مولانا

مولانا

بخش ۸۱ - متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرون‌شو و مخلص یافتن

۱

همچنانک هر کسی در معرفت

می‌کند موصوف غیبی را صفت

۲

فلسفی از نوع دیگر کرده شرح

باحثی مر گفت او را کرده جرح

۳

وآن دگر در هر دو طعنه می‌زند

وآن دگر از زرق جانی می‌کند

۴

هر یک از ره این نشانها زان دهند

تا گمان آید که ایشان زان ده‌اند

۵

این حقیقت دان نه حق‌اند این همه

نه به کلی گمرهانند این رمه

۶

زانک بی حق باطلی ناید پدید

قلب را ابله به بوی زر خرید

۷

گر نبودی در جهان نقدی روان

قلبها را خرج کردن کی توان

۸

تا نباشد راست کی باشد دروغ

آن دروغ از راست می‌گیرد فروغ

۹

بر امید راست کژ را می‌خرند

زهر در قندی رود آنگه خورند

۱۰

گر نباشد گندم محبوب‌نوش

چه برد گندم‌نمای جو فروش

۱۱

پس مگو کین جمله دمها باطل‌اند

باطلان بر بوی حق دام دل‌اند

۱۲

پس مگو جمله خیالست و ضلال

بی‌حقیقت نیست در عالم خیال

۱۳

حق شب قدرست در شبها نهان

تا کند جان هر شبی را امتحان

۱۴

نه همه شبها بود قدر ای جوان

نه همه شبها بود خالی از آن

۱۵

در میان دلق‌پوشان یک فقیر

امتحان کن وانک حقست آن بگیر

۱۶

مؤمن کیس ممیز کو که تا

باز داند حیزکان را از فتی

۱۷

گرنه معیوبات باشد در جهان

تاجران باشند جمله ابلهان

۱۸

پس بود کالاشناسی سخت سهل

چونک عیبی نیست چه نااهل و اهل

۱۹

ور همه عیبست دانش سود نیست

چون همه چوبست اینجا عود نیست

۲۰

آنک گوید جمله حق‌اند احمقیست

وانک گوید جمله باطل او شقیست

۲۱

تاجران انبیا کردند سود

تاجران رنگ و بو کور و کبود

۲۲

می‌نماید مار اندر چشم مال

هر دو چشم خویش را نیکو بمال

۲۳

منگر اندر غبطهٔ این بیع و سود

بنگر اندر خسر فرعون و ثمود

۲۴

اندرین گردون مکرر کن نظر

زانک حق فرمود ثم ارجع بصر

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 182

نظرات

user_image
محمدش
۱۳۹۲/۰۴/۱۸ - ۱۰:۱۸:۲۹
مولوی می‌گوید حق و حقیقتی وجود دارد که گروهی می‌توانند باطل خود را به جای آن حق جلوه دهند. شتری وجود دارد که گم شده و طمعکاران نشانی های من-در-آوردی می دهند.پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
رحیم غلامی
۱۳۹۳/۱۰/۲۱ - ۱۰:۴۰:۲۵
مولانا در بیت این حقیقت دان نه خق اند این همه نی بکلی باطلانند این رمه، به وحدت بین عقاید و ادیان الهی اشاره دارد و این تقریبا همان پلورالیزم دینی است.
user_image
عباس جنت
۱۳۹۶/۱۱/۲۹ - ۱۶:۰۵:۱۰
بهزاد جان همه پیامبران خدا هدفشان تربیت بشر بوده ولی‌ هر کدام به اندازه فهم بشر زمانشان صحبت میکردند. مثل معلمهای مدرسه به اندازه فهم شاگردان درس میدهند نمیشه به شاگرد کلاس اول مثلا مثلثات یاد داد و این تمامی‌ ندارد و همیشه پیامبران برای تربیت بشر خواهند آمدصد کتاب ار هست جز یک باب نیستصد جهت را قصد جز محراب نیستاین طرق را مخلصش یک خانه استاین هزاران سنبل از یک دانه استگونه گونه خوردنی ها صد هزارجمله یک چیز است اندر اعتبارحضرت مولانا
user_image
جلال
۱۳۹۷/۰۱/۱۹ - ۰۳:۳۲:۵۵
عباس اقای محترم ، نگاه واقع بیننانه این است که بگوییم پیامبران به اندازه درک و شناختی که از حق داشته اند ، سخن گفته اند
user_image
سید امیر نودهی
۱۳۹۷/۰۲/۱۶ - ۰۶:۲۴:۲۱
درود بر شما عزیزان! ظاهرا دوستان دچار خلط مبحث شده اند، بحت مولانا بر سر اختلاف "پیام آوران " نیست بحث پیرامون اختلاف دیدگاه " رهروان " عصری است. سخن در ارتباط با فهم بشری و فهم عصری پیروان ادیان مختلف است و رهبران فکری شان: فیلسوفان و محدثان و عرفا.
user_image
طاهره
۱۳۹۹/۱۱/۲۸ - ۰۸:۳۳:۴۲
حاشیه هایی که نوشته شده در این صفحه خیلی خیلی جالب بود.به نظرم مصداق بیت دوم و سوم همین صفحه است.فلسفی از نوع دیگر کرده شرحباحثی مر گفت او را کرده جرحوآن دگر در هر دو طعنه می‌زندوآن دگر از زرق جانی می‌کند
user_image
مهدی
۱۳۹۹/۱۲/۲۲ - ۰۳:۱۳:۵۱
وجود کثرت در عالم و اختلاف نظر دیدگاه امری مسلم وبدیهی است نکته قابل توجه از نظر مولانا پذیرش این تکثر است چنانکه رد کردن همه شقاوت است و قبول همه حماقت بلکه باید انها را مانند یک پازل درکنارهم دید وپذیرفت واین همان پلولاریسم است که در عصر ما مطرح شده وبسیارهم موردتوجه قرارگرفته‌ وملای روم قرنها پیش به زیبایی آن را طرح وتبیین کرده . وظیفه انسان مخالفت یا موافقت محض با اندیشه ها نیست بلکه باید با تحقیق وبررسی آنها حقایق تکه تکه ای را که در آنها مستتراست دریافت وبرکشید وباز کرد جان باید شبهای مختلف را امتحان کند تا ازمیان آنها شب قدر نمایان شود.شاید بتون گفت به نوعی بیان وحدت در عین کثرت در اندیشه ها رو مطرح کرده والبته به اعتقادمولانا نیل به حقیقت در این دنیا امکان پذیرنیست چون این جهان جهان رنگها است وتنها زمانی این رنگها وکثرات ازمیان برمیخیزند که به عالم بی رنگی برسیم یعنی نقل از این عالم به ناکجایی که تنهامرگ راز ان را برمی گشاید . آنجاست که بی رنگی ازاسارت رنگها رها می شدد و موسی وعیسی با یکدیگر به صلح وآشتی می رسند.الله اعلم