
مولانا
بخش ۲۱۵ - فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود
۱
عزمها و قصدها در ماجرا
گاه گاهی راست میآید ترا
۲
تا به طمع آن دلت نیت کند
بار دیگر نیتت را بشکند
۳
ور بکلی بیمرادت داشتی
دل شدی نومید امل کی کاشتی
۴
ور بکاریدی امل از عوریش
کی شدی پیدا برو مقهوریش
۵
عاشقان از بیمرادیهای خویش
باخبر گشتند از مولای خویش
۶
بیمرادی شد قلاوز بهشت
حفت الجنه شنو ای خوش سرشت
۷
که مراداتت همه اشکستهپاست
پس کسی باشد که کام او رواست
۸
پس شدند اشکستهاش آن صادقان
لیک کو خود آن شکست عاشقان
۹
عاقلان اشکستهاش از اضطرار
عاشقان اشکسته با صد اختیار
۱۰
عاقلانش بندگان بندیاند
عاشقانش شکری و قندیاند
۱۱
ائتیا کرها مهار عاقلان
ائتیا طوعا بهار بیدلان
تصاویر و صوت


نظرات
ریحانه سیدی
کوروش
محسن جهان
محسن جهان
علی اصغر محمدی