مولانا

مولانا

بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی

۱

هست بازیهای آن شیر علم

مخبری از بادهای مکتتم

۲

گر نبودی جنبش آن بادها

شیر مرده کی بجستی در هوا

۳

زان شناسی باد را گر آن صباست

یا دبورست این بیان آن خفاست

۴

این بدن مانند آن شیر علم

فکر می‌جنباند او را دم به دم

۵

فکر کان از مشرق آید آن صباست

وآنک از مغرب دبور با وباست

۶

مشرق این باد فکرت دیگرست

مغرب این باد فکرت زان سرست

۷

مه جمادست و بود شرقش جماد

جان جان جان بود شرق فؤاد

۸

شرق خورشیدی که شد باطن‌فروز

قشر و عکس آن بود خورشید روز

۹

زآنک چون مرده بود تن بی‌لهب

پیش او نه روز بنماید نه شب

۱۰

ور نباشد آن چو این باشد تمام

بی‌شب و بی روز دارد انتظام

۱۱

هم‌چنانک چشم می‌بیند به خواب

بی‌مه و خورشید ماه و آفتاب

۱۲

نوم ما چون شد اخ الموت ای فلان

زین برادر آن برادر را بدان

۱۳

ور بگویندت که هست آن فرع این

مشنو آن را ای مقلد بی‌یقین

۱۴

می‌بیند خواب جانت وصف حال

که به بیداری نبینی بیست سال

۱۵

در پی تعبیر آن تو عمرها

می‌دوی سوی شهان با دها

۱۶

که بگو آن خواب را تعبیر چیست

فرع گفتن این چنین سر را سگیست

۱۷

خواب عامست این و خود خواب خواص

باشد اصل اجتبا و اختصاص

۱۸

پیل باید تا چو خسپد او ستان

خواب بیند خطهٔ هندوستان

۱۹

خر نبیند هیچ هندستان به خواب

خر ز هندستان نکردست اغتراب

۲۰

جان هم‌چون پیل باید نیک زفت

تا به خواب او هند داند رفت تفت

۲۱

ذکر هندستان کند پیل از طلب

پس مصور گردد آن ذکرش به شب

۲۲

اذکروا الله کار هر اوباش نیست

ارجعی بر پای هر قلاش نیست

۲۳

لیک تو آیس مشو هم پیل باش

ور نه پیلی در پی تبدیل باش

۲۴

کیمیاسازان گردون را ببین

بشنو از میناگران هر دم طنین

۲۵

نقش‌بندانند در جو فلک

کارسازانند بهر لی و لک

۲۶

گر نبینی خلق مشکین جیب را

بنگر ای شب‌کور این آسیب را

۲۷

هر دم آسیبست بر ادراک تو

نبت نو نو رسته بین از خاک تو

۲۸

زین بد ابراهیم ادهم دیده خواب

بسط هندستان دل را بی‌حجاب

۲۹

لاجرم زنجیرها را بر درید

مملکت بر هم زد و شد ناپدید

۳۰

آن نشان دید هندستان بود

که جهد از خواب و دیوانه شود

۳۱

می‌فشاند خاک بر تدبیرها

می‌دراند حلقهٔ زنجیرها

۳۲

آنچنان که گفت پیغامبر ز نور

که نشانش آن بود اندر صدور

۳۳

که تجافی آرد از دار الغرور

هم انابت آرد از دار السرور

۳۴

بهر شرح این حدیث مصطفی

داستانی بشنو ای یار صفا

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 403
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۱۷۷
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۴۲۰

