
مولانا
بخش ۶۳ - در جامهٔ خواب افتادن استاد و نالیدن او از وهم رنجوری
۱
جامه خواب آورد و گسترد آن عجوز
گفت امکان نه و باطن پر ز سوز
۲
گر بگویم متهم دارد مرا
ور نگویم جد شود این ماجرا
۳
فال بد رنجور گرداند همی
آدمی را که نبودستش غمی
۴
قول پیغامبر قبوله یفرض
ان تمارضتم لدینا تمرضوا
۵
گر بگویم او خیالی بر زند
فعل دارد زن که خلوت میکند
۶
مر مرا از خانه بیرون میکند
بهر فسقی فعل و افسون میکند
۷
جامه خوابش کرد و استاد اوفتاد
آه آه و ناله از وی میبزاد
۸
کودکان آنجا نشستند و نهان
درس میخواندند با صد اندهان
۹
کین همه کردیم و ما زندانییم
بد بنایی بود ما بد بانییم
تصاویر و صوت

نظرات
کوروش