مولانا

مولانا

بخش ۵۰ - تنها کردن باغبان صوفی و فقیه و علوی را از همدیگر

۱

باغبانی چون نظر در باغ کرد

دید چون دزدان به باغ خود سه مرد

۲

یک فقیه و یک شریف و صوفیی

هر یکی شوخی بدی لا یوفیی

۳

گفت با این‌ها مرا صد حجتست

لیک جمعند و جماعت قوتست

۴

بر نیایم یک تنه با سه نفر

پس بِبُرْمِشان نخست از همدگر

۵

هر یکی را من به سویی افکنم

چونک تنها شد سبیلش بر کنم

۶

حیله کرد و کرد صوفی را به راه

تا کند یارانش را با او تباه

۷

گفت صوفی را برو سوی وثاق

یک گلیم آور برای این رفاق

۸

رفت صوفی گفت خلوت با دو یار

تو فقیهی وین شریفِ نامدار

۹

ما به فتوی تو نانی می‌خوریم

ما به پر دانش تو می‌پریم

۱۰

وین دگر شه‌زاده و سلطان ماست

سیدست از خاندان مصطفاست

۱۱

کیست آن صوفی شکم‌خوار خسیس

تا بود با چون شما شاهان جلیس

۱۲

چون بباید مر ورا پنبه کنید

هفته‌ای بر باغ و راغ من زنید

۱۳

باغ چه بوَد؟ جان من آنِ شماست

ای شما بوده مرا چون چشم راست

۱۴

وسوسه کرد و مریشان را فریفت

آه کز یاران نمی‌باید شکیفت

۱۵

چون به ره کردند صوفی را و رفت

خصم شد اندر پیش با چوب زفت

۱۶

گفت ای سگ صوفیی باشد که تیز

اندر آیی باغ ما تو از ستیز

۱۷

این جنیدت ره نمود و بایزید

از کدامین شیخ و پیرت این رسید

۱۸

کوفت صوفی را چو تنها یافتش

نیم کشتش کرد و سر بشکافتش

۱۹

گفت صوفی آن من بگذشت لیک

ای رفیقان پاس خود دارید نیک

۲۰

مر مرا اغیار دانستید هان

نیستم اغیارتر زین قلتبان

۲۱

اینچ من خوردم شما را خوردنیست

وین چنین شربت جزای هر دنیست

۲۲

این جهان کوهست و گفت و گوی تو

از صدا هم باز آید سوی تو

۲۳

چون ز صوفی گشت فارغ باغبان

یک بهانه کرد زان پس جنس آن

۲۴

کای شریف من برو سوی وثاق

که ز بهر چاشت پختم من رقاق

۲۵

بر در خانه بگو قیماز را

تا بیارد آن رقاق و قاز را

۲۶

چون به ره کردش بگفت ای تیزبین

تو فقیهی ظاهرست این و یقین

۲۷

او شریفی می‌کند دعوی سرد

مادر او را که داند تا کی کرد؟

۲۸

بر زن و بر فعل زن دل می‌نهید

عقل ناقص وانگهانی اعتمید

۲۹

خویشتن را بر علی و بر نبی

بسته است اندر زمانه بس غبی

۳۰

هر که باشد از زنا و زانیان

این برد ظن در حق ربانیان

۳۱

هر که بر گردد سرش از چرخها

همچو خود گردنده بیند خانه را

۳۲

آنچ گفت آن باغبان بوالفضول

حال او بد دور از اولاد رسول

۳۳

گر نبودی او نتیجهٔ مرتدان

کی چنین گفتی برای خاندان

۳۴

خواند افسون‌ها شنید آن را فقیه

در پی‌اش رفت آن ستمکار سفیه

۳۵

گفت ای خر اندرین باغت کی خواند

دزدی از پیغامبرت میراث ماند

۳۶

شیر را بچه همی‌ماند بدو

تو به پیغامبر به چه مانی؟ بگو

۳۷

با شریف آن کرد مرد ملتجی

که کند با آل یاسین خارجی

۳۸

تا چه کین دارند دایم دیو و غول

چون یزید و شمر با آل رسول

۳۹

شد شریف از زخم آن ظالم خراب

با فقیه او گفت ما جستیم از آب

۴۰

پای دار اکنون که ماندی فرد و کم

چون دهل شو زخم می‌خور در شکم

۴۱

گر شریف و لایق و همدم نیم

از چنین ظالم تو را من کم نیم

۴۲

مر مرا دادی بدین صاحب غرض

احمقی کردی تو را بئس العوض

۴۳

شد ازو فارغ بیامد کای فقیه

چه فقیهی ای تو ننگ هر سفیه

۴۴

فتوی‌ات اینست ای ببریده‌دست

کاندر آیی و نگویی امر هست

۴۵

این چنین رخصت بخواندی در وسیط

یا بدست این مساله اندر محیط

۴۶

گفت حقستت بزن دستت رسید

این سزای آنک از یاران برید

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 166
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۳۱۰
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۳۱۳

نظرات

user_image
محس سعیدزاه
۱۳۹۶/۰۷/۱۰ - ۰۰:۴۶:۲۳
درون مایه قصه مذکور, خود پسندی آن سه نفر است.وهمین خودپسندی موجب میشود که چشم ازدیدن جفای بر رفیق نابینا گردد وگو ش هم از شنیدن تلخ گویی ها , متنفر نباشد.
user_image
محسن وطنی
۱۳۹۶/۱۰/۱۳ - ۰۱:۳۸:۴۷
شما ویراستار ندارید؟ چرا این متن این قدر غلط تایپی دارد؟
user_image
محسن وطنی
۱۳۹۶/۱۰/۱۳ - ۰۱:۴۰:۰۸
دزدی از پیغامبرت میراث ماندتو به پیغامبر بچه مانی بگواین مصاریع غلط تایپی دارد.کنترل کنید
user_image
Vahid Younesi
۱۴۰۱/۰۳/۲۷ - ۰۵:۵۶:۴۰
غلط های تایپی خیلی زیاده،نیاز به ویراستاری داره