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۳ - ۱۸:۱۴:۵۶
نبت گویا همان نبات و گیاه باشد ولی نبک به فارسی یعنی نم و آب
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۰/۱۳ - ۰۸:۱۶:۳۰
پیل باید تا چو خسپد او ستانخواب بیند خطهٔ هندوستانخر نبیند هیچ هندستان به خوابخر ز هندستان نکردست اغترابجان هم‌چون پیل باید نیک زفتتا به خواب او هند داند رفت تفتذکر هندستان کند پیل از طلبپس مصور گردد آن ذکرش به شب
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۰/۱۳ - ۰۸:۲۰:۲۴
مولانا میگوید اگر ما خواب بهشت میبینیم یا رویای بهشت در سر می پرورانیم از آن روست که در کارت memory ما خاطراتی از بهشت وجود دارد و چون آن پیلی که خواب زادگاهش هندوستان را می بیند ما خواب بهشت را می بینیم چون زادگاهمان بهشت است وگرنه خر هرگز خواب هندوستان را نمی بیند.
user_image
س ، م
۱۳۹۴/۱۰/۱۳ - ۱۳:۱۶:۵۴
شاید خر ، خواب قبرس را ببیند و یونجه زاری سر سبز و خرم. الله اعلم
user_image
شمس شیرازی
۱۳۹۴/۱۰/۱۳ - ۱۶:۴۵:۰۴
س. م گرامی، اجازه فرمایید بگوییم خداوند آگاه تر است!!و اما جایی خواندم اشتران پنبه دانه به خواب می بینند و تازیان هندوانه!و ٰعهده علی..... ببخشایید! ( به گردن آنان که میگویند)
user_image
س ، م
۱۳۹۴/۱۰/۱۳ - ۱۷:۴۵:۲۹
شمس شیرازی جان چشم که به دلم نشستاینهم از شما به یادگار
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۰۱:۰۸:۱۳
راستش را بخواهید در این باره با مولانا جانم هم عقیده نیستم. اگر مکانی را با جزییات بسیار برایتان توصیف کنند، شما آنرا در دنیای عجیب ذهن تجسم میکنید، حتی ممکن است آنجا را در خواب ببینید!پس در خواب دیدن چیزی ضرورتا بدین معنا نیست که شما قبلا در آن مکان بوده اید! هکذا پروراندن رویایی در سر... اگر آدمی در جزیره ای متروک به دنیا آید و رها شود و با انسان ها و کتب مقدس و فلسفه بافی ها و فیلم ها و نقاشی ها و... ارتباط نداشته اشد، آیا باز هم رویای بهشت در سر می پروراند؟!نظر شما چیست؟؟
user_image
شمس شیرازی
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۱:۱۱:۲۸
روفیای گرامی،بر او ببخشایید در داستان خر و فیل شاعر از وجود فیل در افریقا و هم خر در هندوستان آگاه نبوده است ور نه مثالی دیگر میزده است.چه چنته او از اینگونه مثالهای جانوری پر بوده است!!و البته از جدال خر رنگ کن فیل و خر در سرزمین رویا پرور کدخدای بعضیها!! نمی توانسته است اطلاع داشته باشد!!
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۴:۴۷:۵۵
در جواب خانم/آقای روفیابه نظر من
پاسخ مثبت است. می توان در جایی بود که از تمامی مظاهر تمدن کهن و نو به دور بود ولی به یاد زادگاه اصلی و وطن حقیقی افتاد و هوای آن را در سر پروراند.این نظر من است و نظر دیگران هم محترم است.
user_image
همیشه بیدار
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۵:۲۸:۲۲
ابن سینا در برهان انسان معلّق به این نکته اشاره می‌کند که هر انسانی در بیداری، خواب، بیهوشی و حتی مستی، قادر به شناسایی خود می‌باشد. حال اگر تصور کنیم که شخصی در یک هوای طلق (آرام) بتواند بصورت معلق در فضا قرار بگیرد و نتواند بدنش را حس کند و یا لمس نماید آیا بازهم قادر به درک خود به عنوان یک انسان مستقل می‌باشد؟ آیا این "انسان معلق" از خود و من خویشتن خویش را می‌شناسد. ابن سینا در این مورد می‌نویسد اگر تصور شود که چشمان نوزاد کاملاً سالمی را بپوشانند، و سپس او را به هوا برده و در طوری در خلأ معلق نمایند که دست و پای وی با همدیگر تماس نداشته باشد در این حالت درک پیکر خودش نیز سخت است واثبات وجود اجزایش دشوار می‌باشد حتی نمی‌تواند تصوری از پیکر خود داشته باشد. این انسان معلق باز هم قادر به تشخیص "خویش" است و هرگز در مورد "وجود خودش" دچار شک و تردید نمی‌شود، وجودی که این انسان معلق احساس می‌کند، مجرد از عمق، طول، عرض و مکان است. ‏یعنی تصور این انسان معلق از خودش، از طریق حواس و پیکرش نیست؛ و از طریق دیگری است که مغایرت کامل با پیکر مادی او دارد که همان روح یا نفس انسانی او است. برهان انسان معلق یکی از برهان­ های ابن­ سینا در مسئله نفس به شمار می­ آید که در آثار مختلف وی مطرح گردیده است. یکی از اشکالات مهم وارد بر این برهان، عدم امکان تحقق عملی فرض "انسان معلق" است. برای
پاسخ‌گویی به این اشکال، اهل تحقیق مدل آزمایش فکری را عنوان کرده‌اند. در حقیقت حالت مطرح شده توسط ابن‌سینا، به تعبیر دانشمندان علوم تجربی نوین، همان محرومیت حسی است که در فرایند دستیابی به شست‌وشوی مغزی، مورد استفاده قرار می ­گیرد. با دقت در آزمایش­ های مرتبط با محرومیت حسی، آشکار می‌شود که امروزه نتایج به دست آمده از برهان انسان معلّق، مورد تأیید دانشمندان علوم تجربی قرار گرفته است. انسان معلق علم حضوری به خود دارد. همین علم در مورد "بهشت" و خدا هم قابل اثبات است و نیازی به "کتب مقدس و فلسفه بافی" نیست.
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۶:۴۵:۲۹
جناب همیشه بیداربهتر بود منبع مقاله ی کپی شده ی خود را ذکر میکردید تا دوباره به سرقت ادبی متهم نشویدبیدار باشید
user_image
س ، م
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۹:۱۲:۴۷
روفیا بانوی گرامیاین بهشت و جهنم ما راکشت به خدامیخواهم از شاعر گمنامی شمارا به غزلی مهمان کنم...پرنیانبوسه بر کلک پاک آن که نوشتبوی و رخسار دوست به که بهشتآنکه درگاه دوست سجده نمودحوری و کوثر و شراب ، بهشتهر چه توفان دروده ایم به عمرطرفه بادی ست کان خیال بِکِشت تشنه آبی طلب کند ز سرابعاقبت بی نصیب و سر بر خشتتا به دریای بی کران خیالبر در مسجدیم و رو به کِنِشتپُر تلالؤ گهر به دست ولیهمه خر مهره گان خاک سرشتمن و درگاه پر طراوت دوستکه قلم دست اوست ، هرچه نوشتهمه زیبایی است و روح افزاپرنیان است آنچه دوست بِرِشتگر ” نیا “ خاک او چو سرمه کندهر چه را بنگرد نکوست ، نه زشتبا احترام
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۹:۲۶:۴۴
خوش به حالت سین میم گزامیکاش بهشت و جهنم هم روزی مرا بکشد تا نفرتشان را دل نهان داشته و در دلم بویی از ترس و شوق بدانها نماند.... هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس.... یا علی
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۹:۲۷:۳۸
ببخشید غلط املایی رخ داد. گرامی.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۹:۴۲:۴۵
همیشه بیدار گرامیبه گمانم مطلبی که بدان اشاره فرمودید درباره self consciousness است. یا همان علم حضوری، به هستی اشاره می کند فارغ از مقوله چیستی، من self consciousness دارم و حضور خود را فارغ از همه اجزاء حس میکنم ولی چنین حسی درباره بهشت ندارم، به نظر می رسد تمام تصورات من درباره بهشت یا جهنم از اطلاعاتی که قبلا وارد ذهنم شده اند شکل گرفته اند.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۹:۵۹:۲۰
البته دوستان گرامی و جانیاین پرسش من انکاری نیست، بنده وجود بهشت و جهنم را نه تایید و نه رد می کنم. تنها خواستم بگویم این استدلال برای اثبات وجود بهشت کافی و منطقی نیست چون ما خواب بسیاری مکانها را میبینیم یا رویایشان را در سر می پرورانیم که تنها وصف آنها را شنیده ایم و هرگز در آنجا نبوده ایم.
user_image
همیشه بیدار
۱۳۹۴/۱۰/۱۵ - ۰۱:۴۰:۴۹
