مولانا

مولانا

بخش ۱۰۸ - تضرع آن شخص از داوری داود علیه السلام

۱

سجده کرد و گفت کای دانای سوز

در دل داود انداز آن فروز

۲

در دلش نِه آنچ تو اندر دلم

اندر افکندی به‌راز ای مفضلم

۳

این بگفت و گریه در شد های های

تا دل داود بیرون شد ز جای

۴

گفت هین امروز ای خواهان گاو

مهلتم ده وین دعاوی را مکاو

۵

تا روم من سوی خلوت در نماز

پرسم این احوال از دانای راز

۶

خوی دارم در نماز این التفات

معنی قرة عینی فی الصلوة

۷

روزن جانم گشادست از صفا

می‌رسد بی واسطه نامهٔ خدا

۸

نامه و باران و نور از روزنم

می‌فتد در خانه‌ام از معدنم

۹

دوزخست آن خانه کان بی روزنست

اصل دین ای بنده روزن کردنست

۱۰

تیشهٔ هر بیشه‌ای کم زن بیا

تیشه زن در کندن روزن هلا

۱۱

یا نمی‌دانی که نور آفتاب

عکس خورشید برونست از حجاب

۱۲

نور این دانی که حیوان دید هم

پس چه کرمنا بود بر آدمم

۱۳

من چو خورشیدم درون نور غرق

می‌ندانم کرد خویش از نور فرق

۱۴

رفتنم سوی نماز و آن خلا

بهر تعلیمست ره مر خلق را

۱۵

کژ نهم تا راست گردد این جهان

حرب خدعه این بود ای پهلوان

۱۶

نیست دستوری و گر نه ریختی

گرد از دریای راز انگیختی

۱۷

همچنین داود می‌گفت این نسق

خواست گشتن عقل خلقان محترق

۱۸

پس گریبانش کشید از پس یکی

که ندارم در یکیی‌اش شکی

۱۹

با خود آمد گفت را کوتاه کرد

لب ببست و عزم خلوتگاه کرد

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 267

نظرات

user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۸ - ۰۱:۲۸:۵۹
ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 28 حکایت درویشی که در زمان داود ع روزی بی زحمت می خواست 1درویشی سالها در بر روی خود بسته و از خداوند روزی بی زحمت می خواست و به درگاه خداوند بدون توجه به مسخره کردن های مردم دعا می کرد.ناگهان یک روز در حالی که غرق دعا بود،گاوی به خانه او آمد و با ضربات شاخش در را شکست.درویش بی درنگ آن گاو را سر برید و آن را موهبت خداوند می دانست.صاحب گاو به پیش داود نبی شکایت برد .درویش گفت :مدت هفت سال از خداوند روزی بی زحمت می خواستم و اینک دعایم پذیرفته شد و به شکرانه آن گاو را ذبح کردم. صاحب گاو از این جواب سربالا خشمگین شد و از داود ع خواست تا خسارت گاو را از او بستاند.داود پس از شنیدن سخنان هر دو طرف در محراب خلوت کرد و پس از دریافت وحی حکم خداوند رابه صاحب گاو اعلام کرد :حق با درویش است و تو باید تمام اموالت را نیز به او بدهی.صاحب گاو و مردم این داوری را ناعادلانه می دانستند.در اینجا داود حقیقت را افشا کرد : مردم با داود به صحرا رفتند ،به درخت پر باری رسیدند .داود ع گفت:این ستمکار پدر درویش را کشته و اموالش را برداشته است.این راز پوشیده مانده بود اما حرص و طمع او سبب رسوایی او شد.این مرد پدر درویش را با کارد می کشد و چون عجله داشته کارد را با او دفن می کند.مردم زمین را حفر می کنند و حقیقت کشف می شود و مرد ستمکار حریص قصاص می شود.تمثیلات عرفانی :بایستگی اصرار در دعا.نور حقیقت خاموش نمی شود.تمثیلی زیبا در مورد نفس آدمی. ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 29 حکایت درویشی که در زمان داود ع روزی بی زحمت می خواست 2این حکایت از بیت 1450 آغاز می شودو باز با بیت های 2306 و 2503 ادامه پیدا می کند.صاحب گاوش بدید و گفت هین ای به ظلمت گاو من گشته ر هین درویش که برای روزی خود در دعا اصرار می کرد گاو او را کشته بود.صاحب گاو به او می گوید که با ستم تو گاوم از بین رفت.گفت من روزی ز حق خواستم قبله را از لابه می آراستم2312 درویش می گوید من دعای روزی می کردم و از دعای زیبای من قبله آراسته و زیبا می شد .(تاکید مولانا بر اصرار بر دعا)مولانا در ابیات پس از 1450 شرح کرده که روزی خواستن مادی و معنوی باید با جستجوی اسباب و راه آن باشد و داود را مثال زده است که هم نوایی کوه ها با او به خاطر رنج زره بافی است. می کشیدش تا به داود نبیکه بیا ای ظالم گیج غبی2315 گقت هین امروز ای خواهان گاومهلتم ده وین دعاوی را مکاو تا روم من سوی خلوت در نمازپرسم این احوال از دانای رازداود ع مهلت می خواهد تا پس از خلوت کردن با خدا قضاوت کند.روزن جانم گشاده ست از صفامی رسد بی واسطه نامه خدا2402 دوزخ است آن خانه کآن بی روزن استاصل دین ای بنده روزن کردن استنماز روزنه ای به سوی اساس و ژرفای هستی است.مولانا دوزخ را در خویش بودن و بی پنجره دریافت بسر بردن ،می داند .در دریافتی زیباتر، دین را هم همین روزن می داند .شریعت برای ایجاد روزنه در خودی تاریک ماست و بدون روزنه چرخیدن در شریعت چیزی جز تعصب تاریک و دوزخ نیست.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۸ - ۰۱:۳۰:۳۹
"پنجره به جان جهان جستن "تیشه هر بیشه ای کم زن،بیاتیشه زن در کندن روزن، هلا 2405تیشه برای جستجوی بیشه های خاکی و زمینی نزن، تیشه ات را برای ایجاد روزنه به جان جهان بکار ببر.یا نمی دانی که نور آفتابعکس خورشید برون ست از حجابخورشید، انعکاس خورشیدی است که از حجاب بیرون آمده است.آن خورشید حقیقی در جان انسانی است که روزنه به جهان جان دارد.قابل مقایسه با شعر لسان الغیب حافظ:زین آتش نهفته که در سینه من استخورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفتنور این دانی که حیوان دید همپس چه گرما بود بر آدمم؟نوری که حیوان می بیند با نور ویژه انسان که اشرف مخلوقات است یکسان نیست.(حس های جان و سفر جان با جسم متفاوت هست .جان سفر در زمان می کند اما نه به گونه جسم)من چو خورشیدم درون نور غرقمی ندانم کرد خویش از نور، فرق 2408 داود ع برای قضاوت در مورد کشنده گاو و صاحب گاو به محراب رفته است.او درون نور غرق شده و بین خود و خدا تفاوتی نمی بیند. (فنا و اندیشه حلاج)آرامش و پرواز روح
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۳/۲۶ - ۲۲:۴۲:۴۸
رفتنم سوی نماز و آن خلا   بهر تعلیمست ره مر خلق را   کژ نهم تا راست گردد این جهان   حرب خدعه این بود ای پهلوان   یعنی چه ؟ قسمت کژ نهادن مربوط به کجاست ؟ نماز رو کژی میدونسته ؟    
user_image
مهرداد
۱۴۰۳/۰۶/۲۷ - ۰۳:۰۵:۳۸
اصل دین ای بنده روزن کردن است به نظرم روزن کردن در اینجا یعنی زاویه دید. نمی توان کسی را یافت که زاویه دید نداشته باشد ولی این زاویه دیدها مناسب خوب دیدن نیست. پیدا کردن زاویه دید مناسب، همه چیز است.