
مولانا
بخش ۸۰ - قصهٔ خواندن شیخ ضریر مصحف را در رو و بینا شدن وقت قرائت
۱
دید در ایام آن شیخ فقیر
مصحفی در خانهٔ پیری ضریر
۲
پیش او مهمان شد او وقت تموز
هر دو زاهد جمع گشته چند روز
۳
گفت اینجا ای عجب مصحف چراست
چونک نابیناست این درویش راست
۴
اندرین اندیشه تشویشش فزود
که جز او را نیست اینجا باش و بود
۵
اوست تنها مصحفی آویخته
من نیم گستاخ یا آمیخته
۶
تا بپرسم نه خمش صبری کنم
تا به صبری بر مرادی بر زنم
۷
صبر کرد و بود چندی در حرج
کشف شد کالصبر مفتاح الفرج
تصاویر و صوت

نظرات
علی زینلی