ناشناس گرامی بیشترش از ویکیپدیا بودشما من هر چی نوشتم پشتش یاد آوری کن د وست گرامی
user_image
همیشه بیدار
۱۳۹۴/۱۰/۱۵ - ۰۱:۵۱:۰۱
بانو روفیای گرامی: همانطور که گفتم علم حضوری نه فقط در مورد self consciousness است بلکه اثبات خداوند و بهشت هم ممکن است. تمام مثنوی و دیوان شمس 100٪ استدلالی و منطقی نیست. میفرماید: پای استدلالیان چوبین بودپای چوبین سخت بی تمکین بود
user_image
همیشه بیدار
۱۳۹۴/۱۰/۱۵ - ۰۲:۰۳:۱۵
این شعر نوشته شده حقیر را به یاد شعر ملا هادی سبزواری انداخت که تمام قافیه ها را هم استفاده کرده است (شاید حاجی سبزوارری شعر فوق را دیده و شعر خود را از آن کپی کرده:چون دست قضا رشته اعمار برشتبگسیختنش خامه تقدیر نوشتاز حکم ازل نه رسته برناونه پیروز دام اجل نجسته زیباونه زشتافشاند در این مزرعه هر کس تخمیناچار بباید دِرَوَد حاصِل کشتامروز بپای خم می سر مستیفرداست که بر تارک خم باشی خشتیکچند اگر گسیخت پیوند ازلدر عاقبت انجام بآغاز سرشتبردار دل ار چه مُلک دارا داریکین دار فنا بباید از دست بهشتبرگشت باو هرچه از او گشت پدیدگر ز اهل کلیسیاست و از اهل کنشتبا دوستی پنج تن از کاخ سپنجاسرار رواین پنج به از هشت بهشت
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۰/۱۵ - ۰۳:۱۴:۰۲
البته که همه جای مثنوی استدلال نیست! نباید هم چنین باشد همیشه بیدار جان،ولی اینجا دارد استدلال میکند، مگر نه؟!
user_image
همیشه بیدار
۱۳۹۴/۱۰/۱۵ - ۰۴:۱۹:۰۹
پیل باید تا چو خسپد او ستانخواب بیند خطهٔ هندوستانخر نبیند هیچ هندستان به خوابخر ز هندستان نکردست اغترابروفیا جان: حقیر اگر به چشم علمی و استدلالی به این ابیات بنگرم باید اول بپرسم که او از کجا میداند که حیوانها خواب میبینند و اگر هم این درست است از کجا میداند که فیل خواب از هندوستان می بیند.حقیر بر این باور هستم که با خواندن این ابیات باید کمی از علم و استدلال رها شد و معنی را درک کرد.از دید غیر علمی همه اینها تمثیل هستند که معنی را به ما بفهمانند:ما ز بالاییم و بالا می رویمما ز دریاییم و دریا می رویمما از آن جا و از این جا نیستیمما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویملآله اندر پی الالله استهمچو لا ما هم به الا می رویمقل تعالوا آیتیست از جذب حقما به جذبه حق تعالی می رویمکشتی نوحیم در طوفان روحلاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویمهمچو موج از خود برآوردیم سرباز هم در خود تماشا می رویمراه حق تنگ است چون سم الخیاطما مثال رشته یکتا می رویمهین ز همراهان و منزل یاد کنپس بدانک هر دمی ما می رویمخوانده‌ای انا الیه راجعونتا بدانی که کجاها می رویماختر ما نیست در دور قمرلاجرم فوق ثریا می رویمهمت عالی است در سرهای مااز علی تا رب اعلا می رویمرو ز خرمنگاه ما ای کورموشگر نه کوری بین که بینا می رویمای سخن خاموش کن با ما میابین که ما از رشک بی‌ما می رویمای که هستی ما ره را مبندما به کوه قاف و عنقا می رویمو این به نظر حقیر ازنظر علمی و طبیعی هم درست است. به نظر شما چرا حتی انسانهای لامذهب و آتیست هم رعایت اخلاق و انسانیت را میکنند؟ چه دلیلی میتوان آورد به جز اینکه اصول انسانیت در تک تک Hardware ما نهاده شده است؟ مگر انسانهایی که خود را گرفتار شهوات و هوسها کرده اند و روح انسانی خود را کشته اند که در این صورت بدتر از حیوانها هستند. اخلاق مال این دنیای خاکی نیست. حیوانها اخلاق ندارند.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۰/۱۵ - ۰۶:۱۳:۳۸
