مولانا

مولانا

بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ

۱

کان جوان در جست و جو بد هفت سال

از خیال وصل گشته چون خیال

۲

سایهٔ حق بر سر بنده بود

عاقبت جوینده یابنده بود

۳

گفت پیغامبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

۴

چون نشینی بر سر کوی کسی

عاقبت بینی تو هم روی کسی

۵

چون ز چاهی می‌کنی هر روز خاک

عاقبت اندر رسی در آب پاک

۶

جمله دانند این اگر تو نگروی

هر چه می‌کاریش روزی بدروی

۷

سنگ بر آهن زدی آتش نجست

این نباشد ور بباشد نادرست

۸

آنک روزی نیستش بخت و نجات

ننگرد عقلش مگر در نادرات

۹

کان فلان کس کشت کرد و بر نداشت

و آن صدف برد و صدف گوهر نداشت

۱۰

بلعم باعور و ابلیس لعین

سود نامدشان عبادتها و دین

۱۱

صد هزاران انبیا و ره‌روان

ناید اندر خاطر آن بدگمان

۱۲

این دو را گیرد که تاریکی دهد

در دلش ادبار جز این کی نهد

۱۳

بس کسا که نان خورد دلشاد او

مرگ او گردد بگیرد در گلو

۱۴

پس تو ای ادبار رو هم نان مخور

تا نیفتی همچو او در شور و شر

۱۵

صد هزاران خلق نانها می‌خورند

زور می‌یابند و جان می‌پرورند

۱۶

تو بدان نادر کجا افتاده‌ای

گر نه محرومی و ابله زاده‌ای

۱۷

این جهان پر آفتاب و نور ماه

او بهشته سر فرو برده به چاه

۱۸

که اگر حقست پس کو روشنی

سر ز چه بردار و بنگر ای دنی

۱۹

جمله عالم شرق و غرب آن نور یافت

تا تو در چاهی نخواهد بر تو تافت

۲۰

چه رها کن رو به ایوان و کروم

کم ستیز اینجا بدان کاللج شوم

۲۱

هین مگو کاینک فلانی کشت کرد

در فلان سالی ملخ کشتش بخورد

۲۲

پس چرا کارم که اینجا خوف هست

من چرا افشانم این گندم ز دست

۲۳

و آنک او نگذاشت کشت و کار را

پر کند کوری تو انبار را

۲۴

چون دری می‌کوفت او از سلوتی

عاقبت در یافت روزی خلوتی

۲۵

جست از بیم عسس شب او به باغ

یار خود را یافت چون شمع و چراغ

۲۶

گفت سازندهٔ سبب را آن نفس

ای خدا تو رحمتی کن بر عسس

۲۷

ناشناسا تو سببها کرده‌ای

از در دوزخ بهشتم برده‌ای

۲۸

بهر آن کردی سبب این کار را

تا ندارم خوار من یک خار را

۲۹

در شکست پای بخشد حق پری

هم ز قعر چاه بگشاید دری

۳۰

تو مبین که بر درختی یا به چاه

تو مرا بین که منم مفتاح راه

۳۱

گر تو خواهی باقی این گفت و گو

ای اخی در دفتر چارم بجو

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 325
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۵۸۵

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۱۸ - ۱۷:۱۸:۴۸
رویهمرفته اگر همه انچه را مولانا در این دفتر گفته بخواهم بنویسم هر چند ساده انگاشتن پیچیدگی های این دفتر است ولی شاید مهمترین نکته ان داشتن پیر راستین بود .
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۱۱/۱۹ - ۰۸:۴۲:۴۳
"من طلب شیئا و جدّ وجد و من قرع بابا و لجّ ولج""هر کس چیزی بخواهد و تلاش کند می یابد و هر کس دری را بکوبد و اصرار ورزد، در گشوده گردد."امام علیاین از جمله مواردی است که نه اثبات می شود و نه رد می شود. اگر بجویی و بیابی گفته می شود که این همان بود که وعده داده شد. مادامی که می جویی و نمی یابی باز نمی توان گفت که اگر بیشتر بجویی نخواهی یافت!!
user_image
S J
۱۳۹۴/۰۹/۱۲ - ۱۱:۳۹:۵۷
گفت پیغامبر که چون کوبی دری--> پیغمبرپس تو ای ادبار رو هم نان مخورتا نیفتی همچو او در شور و شر--> شر و شور
user_image
عبدالله
۱۳۹۶/۰۵/۲۲ - ۱۱:۴۸:۵۹
پس تو ای ادبار رو هم نان مخورتا نیفتی همچو او در شور و شر——–> شر و شوردر
پاسخ این دویت عزیز باید گفت: همان تا نیفتی همچو او در شور و شرصحیح است . چون به مناسبت قافیه مصرع دوم باید قافیه مصرع اول را به ضم خ و فتح واو خواند. که نمونه های آن در مثنوی زیاد است. و نوعی تلفظ قدیمی است که به فراموشی سپرده شده.
user_image
نور
۱۳۹۶/۱۱/۲۲ - ۱۱:۴۷:۳۳
کسی میتونه این شعر را معنی کنه ؟ برخی قسمت ها واقعا سخت هستن و من به شدت علاقه مند به دانستن معانی شعر. سپاس
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۱/۲۲ - ۱۵:۳۸:۱۲
نور جانمعنی کردن تمام این شعر وقت گیر استهر کجا مشکل داری بگو تا دوستان کمک کنند
user_image
حمید
۱۳۹۷/۰۹/۰۴ - ۱۵:۱۰:۴۳
خیلی خیلی زیباست مولانا عظمتی بوده است. بعد از آن ابیات بسیار زیبا و بلند اول، می فرماید:تو مبین که بر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راهبه من بود اضافه می کردم و می گفتم که او گاهی قفل می شود که ما به سراغ آن کلید و مفتاح برویم.ناشناسا تو سبب ها کرده ای از زبان آن دزد است از زبان خودش شناس ترین شناس هاستاو علمی(به فتح ع و ل) که همه نکره ها به او علم شوند.و سبب ساز همه سبب هاست او علم بود و شناس هر شناسجمله تو نشناسی الا به شناسگاهی خوانده ایم در مناجات شعبانیه:إلهی إنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ خدایا کسی که به‌وسیله تو شناخته شد گمنام نیست و کسی که به تو پناهنده شد خوار نیست و کسی که تو بسویش رو کنی بنده دیگری نخواهد بود.و البته ابیات اولی که شاهکارند..
user_image
کوروش
۱۴۰۰/۰۴/۲۹ - ۱۹:۰۴:۰۲
اخه از کجا بفهمیم روزیمون هست یا نه که الکی تلاش نکنیم
user_image
سیده زهرا سیدی
۱۴۰۲/۰۳/۱۵ - ۰۴:۵۸:۴۹
واقعا شعر عالی بود مخصوصا اون قسمت از شعر ک میگه   تو مبین که بر درختی یا به چاه  تو مرا بین که منم مفتاح راه😍:-)
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۸/۲۲ - ۰۸:۲۶:۱۰
  این جهان پر آفتاب و نور ماه او بهشته سر فرو برده به چاه!    که اگر حق است پس کو روشنی؟ سر ز چه بردار و بنگر ای دنی!    جمله عالم شرق و غرب آن نور یافت تا تو در چاهی نخواهد بر تو تافت  
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۸/۲۲ - ۰۸:۲۶:۳۰
  در شکستِ پای بخشد حق پَری هم ز قعر چاه بگشاید دری...    تو مبین که بر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه...  
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۳/۳۰ - ۰۶:۴۵:۳۱
چه رها کن رو به ایوان و کروم   کم ستیز اینجا بدان کاللج شوم   یعنی چه ؟