مولانا

مولانا

بخش ۸۳ - شرح فایدهٔ حکایت آن شخص شتر جوینده

۱

اشتری گم کرده‌ای ای معتمد

هر کسی ز اشتر نشانت می‌دهد

۲

تو نمی‌دانی که آن اشتر کجاست

لیک دانی کین نشانیها خطاست

۳

وانک اشتر گم نکرد او از مری

همچو آن گم کرده جوید اشتری

۴

که بلی من هم شتر گم کرده‌ام

هر که یابد اجرتش آورده‌ام

۵

تا در اشتر با تو انبازی کند

بهر طمع اشتر این بازی کند

۶

او نشان کژ بنشناسد ز راست

لیک گفتت آن مقلد را عصاست

۷

هرچه را گویی خطا بود آن نشان

او به تقلید تو می‌گوید همان

۸

چون نشان راست گویند و شبیه

پس یقین گردد تو را لا ریب فیه

۹

آن شفای جان رنجورت شود

رنگ روی و صحت و زورت شود

۱۰

چشم تو روشن شود پایت دوان

جسم تو جان گردد و جانت روان

۱۱

پس بگویی راست گفتی ای امین

این نشانیها بلاغ آمد مبین

۱۲

فیه آیات ثقات بینات

این براتی باشد و قدر نجات

۱۳

این نشان چون داد گویی پیش رو

وقت آهنگست پیش‌آهنگ شو

۱۴

پی روی تو کنم ای راست‌گو

بوی بردی ز اشترم بنما که کو

۱۵

پیش آنکس که نه صاحب اشتریست

کو درین جست شتر بهر مریست

۱۶

زین نشان راست نفزودش یقین

جز ز عکس ناقه‌جوی راستین

۱۷

بوی برد از جد و گرمیهای او

که گزافه نیست این هیهای او

۱۸

اندرین اشتر نبودش حق ولی

اشتری گم کرده است او هم بلی

۱۹

طمع ناقهٔ غیر روپوشش شده

آنچ ازو گم شد فراموشش شده

۲۰

هر کجا او می‌دود این می‌دود

از طمع هم‌درد صاحب می‌شود

۲۱

کاذبی با صادقی چون شد روان

آن دروغش راستی شد ناگهان

۲۲

اندر آن صحرا که آن اشتر شتافت

اشتر خود نیز آن دیگر بیافت

۲۳

چون بدیدش یاد آورد آن خویش

بی طمع شد ز اشتر آن یار و خویش

۲۴

آن مقلد شد محقق چون بدید

اشتر خود را که آنجا می‌چرید

۲۵

او طلب‌کار شتر آن لحظه گشت

می‌نجستش تا ندید او را بدشت

۲۶

بعد از آن تنهاروی آغاز کرد

چشم سوی ناقهٔ خود باز کرد

۲۷

گفت آن صادق مرا بگذاشتی

تا باکنون پاس من می‌داشتی

۲۸

گفت تا اکنون فسوسی بوده‌ام

وز طمع در چاپلوسی بوده‌ام

۲۹

این زمان هم درد تو گشتم که من

در طلب از تو جدا گشتم به تن

۳۰

از تو می‌دزدیدمی وصف شتر

جان من دید آن خود شد چشم‌پر

۳۱

تا نیابیدم نبودم طالبش

مس کنون مغلوب شد زر غالبش

۳۲

سیاتم شد همه طاعات شکر

هزل شد فانی و جد اثبات شکر

۳۳

سیاتم چون وسیلت شد بحق

پس مزن بر سیاتم هیچ دق

۳۴

مر تو را صدق تو طالب کرده بود

مر مرا جد و طلب صدقی گشود

۳۵

صدق تو آورد در جستن تو را

جستنم آورد در صدقی مرا

۳۶

تخم دولت در زمین می‌کاشتم

سخره و بیگار می‌پنداشتم

۳۷

آن نبد بیگار کسبی بود چست

هر یکی دانه که کشتم صد برست

۳۸

دزد سوی خانه‌ای شد زیر دست

چون در آمد دید کان خانهٔ خودست

۳۹

گرم باش ای سرد تا گرمی رسد

با درشتی ساز تا نرمی رسد

۴۰

آن دو اشتر نیست آن یک اشترست

تنگ آمد لفظ معنی بس پرست

۴۱

لفظ در معنی همیشه نارسان

زان پیمبر گفت قد کل لسان

۴۲

نطق اصطرلاب باشد در حساب

چه قدر داند ز چرخ و آفتاب

۴۳

خاصه چرخی کین فلک زو پره‌ایست

آفتاب از آفتابش ذره‌ایست

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 183
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۴۲۸
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۳۴۸

نظرات

user_image
بشیر احمد نوا
۱۳۹۳/۱۲/۰۹ - ۱۰:۳۸:۴۵
بیت 11 و 12 از آخر > کلمه [سیتم] به [سیِّئاتم] تصحیح شود . تقابل با نسخه چاپی انبشارات اروند سال 1385
user_image
کمال
۱۳۹۵/۱۲/۲۸ - ۰۳:۲۱:۱۸
فکر کنم در نگارش این مصرع یک " ن " کم گذاشته شده و معنای مصرع را متفاوت کرده است.به جای : او نشان کژ بشناسد ز راستباید بشود : او نشان کژ بنشناسد ز راست.
user_image
آرش تبرستانی
۱۳۹۶/۱۰/۰۲ - ۱۱:۱۲:۰۱
لفظ در معنی همیشه نارسانزان پیمبر گفت قد کل لسان این بیت به حدیثی از پیامبر اشاره دارد که می فرماید هرکسی از خدا بترسد زبانش کند شود مقصود از این بیت این است که همواره الفاظی که ما برای توصیف معانی به کار میبریم ناقص و نا کامل است و نمی تواند حقیقت را برساند
user_image
رضا ثانی
۱۳۹۷/۱۲/۲۲ - ۲۲:۳۸:۰۹
سَیِّئاتم شد همه طاعات شکرهزل شد فانی و جد اثبات شکرإِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اَللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اَللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً