مولانا

مولانا

بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد

۱

آن یکی افتاد بیهوش و خمید

چونک در بازار عطاران رسید

۲

بوی عطرش زد ز عطاران راد

تا بگردیدش سر و بر جا فتاد

۳

هم‌چو مردار اوفتاد او بی‌خبر

نیم روز اندر میان ره‌گذر

۴

جمع آمد خلق بر وی آن زمان

جملگان لاحول‌گو درمان کنان

۵

آن یکی کف بر دل او می براند

وز گلاب آن دیگری بر وی فشاند

۶

او نمی‌دانست کاندر مرتعه

از گلاب آمد ورا آن واقعه

۷

آن یکی دستش همی‌مالید و سر

وآن دگر کهگل همی آورد تر

۸

آن بخور عود و شکر زد به هم

وآن دگر از پوششش می‌کرد کم

۹

وآن دگر نبضش که تا چون می‌جهد

وان دگر بوی از دهانش می‌ستد

۱۰

تا که می خوردست و یا بنگ و حشیش

خلق درماندند اندر بیهشیش

۱۱

پس خبر بردند خویشان را شتاب

که فلان افتاده است آن‌جا خراب

۱۲

کس نمی‌داند که چون مصروع گشت

یا چه شد کور افتاد از بام طشت

۱۳

یک برادر داشت آن دباغ زفت

گربز و دانا بیامد زود تفت

۱۴

اندکی سرگین سگ در آستین

خلق را بشکافت و آمد با حنین

۱۵

گفت من رنجش همی دانم ز چیست

چون سبب دانی دوا کردن جلیست

۱۶

چون سبب معلوم نبود مشکلست

داروی رنج و در آن صد محملست

۱۷

چون بدانستی سبب را سهل شد

دانش اسباب دفع جهل شد

۱۸

گفت با خود هستش اندر مغز و رگ

توی بر تو بوی آن سرگین سگ

۱۹

تا میان اندر حدث او تا به شب

غرق دباغیست او روزی‌طلب

۲۰

پس چنین گفتست جالینوس مه

آنچ عادت داشت بیمار آنش ده

۲۱

کز خلاف عادتست آن رنج او

پس دوای رنجش از معتاد جو

۲۲

چون جعل گشتست از سرگین‌کشی

از گلاب آید جعل را بیهشی

۲۳

هم از آن سرگین سگ داروی اوست

که بدان او را همی معتاد و خوست

۲۴

الخبیثات الخبیثین را بخوان

رو و پشت این سخن را باز دان

۲۵

ناصحان او را به عنبر یا گلاب

می دوا سازند بهر فتح باب

۲۶

مر خبیثان را نسازد طیبات

درخور و لایق نباشد ای ثقات

۲۷

چون ز عطر وحی کر گشتند و گم

بد فغانشان که تطیرنا بکم

۲۸

رنج و بیماریست ما را این مقال

نیست نیکو وعظتان ما را به فال

۲۹

گر بیاغازید نصحی آشکار

ما کنیم آن دم شما را سنگسار

۳۰

ما بلغو و لهو فربه گشته‌ایم

در نصیحت خویش را نسرشته‌ایم

۳۱

هست قوت ما دروغ و لاف و لاغ

شورش معده‌ست ما را زین بلاغ

۳۲

رنج را صدتو و افزون می‌کنید

عقل را دارو به افیون می‌کنید

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 338
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۶۲

