مولانا

مولانا

بخش ۱ - سر آغاز

۱

ای ضیاء الحق حسام الدین توی

که گذشت از مه به نورت مثنوی

۲

همت عالی تو ای مرتجا

می‌کشد این را خدا داند کجا

۳

گردن این مثنوی را بسته‌ای

می‌کشی آن سوی که دانسته‌ای

۴

مثنوی پویان کشنده ناپدید

ناپدید از جاهلی کش نیست دید

۵

مثنوی را چون تو مبدا بوده‌ای

گر فزون گردد توش افزوده‌ای

۶

چون چنین خواهی خدا خواهد چنین

می‌دهد حق آرزوی متقین

۷

کان لله بوده‌ای در ما مضی

تا که کان الله پیش آمد جزا

۸

مثنوی از تو هزاران شکر داشت

در دعا و شکر کفها بر فراشت

۹

در لب و کفش خدا شکر تو دید

فضل کرد و لطف فرمود و مزید

۱۰

زانک شاکر را زیادت وعده است

آنچنانک قرب مزد سجده است

۱۱

گفت واسجد واقترب یزدان ما

قرب جان شد سجده ابدان ما

۱۲

گر زیادت می‌شود زین رو بوَد

نه از برای بَوش و های و هو بوَد

۱۳

با تو ما چون رز به تابستان خوشیم

حکم داری هین بکش تا می‌کشیم

۱۴

خوش بکش این کاروان را تا به حج

ای امیر صبر مفتاح الفرج

۱۵

حج زیارت کردن خانه بود

حج رب البیت مردانه بود

۱۶

زان ضیا گفتم حسام‌الدین ترا

که تو خورشیدی و این دو وصفها

۱۷

کین حسام و این ضیا یکیست هین

تیغ خورشید از ضیا باشد یقین

۱۸

نور از آن ماه باشد وین ضیا

آن خورشید این فرو خوان از نبا

۱۹

شمس را قرآن ضیا خواند ای پدر

و آن قمر را نور خواند این را نگر

۲۰

شمس چون عالی‌تر آمد خود ز ماه

پس ضیا از نور افزون دان به جاه

۲۱

بس کس اندر نور مه منهج ندید

چون برآمد آفتاب آن شد پدید

۲۲

آفتاب اعواض را کامل نمود

لاجرم بازارها در روز بود

۲۳

تا که قلب و نقد نیک آید پدید

تا بود از غبن و از حیله بعید

۲۴

تا که نورش کامل آمد در زمین

تاجران را رحمة للعالمین

۲۵

لیک بر قلاب مبغوضست و سخت

زانک ازو شد کاسد او را نقد و رخت

۲۶

پس عدو جان صرافست قلب

دشمن درویش کی بود غیر کلب

۲۷

انبیا با دشمنان بر می‌تنند

پس ملایک رب سلم می‌زنند

۲۸

کین چراغی را که هست او نور کار

از پف و دمهای دزدان دور دار

۲۹

دزد و قلابست خصم نور بس

زین دو ای فریادرس فریاد رس

۳۰

روشنی بر دفتر چارم بریز

کآفتاب از چرخ چارم کرد خیز

۳۱

هین ز چارم نور ده خورشیدوار

تا بتابد بر بلاد و بر دیار

۳۲

هر کش افسانه بخواند افسانه است

وآنک دیدش نقد خود مردانه است

۳۳

آب نیلست و به قبطی خون نمود

قوم موسی را نه خون بد آب بود

۳۴

دشمن این حرف این دم در نظر

شد ممثل سرنگون اندر سقر

۳۵

ای ضیاء الحق تو دیدی حال او

حق نمودت پاسخ افعال او

۳۶

دیدهٔ غیبت چو غیبست اوستاد

کم مبادا زین جهان این دید و داد

۳۷

این حکایت را که نقد وقت ماست

گر تمامش می‌کنی اینجا رواست

۳۸

ناکسان را ترک کن بهر کسان

قصه را پایان بر و مخلص رسان

۳۹

این حکایت گر نشد آنجا تمام

چارمین جلدست آرش در نظام

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 335
مثنوی مولوی نسخه‌برداری شده به سال ۸۶۷ هجری قمری » تصویر 18
دفتر چهارم تا ششم مثنوی » تصویر 6
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۴۷
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۶۳۴
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۷۰

نظرات

user_image
بهزاد علوی (باب)
۱۳۸۸/۰۹/۱۹ - ۱۴:۵۱:۵۸
کفتاب از چرخ چارم کرد خیزکافتاب از چرخ چارم کرد خیز
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۱۸ - ۱۸:۱۷:۱۴
برای قلاب دو واژه دیگر هم داریم یکی شست و دیگری نشپیل که منجیک به کار برده است و در فرهنگ اسدی توسی امده است ( به ویراست علامه اشتیانی )
user_image
احسان شاه بابا
۱۳۹۵/۱۲/۱۰ - ۱۶:۴۹:۱۴
مثنوی را چون تو مبدا بوده‌ایگر فزون گردد توش افزوده‌ایبه نظر می آید مصراع دوم به صورت زیر باشد:گر فزون گردد تو اش افزوده‌ای
user_image
محمد رضا
۱۳۹۶/۰۸/۱۵ - ۱۲:۳۵:۲۳
سلام و درود بر شما یاران موافق.
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۰۲:۰۲:۰۴
ای ضیاء الحق حسام الدین توییکه گذشت از مه به نورت مثنوی1همانند همه دفترها (به جز دفتر اول) مولانا با مدح حسام الدین آغاز می کند با تور تو هست که مثنوی از ماه هم برتر است.همت عالی تو ای مرتجامی کشد این را،خدا داند کجاسبب آفرینش مثنوی،همت عالی حسام الدین است.همت یا طلب (اولین وادی سلوک)یا همان شوق شدید است.بنابر عقیده مولانا در سلوک آنچه باعث راهیابی سالک می شود لطف حق است اما این لطف به شوق و همت عالی هدیه می شود.گردن این مثنوی را بسته ای می کشی آن سوی که دانسته ایمثنوی پویان کشنده ناپدید ناپدید از جاهلی کش نیست دیدکشنده اصلی مثنوی خداوند است اما ایم را جاهلان و گمراهان نمی دانند. (مشابه آنچه قرآن کریم می فرماید که قرآن هدایت کننده است و هم گمراه کننده.)کان لله بوده یی در ما مضیتا که کان الله پیش آمد جزااشاره به حدیث نبوی:من کان لله کان الله لههر کس تنها برای خدا باشد ،خدا نیز برای او خواهد بود.با تو ما چون رز به تابستان خوشیمحکم داری،هین بکش تا می کشیم13ما با تو (حسام الدین)همانند خوشی انگور با تابستان هستیم .شوق تو است که باعث برانگیختن مثنوی از درون می شود.لیک بر قلاب مبغوض است و سختزآنک ازو شد کاسد او را نقد و رخت25اما کسی که دارای ناخالصی در اعتقاد و عمل خویش است و تقلبکار است بر این مثنوی می تازد؛زیرا بر اثر این نور بساط تقلب و کلاهبرداری او برچیده خواهد شد.(مولانا
پاسخ برخی منتقدین مغرض مثنوی را در این جا نیکو بیان کرده است)پس عدو جان صراف ست،قلبدشمن درویش که بود غیر کلب؟اشاره به داستان با یزید که از دروازه شهر با جمعی برای نماز خارج می شدند و سگی در آنجا آرمیده بود اما جلوی بایزید هجوم آورد.از بایزید پرسیدند گفت:من آیینه صیقلی هستم هر کس صورت حقیقی خود را در من می بیند.آن سگ خوی تهاجمی خود را در من دید و حمله کرد.روشنی بر دفتر چهارم بریز کافتاب از چرخ چهارم کرد خیز چنان بر دفتر چهارم نور بریز که نور خورشید را کساد کند و از جایگاه خود(آسمان چهارم )برود.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۰۲:۰۵:۱۵
ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی2 دیباچه؛ وصف مولانا از مثنوی معنوی2هین ز چارم نور ده خورشید وار تا بتابد بر بلاد و بر دیار مانند خورشید نور بده از طریق دفتر چهارم بر پهنه سرزمینها(و زمان ها) هر کش افسانه بخواند،افسانه استوآنکه دیدش نقد خود،مردانه است32 هر کس مثنوی را افسانه بداند خودش افسانه و خالی از حقیقت است.و کسی که آن را نقد و صیقل جان خود بداند،مردانه در راه سلوک ایستاده است.آب نیل است و به قبطی خون نمودقوم موسی را نه خون بد ،آب بوداشاره به یکی از عذابهای بنی اسرائیل که رود نیل برایشان خون شد.مولانا می فرماید این عذاب برای فرعونیان بود؛ اما برای قوم موسی ع آب زلال بود.