مولانا

مولانا

بخش ۲۶ - قصهٔ خواب دیدن فرعون آمدن موسی را علیه السلام و تدارک اندیشیدن

۱

جهد فرعونی چو بی توفیق بود

هرچه او می‌دوخت آن تفتیق بود

۲

از منجم بود در حکمش هزار

وز معبر نیز و ساحر بی‌شمار

۳

مقدم موسی نمودندش بخواب

که کند فرعون و مُلکش را خراب

۴

با معبر گفت و با اهل نجوم

چون بود دفع خیال و خواب شوم

۵

جمله گفتندش که تدبیری کنیم

راه زادن را چو ره‌زن می‌زنیم

۶

تا رسید آن شب که مَولِد بود آن

رای این دیدند آن فرعونیان

۷

که برون آرند آن روز از پگاه

سوی میدان بزم و تخت پادشاه

۸

الصلا ای جمله اسرائیلیان

شاه می‌خواند شما را زان مکان

۹

تا شما را رو نماید بی نقاب

بر شما احسان کند بهر ثواب

۱۰

کان اسیران را به جز دوری نبود

دیدن فرعون دستوری نبود

۱۱

گر فتادندی به ره در پیش او

بهر آن یاسه بخفتندی برو

۱۲

یاسه این بد که نبیند هیچ اسیر

در گه و بیگه لقای آن امیر

۱۳

بانگ چاووشان چو در ره بشنود

تا نبیند رو به دیواری کند

۱۴

ور ببیند روی او مجرم بود

آنچ بتر بر سر او آن رود

۱۵

بودشان حرص لقای ممتنع

چون حریصست آدمی فیما منع

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 230

نظرات

user_image
شرور
۱۳۹۰/۱۰/۰۱ - ۱۳:۳۱:۰۹
آخه بابا این مزخرفات چیهولمون کنین باباکله پدر مولوی
user_image
پروین
۱۳۹۳/۰۹/۰۱ - ۰۴:۳۶:۵۶
بزرگش نخوانند أهل خردکه نام بزرگان به زشتی برد
user_image
علی جلالی
۱۳۹۹/۰۶/۱۱ - ۱۰:۱۶:۰۷
تا «نبیند» رو به دیواری کند صحیح است نه «ببیند»
user_image
کوروش
۱۴۰۲/۱۱/۱۵ - ۱۶:۵۱:۱۹
گر فتادندی به ره در پیش او   بهر آن یاسه بخفتندی برو   یعنی چه ؟