مولانا

مولانا

بخش ۱۲ - معالجه کردن برادر دباغ دباغ را به خفیه به بوی سرگین

۱

خلق را می‌راند از وی آن جوان

تا علاجش را نبینند آن کسان

۲

سر به گوشش برد هم‌چون رازگو

پس نهاد آن چیز بر بینی او

۳

کو به کف سرگین سگ ساییده بود

داروی مغز پلید آن دیده بود

۴

ساعتی شد مرد جنبیدن گرفت

خلق گفتند این فسونی بد شگفت

۵

کین بخواند افسون به گوش او دمید

مرده بود افسون به فریادش رسید

۶

جنبش اهل فساد آن سو بود

که زنا و غمزه و ابرو بود

۷

هر کرا مشک نصیحت سود نیست

لاجرم با بوی بد خو کرد نیست

۸

مشرکان را زان نجس خواندست حق

کاندرون پشک زادند از سبق

۹

کرم کو زادست در سرگین ابد

می‌نگرداند به عنبر خوی خود

۱۰

چون نزد بر وی نثار رش نور

او همه جسمست بی‌دل چون قشور

۱۱

ور ز رش نور حق قسمیش داد

هم‌چو رسم مصر سرگین مرغ‌زاد

۱۲

لیک نه مرغ خسیس خانگی

بلک مرغ دانش و فرزانگی

۱۳

تو بدان مانی کز آن نوری تهی

زآنک بینی بر پلیدی می‌نهی

۱۴

از فراقت زرد شد رخسار و رو

برگ زردی میوهٔ ناپخته تو

۱۵

دیگ ز آتش شد سیاه و دودفام

گوشت از سختی چنین ماندست خام

۱۶

هشت سالت جوش دادم در فراق

کم نشد یک ذره خامیت و نفاق

۱۷

غورهٔ تو سنگ بسته کز سقام

غوره‌ها اکنون مویزند و تو خام

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 339

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۲۹ - ۱۶:۵۷:۴۳
دباغ پوست پیرا است / درمان دارو دراگ به انگلیسی و دغو به فرانسوی همه از دار به معنی درخت است زیرا نیاکان ما گمان می کردند درمان باید با گیاه و دار و درخت باشد ! /
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۲۹ - ۱۷:۰۱:۳۴
رش به کردی و لکی یعنی ریختن به عربی هم همین معنی را دارد به فارسی هم رش از ریزیدن است . رش نور باید شارش و شاریدن و ریزندگی نور باشد .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۲۹ - ۱۷:۰۶:۰۴
مومنان را مولانا خوشبو می انگارد یادمان نرود جایی دیگر خوراک فرشته ها را بوی کشیدن گفت به این ترتیب فرشتگان بوی دانایان و آگهان را می بویند و می یابند و ناگروایان و انبازگیران ( مشرکان ) بدبو و فژخج هستند .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۲۹ - ۱۷:۱۰:۲۸
فرخج /پلخت /فژ/ فژاک همه یعنی چرکین و ریمن و آلوده
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۲۹ - ۱۷:۱۲:۰۱
جوش دادن در دیگ داستان نخود و کدبانو را که پیشتر گفته بود را فرا یاد می آورد .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۲۹ - ۱۷:۱۷:۴۹
با خام بسیاری واژه داریم که یکی خامدست است یعنی ناشی و خامدستانه یعنی ناشیانه . چیر دست و چیردستانه هم که وارون آنها هستند . پخته اما برای چیز های شگفتی به کار می آید برای نمونه / علی نستعلیق پخته ای می نویسد /
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۹/۲۹ - ۱۷:۲۵:۲۸
خامکار و خامکاری و خامکارانه هم داریم برای ناشی و ناشی گری و ناشیانه
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۳۰ - ۰۱:۴۰:۳۷
برای نمونه عربی لغت رش به معنی ریختن که از فارسی گرفته است واژه رشاش به معنی تیربار را داریم که در واقع بسیار تیر ریزنده می شود .
user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۳/۱۶ - ۰۷:۵۰:۰۴
پرتو می تواند معادل رش باشد.
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۴/۱۲ - ۱۷:۱۸:۵۸
ور ز رش نور حق قسمیش داد   هم‌چو رسم مصر سرگین مرغ‌زاد   یعنی چه ؟