مولانا

مولانا

بخش ۹ - قصهٔ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا

۱

تو نخواندی قصهٔ اهل سبا

یا بخواندی و ندیدی جز صدا

۲

از صدا آن کوه خود آگاه نیست

سوی معنی هوشِ کُه را، راه نیست

۳

او همی بانگی کند بی گوش و هوش

چون خمُش کردی تو، او هم شد خموش

۴

داد حق اهل سبا را بس فراغ

صد هزاران قصر و ایوان‌ها و باغ

۵

شکر آن نگزاردند آن بد رگان

در وفا بودند کمتر از سگان

۶

مر سگی را لقمهٔ نانی ز در

چون رسد بر در همی‌بندد کمر

۷

پاسبان و حارس در می‌شود

گرچه بر وی جور و سختی می‌رود

۸

هم بر آن در باشدش باش و قرار

کفر دارد کرد غیری اختیار

۹

ور سگی آید غریبی روز و شب

آن سگانش می‌کنند آن دم ادب

۱۰

که برو آنجا که اول منزل است

حق آن نعمت گروگان دل است

۱۱

می‌گزندش که ‌«برو بر جای خویش

حق آن نعمت فرو مگذار بیش‌»

۱۲

از در دل و اهل دل آب حیات

چند نوشیدی و وا شد چشمهات

۱۳

بس غذای سکر و وجد و بی‌خودی

از در اهل دلان بر جان زدی

۱۴

باز این در را رها کردی ز حرص

گرد هر دکان همی‌گردی ز حرص

۱۵

بر در آن منعمان‌ِ چرب‌دیگ

می‌دوی بهر ثرید مرده ریگ

۱۶

چربش اینجا دان که جان فربه شود

کار نااومید اینجا به شود

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 218
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۴۲

نظرات

user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۳۰ - ۱۴:۴۹:۱۷
بدرگ کنایه از ناسازگار است و مرده ریگ به معنی میراث مردگان است و کنایه ای است از امری پست
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۰۵ - ۱۴:۳۷:۴۸
رگدار یعنی باغیرت
user_image
آرش تبرستانی
۱۳۹۵/۱۱/۱۴ - ۱۳:۳۲:۵۱
تو نخواندی قصهٔ اهل سبایا بخواندی و ندیدی جز صدااز صدا آن کوه خود آگاه نیستسوی معنی هوش که را راه نیستاو همی بانگی کند بی گوش و هوشچون خمش کردی تو او هم شد خموشاین جا مولوی با تمثیلی بسیار لطیف اشاره می کند که افراد کم بصیرت وقتی حکایتی را می خوانند در ظاهر آن می مانند و از معنای آن آگاهی نمی یابند مثل کوه که وقتی در آن فریاد می کشی صدای تو را انعکاس می دهد بدون اینکه بداند چه چیزی دارد میگوید