مثنوی نیز چنین است.دشمن این حرف این دم در نظر شد ممثل سرنگون اندر سقردشمن مثنوی همین الان ،سرنگون شده در دوزخ تجسم می یابد.ناکسان را ترک کن بهر کسانقصه را پایان بر و مخلص رسانبه مخالفان و غرض ورزان (که منافع خود را از دور شدن مولانا از کرسی تدریس و فتوا از دست داده بودند)توجه نکن برای مشتاقان ادامه بده.نکته :در ابتدای هر دفتر مثنوی،مولانا مقدمه ای به زبان عربی می‌آورد.چرا مولانا و بزرگان دیگری چون سعدی و حافظ بسامد بالایی از کلمات و لشعار عربی استفاده می کردند؟سیطره زبان عربی در گذشته قرن 7 و 8 و این که زبان علم بوده است همانند سیطره زبان انگلیسی در امروز ما می باشد. فراموش نکنیم که خداوندان زبان فارسی چون مولانا در زمانی تنفس می کردند که اروپاییها در قرون وسطی بودند . (رنسانس حدود 450 سال پیش بوده است.)وصف مثنوی در مقدمه عربی دفتر چهارمدر این سفر چهارم ؛راحت جانها و در مان تنهاست.این سفر مایه شادمانی جانها و گواراترین میوه هاست. سینه دفتر چهارم چنان جواهراتی دارد که سینه زنان زیباروی از آن زیورها خالی است. این دفتر مانند ماه تابان و چون سعادت و بخت باز آمده است.و این دفتر چون آفتابی است که از پس پراکنده شدن ابرها(ابرهای خودخواهی و خودبینی) می تابد. از خدا می خواهیم که سپاس آن را به ما هدیه کند؛زیرا شکر چون زنجیری است که نعمت را لحظه به لحظه برای ما به ارمغان می‌آورد.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
user_image
شهرام
۱۳۹۸/۰۹/۳۰ - ۰۰:۰۴:۵۷
سلام.آقای صحافیان با تشکر از توضیحات حضرتعالی.توقع داشتم اصل مطلب رو میفرمودید و اونهم کلمه ضیا هست.در این ابیات مولوی گفته که بدین جهت من حسام الدین رو ضیا مینامم که روشنی همت و دعاها و شکر و .. حسام باعث رنگ مثنوی شده نه چیز دیگه.همونطور که اسمش حسام الدین هست ولی جانش ضیالحق هست و تفاوت درینه ک اوندو توصیفند ولی ضیا ذاته. این ضیا بمعنی نور ذاتی هست همانگونه ک قرآن خورشید رو ضیا و ماه رو نور گفته ک تفاوتش در اینه ک نور خورشید از خودشه و نور ماه اکتسابی و انعکاس نور خورشیده..و بقیه جملات در توضیح همینند و مثالهای بیشتر.مثل رود نیل یا یا خود مثنوی ..ک هر کس انعکاس خویش رو در جهان مینگره و بدین جهت روشنی روز در بازار برای دزدان ناپسند و برای کاسبان و تاجران رحمت هست...
user_image
سامان جاویدی
۱۴۰۱/۰۸/۰۹ - ۱۷:۰۹:۳۱
سلام ودرود من چجوری میتونم صوت این شعر رو پیداکنم؟   
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۳/۳۱ - ۰۶:۲۵:۴۰
در لب و کفش خدا شکر تو دید   فضل کرد و لطف فرمود و مزید   منظور از لب و کف کی هست ؟    
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۳/۳۱ - ۱۱:۳۶:۵۳
سلام     مولانا داره میفرمایند که ای حسام  الدین  با همت عالی تو  مثنوی شکل گرفته وچون  در گذشته  برای رضای خدا عمل کرده ای خداوند به تو پاداش داد وحاجت روا شدی  چون همانطور که مستحضرید مثنوی به خواهش حسام الدین از مولانا نوشته شده  حال به حسام الدین  میفرماید که مثنوی در سپاس از تو دست به آسمان برداشته  وبرایت دعا میگوید   معنی بیت  مورد نظر  : چون خداوند  به لب ودستان مثنوی که برای تو دعا میخوانند نظر کرد  بر لطف خود افزود  (مقصود پیدایش دفتر چهارم است)   منظور از شکر مثنوی در اصل شکر گذاری تمامی مثنوی خوانان مثل من وشماست  که از این کتاب عرفانی بهره میبریم درود خدا بر روح پرفتوح مولانا وحسام الدین چلبی که این اثر جاویدان را بوجود آوردند.   شاد باشید