نظرات

user_image
حسن حدادی
۱۳۹۳/۰۹/۲۵ - ۱۱:۱۴:۵۲
قرآن بسیاری را هدایت می کند و بسیاری را به گمراهی می کشد کافران که با بوی گند کفر مدت زمان طولانی زندگی کرده اند نمی توانند عطر دل انگیز قرآن را تحمل کنند و سعر در انکار بر می آیند
user_image
دنیل شریفی
۱۳۹۳/۱۲/۱۲ - ۰۷:۵۳:۴۹
همه مردم گذشته از اینکه عقول و علوم و افکارو عادات و آداب و اخلاقشان تابع دیگران است حسیات ظاهریه ایشان نیز که از مدار اثبات و مناط تحقیق بدیهیات می باشد.چون به دقت نظر می کنیم.از خودشان نیست بلکه از سابقین خود به عاریت گرفته اند:چنانچه مشاهده می نماییم.اهالی سودان و افریقا چیزاهایی را در حسن و زینت معتبر می دانند که نزد اهالی اروپا همان چیز ها عین زشتی و قبح است.و هندوان اطعمه ای در مذاقشان گوارا و لذیذ است که همان اغذیه در مذاق فرنگیان بغایت ناگوار و بدمزه است و اهالی فرنگستان پاره اوازها را خوش می دانند و سامعه ایشان متلذذ می شود که آن آوازها و نغمات به گوش اهل مشرق زمین صدای زوزه و خوار می اید.و همچنین در همه چیز طوایت مختلف نسبت به عاداتی که از اسلاف خود کسب کرده اند حساسیت خودشان را تابع آنان کرده اند.میرزا اقاخان کرمانی
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۷/۰۴ - ۱۱:۱۷:۵۰
بیت 12یا چه شد کور افتاد از بام طشتدرست: یا چه شد کو را فتاد از بام طشت
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۷/۰۴ - ۱۲:۰۵:۴۸
البته مفهوم زیبایی و خوشایندی تنها در مکانهای مختلف متفاوت نیست بلکه عامل زمان هم بر درک انسانها از زیبایی تاثیر گذار است .عکس هایی که از علیا مخدرات حرمسرای ناصرالدین شاه باقیست گواه خوبی بر این مدعاست .
user_image
zohresadr
۱۳۹۸/۰۱/۲۷ - ۱۴:۱۳:۵۷
آقای دنیل شریفی ' با این نظر شما بسیار موافقم که گفتید : اهالی فرنگستان پاره اوازها را خوش می دانند و سامعه ایشان متلذذ می شود که آن آوازها و نغمات به گوش اهل مشرق زمین صدای زوزه و خوار می اید. خدایی موسیقی کلاسیک عربی مخصوصا شاهکارهای غیر قابل تکرار ام کلثوم کجا و این سبک های اخیر و نوظهور کجا
user_image
سعید
۱۳۹۸/۰۵/۱۶ - ۰۳:۳۶:۴۱
با سلام در بیت 24 الخبیثات للخبیثین -که تضمینی بر آیه 26 سوره نور می باشد- صحیح است .
user_image
بهروز
۱۳۹۹/۰۹/۰۵ - ۲۱:۳۳:۱۳
یا چه شد کورا فتاد از بام تشت؟
user_image
مازیار
۱۴۰۰/۰۴/۲۳ - ۰۴:۳۰:۵۳
این شعر ۷۰۰ سال پیش حضرت مولانا، مطابق با همان (CPR ( CardioRespiratory Resusctation که امروزه دانش پزشکی بزای یک بیهوش بر زمین افتاده تجویز می‌کند . نبض گرفتن ، بوی دهان،.. و کف بر دل که همان ماشاژ قلبی است. این نشان می‌دهد ما ۷۰۰ سال پیش پیشرفته تر از امروز مان بودیم. چه شد که چنین از قافله دانش باز ماندیم.
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۴/۱۰ - ۱۴:۲۷:۵۷
  آن یکی کف بر دل او می براند   وز گلاب آن دیگری بر وی فشاند   کف بر دل راندن یعنی چه ؟    
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۴/۱۰ - ۱۴:۳۰:۳۰
کس نمی‌داند که چون مصروع گشت   یا چه شد کور افتاد از بام طشت   یعنی چه ؟  
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۴/۱۱ - ۰۴:۰۸:۲۶
سلام  مصروع = بیمار دچار صرع وغش طشت از بام افتادن = ضرب المثلی است به معنای کوس رسوایی کسی را زدن ، شهره شدن دست بر دل مالیدن = کنایه از ماساژ قلبی ،سینه کسی را برای احیای قلبی فشار دادن   البته شما اشتباه نوشتی  یا چه شد کو را فتاد  صحیح است   شاد باشی عزیز
user_image
Saman Mokhtar. M.
۱۴۰۳/۰۵/۲۰ - ۰۸:۱۱:۱۶
درود بر شما در بیت ۱۲ اشتباه تایپی وجود داره درست این است: یا چه شد کو را (که او را) فتاد از بام، تشت ؟ (یعنی: چه پیش آمد که تشتِ او از بام افتاد؟ تشت از بام افتادن ، کنایه از آبروی کسی رفتن؛ نام کسی سر زبان‌ها افتادن؛ مشهور شدن به اتفاقی بد...