
مولانا
بخش ۴۵ - خواندن آن دو ساحر پدر را از گور و پرسیدن از روان پدر حقیقت موسی علیه السلام
۱
بعد از آن گفتند ای مادر بیا
گور بابا کو، تو ما را ره نما
۲
بردشان بر گور او بنمود راه
پس سهروزه داشتند از بهر شاه
۳
بعد از آن گفتند ای بابا به ما
شاه پیغامی فرستاد از وجا
۴
که دو مرد او را به تنگ آوردهاند
آب رویش پیش لشکر بردهاند
۵
نیست با ایشان سلاح و لشکری
جز عصا و در عصا شور و شری
۶
تو جهان راستان در رفتهای
گرچه در صورت به خاکی خفتهای
۷
آن اگر سحرست ما را ده خبر
ور خدایی باشد ای جان پدر
۸
هم خبر ده تا که ما سجده کنیم
خویشتن بر کیمیایی بر زنیم
۹
ناامیدانیم و اومیدی رسید
راندگانیم و کرم ما را کشید
تصاویر و صوت



نظرات