
مولانا
بخش ۴۵ - تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوس
۱
گفت جالینوس با اصحاب خود
مر مرا تا آن فلان دارو دهد
۲
پس بدو گفت آن یکی ای ذو فنون
این دوا خواهند از بهر جنون
۳
دور از عقل تو این دیگر مگو
گفت در من کرد یک دیوانه رو
۴
ساعتی در روی من خوش بنگرید
چشمکم زد آستین من درید
۵
گرنه جنسیت بدی در من ازو
کی رخ آوردی به من آن زشترو
۶
گر ندیدی جنس خود کی آمدی
کی به غیر جنس خود را بر زدی
۷
چون دو کس بر هم زند بیهیچ شک
در میانشان هست قدر مشترک
۸
کی پرد مرغی مگر با جنس خود
صحبت ناجنس گورست و لحد
تصاویر و صوت

نظرات
آرش تبرستانی