مولانا

مولانا

بخش ۱۹۳ - عشق جالینوس برین حیات دنیا بود کی هنر او همینجا بکار می‌آید هنری نورزیده است کی در آن بازار بکار آید آنجا خود را به عوام یکسان می‌بیند

۱

آنچنانک گفت جالینوس راد

از هوای این جهان و از مراد

۲

راضیم کز من بماند نیم جان

که ز کون استری بینم جهان

۳

گربه می‌بیند بگرد خود قطار

مرغش آیس گشته بودست از مطار

۴

یا عدم دیدست غیر این جهان

در عدم نادیده او حشری نهان

۵

چون جنین کش می‌کشد بیرون کرم

می‌گریزد او سپس سوی شکم

۶

لطف رویش سوی مصدر می‌کند

او مقر در پشت مادر می‌کند

۷

که اگر بیرون فتم زین شهر و کام

ای عجب بینم بدیده این مقام

۸

یا دری بودی در آن شهر وخم

که نظاره کردمی اندر رحم

۹

یا چو چشمهٔ سوزنی راهم بدی

که ز بیرونم رحم دیده شدی

۱۰

آن جنین هم غافلست از عالمی

همچو جالینوس او نامحرمی

۱۱

اونداند کآن رطوباتی که هست

آن مدد از عالم بیرونی است

۱۲

آنچنانک چار عنصر در جهان

صد مدد آرد ز شهر لامکان

۱۳

آب و دانه در قفس گر یافتست

آن ز باغ و عرصه‌ای درتافتست

۱۴

جانهای انبیا بینند باغ

زین قفس در وقت نقلان و فراغ

۱۵

پس ز جالینوس و عالم فارغند

همچو ماه اندر فلکها بازغند

۱۶

ور ز جالینوس این گفت افتراست

پس جوابم بهر جالینوس نیست

۱۷

این جواب آنکس آمد کین بگفت

که نبودستش دل پر نور جفت

۱۸

مرغ جانش موش شد سوراخ‌جو

چون شنید از گربگان او عرجوا

۱۹

زان سبب جانش وطن دید و قرار

اندرین سوراخ دنیا موش‌وار

۲۰

هم درین سوراخ بنایی گرفت

درخور سوراخ دانایی گرفت

۲۱

پیشه‌هایی که مر او را در مزید

کاندرین سوراخ کار آید،گزید

۲۲

زانک دل بر کند از بیرون شدن

بسته شد راه رهیدن از بدن

۲۳

عنکبوت ار طبع عنقا داشتی

از لعابی خیمه کی افراشتی

۲۴

گربه کرده چنگ خود اندر قفس

نام چنگش درد و سرسام و مغص

۲۵

گربه مرگست و مرض چنگال او

می‌زند بر مرغ و پر و بال او

۲۶

گوشه گوشه می‌جهد سوی دوا

مرگ چون قاضیست و رنجوری گوا

۲۷

چون پیادهٔ قاضی آمد این گواه

که همی‌خواند ترا تا حکم گاه

۲۸

مهلتی می‌خواهی از وی در گریز

گر پذیرد شد و گرنه گفت خیز

۲۹

جستن مهلت دوا و چاره‌ها

که زنی بر خرقهٔ تن پاره‌ها

۳۰

عاقبت آید صباحی خشم‌وار

چند باشد مهلت آخر شرم دار

۳۱

عذر خود از شه بخواه ای پرحسد

پیش از آنک آنچنان روزی رسد

۳۲

وانک در ظلمت براند بارگی

برکند زان نور دل یکبارگی

۳۳

می‌گریزد از گوا و مقصدش

کان گوا سوی قضا می‌خواندش

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 305

نظرات

user_image
محمد مهدی رضائی
۱۴۰۰/۱۲/۱۹ - ۱۱:۳۹:۲۸
وخم . [ وَ خ َ ] (ع اِ) بیماریی است مانند باسور که در فرج ناقه پیدا گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری است مانند بواسیر که در فرج ماده شتر پدید آید. || (مص ) گرفتار تخمه شدن . (ناظم الاطباء).
user_image
محمد مهدی رضائی
۱۴۰۰/۱۲/۱۹ - ۱۱:۴۰:۴۴
جالینوس . (اِخ ) نام یکی از حکمای کرام . او طبیب هشتم است از طبیبان که هریک بیمثل زمان خود بوده اند اول ایشان اسقیلپیدس دوم غورس سوم مینوس چهارم برمانیدس پنجم افلاطون ششم اسقلیپیدس هفتم بقراط هشتم جالینوس است . وی خاتم مهر اطباء است . (آنندراج )
user_image
محمد مهدی رضائی
۱۴۰۰/۱۲/۱۹ - ۱۱:۴۳:۰۰
مغص . [ م َ / م َ غ َ ] (ع مص ) به درد شکم گرفتار شدن . (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
user_image
محمد مهدی رضائی
۱۴۰۰/۱۲/۱۹ - ۱۱:۴۴:۳۶
سرسام . [ س َ ] (اِ مرکب ) مرضی باشد که در دماغ ورم پیدا می شود و خلل دماغ ظاهر میگردد و این مرکب است از سر بمعنی رأس و سام بمعنی ورم. (دهخدا)
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۲/۳۰ - ۱۸:۰۱:۴۶
عذر خود از شه بخواه ای پرحسد پیش از آنک آنچنان روزی رسد یعنی چه