همیشه بیدار گرامیتمثیل نوعی استدلال است و حتما باید مشابهت بین دو چیز مبنای منطقی داشته باشد. در اشعاری که شما در واپسین حاشیه آورده آید مولانا تنها یک سری ادعا فارغ از استدلال را مطرح می کند. خواننده می تواند این ادعاها را بپذیرد یا نپذیرد. مولانا هم برای ادعاهایش دلیل نیاورده است!ولی در مقایسه فیل و انسان دارد از دریچه علم، منطق، استدلال و reasoning وارد می شود. آیا من باید استدلالی که درست نیست را بپذیرم و بگویم این جا استدلال کار نمیکند؟؟در صورت امکان تعریف واژه های استدلال و تمثیل را جستجو کنید و نظرتان را اعلام بفرمایید. من خود نیز همواره از جستجو گران معنا بوده ام و ارادتی خاص خدمت حضرت مولانا دارم. هیچگاه نتوانستم در حاشیه ای به بیش از دو یا سه بیت او بپردازم چرا که اسرار بسیاری در ابیاتش می یابم. ولی اینجا در اصل معنا مشکلاتی می بینم.
user_image
همیشه بیدار
۱۳۹۴/۱۰/۱۵ - ۰۷:۱۱:۳۵
با درود خدمت بانو روفیا گرامی: به نظر حقیر بیشتر اشعار مولانا بیشتر جنبه مؤعضه دارند و ندیدم که ایشان ادعای علمی بودن یا استدلالی بودن اشعار خود را بکند. البته چون بیشتر مردم با استدلال بهتر به معنی میرسند ایشان خیلی از اشعار را استدلالی نوشتند و گر نه بیشتر اشعار ایشان پند و مؤعضه هستند. این حرف در مورد قرآن مجید هم صادق است. این حرف که ذکر هندستان کند پیل از طلبپس مصور گردد آن ذکرش به شبو مثالی که شما مرقوم فرمودید:"پس در خواب دیدن چیزی ضرورتا بدین معنا نیست که شما قبلا در آن مکان بوده اید!"با هم نمیتوانند همخوانی داشته باشند‌ ولی هدف ایشان این نیست که ما این استدلال را قبول کنیم یا نه. ایشان میخواهد بگوید:اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشکیمیاسازان گردون را ببینبشنو از میناگران هر دم طنیننقش‌بندانند در جو فلککارسازانند بهر لی و لکگر نبینی خلق مشکین جیب رابنگر ای شب‌کور این آسیب راهر دم آسیبست بر ادراک تونبت نو نو رسته بین از خاک توزین بد ابراهیم ادهم دیده خواببسط هندستان دل را بی‌حجابلاجرم زنجیرها را بر دریدمملکت بر هم زد و شد ناپدیدآن نشان دید هندستان بودکه جهد از خواب و دیوانه شودبه نظر حقیر حرف شما که میشود فرض کرد که کسی خواب جایی را ببیند که هیچ وقت در آنجا نبوده، ولی بر عکس آن هم میشود تصور کرد: وقتی که من خواب ببینم و فرض کنم که خواب دیدم چون زادگاه من آنجاست و به پندهای مولانا عمل کنم در هر دو صورت (چه این استدلال درست یا غلط باشد) ضرری نکرده ام.
user_image
همیشه بیدار
۱۳۹۴/۱۰/۱۵ - ۰۷:۳۹:۰۹
موعظه
user_image
علی۹۹
۱۳۹۷/۱۱/۰۵ - ۱۶:۱۵:۵۳
مولانا درباره میل به جاودانگی و اینکه انسان به بازگشت به مرجع فکر میکنه صبحت میکنههمه از خداییم و ...
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۱۰:۱۴:۱۱
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 21تمثیلات گنج درون ؛محصول سماع جان لطیف مولاناروغن اندر دوغ باشد چون عدمدوغ در هستی بر آورده علمتمثیل دیگر برای سیطره دنیای مادی:قبل از تکان دادن گویا روغن ناپدید است و دوغ که تمثیل جسم است بر روغن حاکم است.آنکه هستت می نماید،هست پوستوآنکه فانی می نماید،اصل،اوست3047آنچه وجود حقیقی می پنداری ظاهر و دوغ است و دروغی بیش نیست. و روغن که نظرت وجود ندارد آن حقیقی و اصل است؛تخیل نیست.هین بگردانش به دانش دست،دستتا نماید آنجه پنهان کرده استروحت با تلاطم دانش مانند تکانی است که برای گرفتن روغن به مشک دوغ می دهند.تمثیل دیگر:هست بازی های آن شیر علم مخبری از بادهای مکتتمگر نبودی جنبش آن بادها شیر مرده کی بجستی در هواتمثیل شیر روی پرچم :(ما همه شیران ولی شیر علمحمله مان از باد باشد دم به دممثنوی)شیر روی پرچم با وزش باد حمله می کند اما آن هم چون دوغ دروغ است.این بدن مانند آن شیر علمفکر می جنباند او را دم به دمبدن و ظاهر تو شیر روی علم و پرچم است و اندیشه تو باد است که آن را تکان می دهد.مه جمادست و بود شرقش حمادجان جان جان،بود شرق فوادماه جامد است ،خورشید نیز که با آن نور می دهد آن هم جامد است.قلب تو هست که خورشید و نور دهنده اصلی است.زین آتشی که در دل من استخورشید شعله ای است که در آسمان گرفت حضرت حافظادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی22 تمثیلات گنج درونهمچنانکه چشم می بیند به خواببی مه و خورشید،ماه و آفتاب3061روح انسانی نیازی به این پوسته ظاهری ندارد همان گونه که در خواب بدون خورشید ظاهری ،خوابهای زیبایی چون خورشید درخشان می بیند .می ببیند خواب،جانت وصف حالکه به بیداری نبینی بیست سال3064روح ،دریافتهایی در خواب می بیند که 20 سال هم در بیداری نخواهد دید .پیل باید تا چو خسبد او ستانخواب بیند خطه هندوستانفیلی لازم است تا وقتی بر پشت خوابیده، خواب هندوستان را ببیند.عارفان دلبسته هندوستان معنا و حضور در پیشگاه خداوند هستند. (مولانا در مثنوی دایما فیلش یاد هندوستان می کند و از دو بیت حکایت به چند صفحه معنا با ذکر تمثیل منتقل می شود و در ذکر این تمثیلات بی شمار آنقدر هنر و مهارت بخرج می دهد که معنای مورد نظر در پیش انسان حاضر می شود ،مانند همین تمثیلات گنج درون)خر نبیند هیچ هندستان به خوابخر ز هندستان نکرده ست اغترابخر که از هندوستان دوری نکرده تا خواب آن را ببیند.غیر عارفان اصلا در اندیشه حضور خداوند پیش ازین جهان نبوده اند تا در خواب آن را ببینند.اذکرو الله ،کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیست3072هر انسان بی مقداری نمی تواند مورد خطاب خداوند باشد :دلهای مملو از نور ایمان،بسیار یاد خداوند کنید. 41/احزابهمچنین هر آدم بی ارزش و حیله گری شایسته این خطاب دیگر نیست:ای نفس به آرامش رسیده به سوی خدایت بازگرد. 28/فجرلیک تو آیس مشو،هم پیل باشورنه پیلی ،در پی تبدیل باشگرچه در بیت های پیش مولانا در ادبیاتی غیر مودبانه غیر اولیا را خر می داند؛اما در اینجا در مقام تربیت امید می دهد که تو هم می توانی پیل ؛عارف باشی.(این نوع گفتگو که امروز غیر مودبانه خوانده می شود در عرف زمان مولانا و جامی به قصد تلنگر و تربیت فرد بوده است.)گر نبینی خلق مشکین جیب را بنگر ای شبکور این آسیب رااگر عرفانی که گریبان آنها بوی مشک می دهد نمی بینی؛اما ای کور دل به آثار آنها توجه کن.زین بد ابراهیم ادهم دیده خواببسط هندستان دل بی حجابابراهیم ادهم از همین عارفان بود که در خواب هندوستان حضور حق را دید و ترک سلطنت کرد و عارفی عاشق شد.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحARAMESHSAHAFIAN@
user_image
سعید
۱۳۹۹/۰۲/۱۴ - ۱۴:۲۴:۰۹
روانی شعر ساده تر از آن است که بخواهیم آب و تاب اضافی مانند مموری و تو ضیح اضافی بدهیم ؟ از خواندن شعر بیشتر در می یابیم لطفا" اجازه دهید از خواندن متن دریابیم ...
user_image
محمود
۱۳۹۹/۰۶/۰۷ - ۰۶:۳۲:۴۳
بحث مولانا رجوع به فطرت ادمی است اینکه ادمی از یک نقطه به این هستی اومده وبازگشت همه نیز به محل وجود است البته برای تفهیم مسئله به تمثیل متوسل میشه که در مثل مناقشه نیست وگرنه جناب مولانا هم از وجود خر در هندوستان خبر داشته
user_image
ذبیح
۱۴۰۰/۰۲/۰۴ - ۱۰:۴۴:۱۵
بر اساس شعر مولانا عتاصر خواب همگی ریشه در بیداری دارد.بعبارتی ریشه خوابها در رفتارها،افکار وذهنیت های فرد دارند.بطوریکه ما همه عناصر خواب خود را میشناسیم همه این عناصر در فرهنگ ،ادبیات و دانشهای ما وجود دارد.بعبارتی از سبد دانش ما ایجاد میشود.فروید نیز به زبان روانکاوی میگوید خواب شاهراهی است به ناخودآگاه ما