانا

بخش ۴۱ - گفتن نابینای سایل کی دو کوری دارم

۱

بود کوری کو همی‌گفت الامان

من دو کوری دارم ای اهل زمان

۲

پس دوباره رحمتم آرید هان

چون دو کوری دارم و من در میان

۳

گفت یک کوریت می‌بینیم ما

آن دگر کوری چه باشد وا نما

۴

گفت زشت‌آوازم و ناخوش نوا

زشت‌آوازی و کوری شد دوتا

۵

بانگ زشتم مایهٔ غم می‌شود

مهر خلق از بانگ من کم می‌شود

۶

زشت آوازم بهر جا که رود

مایهٔ خشم و غم و کین می‌شود

۷

بر دو کوری رحم را دوتا کنید

این چنین ناگنج را گنجا کنید

۸

زشتی آواز کم شد زین گله

خلق شد بر وی برحمت یک‌دله

۹

کرد نیکو چون بگفت او راز را

لطف آواز دلش آواز را

۱۰

وانک آواز دلش هم بد بود

آن سه کوری دوری سرمد بود

۱۱

لیک وهابان که بی علت دهند

بوک دستی بر سر زشتش نهند

۱۲

چونک آوازش خوش و مظلوم شد

زو دل سنگین‌دلان چون موم شد

۱۳

نالهٔ کافر چو زشتست و شهیق

زان نمی‌گردد اجابت را رفیق

۱۴

اخسؤا بر زشت آواز آمدست

کو ز خون خلق چون سگ بود مست

۱۵

چونک نالهٔ خرس رحمت‌کش بود

ناله‌ات نبود چنین ناخوش بود

۱۶

دان که با یوسف تو گرگی کرده‌ای

یا ز خون بی گناهی خورده‌ای

۱۷

توبه کن وز خورده استفراغ کن

ور جراحت کهنه شد رو داغ کن

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 161

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۴:۱۷:۰۸
نا گنج و ناگنجا یعنی بی ظرفیت و جالب است به انگلیسی هم accommodating که معنی جادار است معنی مهمان نواز و خوشرو هم می شود به لری جادار یعنی باظرفیت و صفت انسان است و معنی خانواده دار هم می دهد .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۴:۱۸:۲۲
رحمت کش می شود مهر آور و آورنده مهر
user_image
علی علیمردانی
۱۳۹۳/۰۳/۱۴ - ۰۲:۴۹:۳۳
این حکایت از هر دو بعد ظاهری و معنایی به حکایت سعدی در گلستان ( باب فواید خاموشی ) شباهت دارد : ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند. صاحبدلی بر او بگذشت گفت: تو را مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندان چرا همی دهی؟ گفت: از بهر خدا می خوانم. گفت: از بهر خدا ، مخوان.گر تو قرآن بدین نمط خوانیببری رونق مسلمانی
user_image
کوروش
۱۴۰۲/۰۸/۲۶ - ۰۴:۳۵:۵۴
توبه کن وز خورده استفراغ کن ور جراحت کهنه شد رو داغ کن یعنی چی داغ کن ؟  
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۸/۲۶ - ۱۳:۳۲:۴۵
سلام کوروش جان   در قدیم برای درمان جراحتهای مزمن ،و  با عدم وجود آنتی بیوتیک،اجبارا زخمهای کهنه را با فلز گداخته شده میسوزاندند یا اصطلاحا داغ میکردند   شاد باشی