مولانا

مولانا

بخش ۱۸۶ - در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن

۱

اندر آمد در بخارا شادمان

پیش معشوق خود و دارالامان

۲

همچو آن مستی که پرد بر اثیر

مه کنارش گیرد و گوید که گیر

۳

هرکه دیدش در بخارا گفت خیز

پیش از پیدا شدن منشین گریز

۴

که ترا می‌جوید آن شه خشمگین

تا کشد از جان تو ده ساله کین

۵

الله الله درمیا در خون خویش

تکیه کم کن بر دم و افسون خویش

۶

شحنهٔ صدر جهان بودی و راد

معتمد بودی مهندس اوستاد

۷

غدر کردی وز جزا بگریختی

رسته بودی باز چون آویختی

۸

از بلا بگریختی با صد حیل

ابلهی آوردت اینجا یا اجل

۹

ای که عقلت بر عطارد دق کند

عقل و عاقل را قضا احمق کند

۱۰

نحس خرگوشی که باشد شیرجو

زیرکی و عقل و چالاکیت کو

۱۱

هست صد چندین فسونهای قضا

گفت اذا جاء القضا ضاق الفضا

۱۲

صد ره و مخلص بود از چپ و راست

از قضا بسته شود کو اژدهاست

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 303

نظرات

user_image
امیر فرشیدفر
۱۳۹۶/۰۸/۱۴ - ۱۴:۰۶:۰۹
با سلام و درود به روح پاک و بلند مرتبه حضرت پیر مولانا جلال الدین ، بیت هفتم " غدر " بعنای خیانت صحیح است نه " غدو " که در اکثر نسخ اشتباه چاپ شده است.
user_image
امیر فرشیدفر
۱۳۹۶/۰۸/۱۴ - ۱۴:۰۹:۲۱
با عرض پوزش از همه عزیزان بمعنای خیانت.
user_image
پیام
۱۳۹۹/۱۰/۱۶ - ۲۱:۲۴:۰۶
ای که عقلت بر عطارد دق کند.عطارد دبیر فلک است و نماد علم و نویسندگی. دق (به فتح د) به معنای خواستن و خواهش و گدایی است به معنای دک کردن هم هستمیگه تویی که حتی عطارد با اون همه علمش، در برابر عقل تو هیچه... حالا که قضا و قدر رسیده، تو هم عقلت رو از دست دادیخیلی زیباست