مولانا

مولانا

بخش ۱۳۶ - بیان آنک خلق دوزخ گرسنگانند و نالانند به حق کی روزیهای ما را فربه گردان و زود زاد به ما رسان کی ما را صبر نماند

۱

این سخن پایان ندارد موسیا

هین رها کن آن خران را در گیا

۲

تا همه زان خوش علف فربه شوند

هین که گرگانند ما را خشم‌مند

۳

نالهٔ گرگان خود را موقنیم

این خران را طعمهٔ ایشان کنیم

۴

این خران را کیمیای خوش دمی

از لب تو خواست کردن آدمی

۵

تو بسی کردی به دعوت لطف و جود

آن خران را طالع و روزی نبود

۶

پس فرو پوشان لحاف نعمتی

تا بردشان زود خواب غفلتی

۷

تا چو بجهند از چنین خواب این رده

شمع مرده باشد و ساقی شده

۸

داشت طغیانشان ترا در حیرتی

پس بنوشند از جزا هم حسرتی

۹

تا که عدل ما قدم بیرون نهد

در جزا هر زشت را درخور دهد

۱۰

که آن شهی که می‌ندیدندیش فاش

بود با ایشان نهان اندر معاش

۱۱

چون خرد با تست مشرف بر تنت

گرچه زو قاصر بود این دیدنت

۱۲

نیست قاصر دیدن او ای فلان

از سکون و جنبشت در امتحان

۱۳

چه عجب گر خالق آن عقل نیز

با تو باشد چون نه‌ای تو مستجیز

۱۴

از خرد غافل شود بر بد تند

بعد آن عقلش ملامت می‌کند

۱۵

تو شدی غافل ز عقلت عقل نی

کز حضورستش ملامت کردنی

۱۶

گر نبودی حاضر و غافل بدی

در ملامت کی تو را سیلی زدی

۱۷

ور ازو غافل نبودی نفس تو

کی چنان کردی جنون و تفس تو

۱۸

پس تو و عقلت چو اصطرلاب بود

زین بدانی قرب خورشید وجود

۱۹

قرب بی‌چونست عقلت را به تو

نیست چپ و راست و پس یا پیش رو

۲۰

قرب بی‌چون چون نباشد شاه را

که نیابد بحث عقل آن راه را

۲۱

نیست آن جنبش که در اصبع تراست

پیش اصبع یا پسش یا چپ و راست

۲۲

وقت خواب و مرگ از وی می‌رود

وقت بیداری قرینش می‌شود

۲۳

از چه ره می‌آید اندر اصبعت

که اصبعت بی او ندارد منفعت

۲۴

نور چشم و مردمک در دیده‌ات

از چه ره آمد به غیر شش جهت

۲۵

عالم خلقست با سوی و جهات

بی‌جهت دان عالم امر و صفات

۲۶

بی‌جهت دان عالم امر ای صنم

بی‌جهت‌تر باشد آمر لاجرم

۲۷

بی‌جهت بد عقل و علام البیان

عقل‌تر از عقل و جان‌تر هم ز جان

۲۸

بی‌تعلق نیست مخلوقی بدو

آن تعلق هست بی‌چون ای عمو

۲۹

زانک فصل و وصل نبود در روان

غیر فصل و وصل نندیشد گمان

۳۰

غیر فصل و وصل پی بر از دلیل

لیک پی بردن بننشاند غلیل

۳۱

پی پیاپی می‌بر ار دوری ز اصل

تا رگ مردیت آرد سوی وصل

۳۲

این تعلق را خرد چون ره برد

بستهٔ فصلست و وصلست این خرد

۳۳

زین وصیت کرد ما را مصطفی

بحث کم جویید در ذات خدا

۳۴

آنک در ذاتش تفکر کردنیست

در حقیقت آن نظر در ذات نیست

۳۵

هست آن پندار او زیرا به راه

صد هزاران پرده آمد تا اله

۳۶

هر یکی در پرده‌ای موصول خوست

وهم او آنست که آن خود عین هوست

۳۷

پس پیمبر دفع کرد این وهم از او

تا نباشد در غلط سوداپز او

۳۸

وانکه اندر وهم او ترک ادب

بی‌ادب را سرنگونی داد رب

۳۹

سرنگونی آن بود کو سوی زیر

می‌رود پندارد او کو هست چیر

۴۰

زانک حد مست باشد این چنین

کو نداند آسمان را از زمین

۴۱

در عجبهااش به فکر اندر روید

از عظیمی وز مهابت گم شوید

۴۲

چون ز صنعش ریش و سبلت گم کند

حد خود داند ز صانع تن زند

۴۳

جز که لا احصی نگوید او ز جان

کز شمار و حد برونست آن بیان

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 417
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۸۱۴
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۲۰۲

نظرات

user_image
میترا
۱۳۹۸/۰۵/۱۹ - ۲۲:۲۵:۲۳
عجب ابیات تکان دهنده ای است، وعجیب وصف حال همه که مدام اصلی ترین دعاهایشان حول محور افزایش روزی است و این که روزیشان زیاد و زود به ایشان رسد و چه کم صبر تر هم شده ایم با این تئوری ها و دیدگاه های جدید ثروتمند شدن یک شبه با کمترین زحمت و فیلم هایی که مدام به مصرف گرایی بیشتر تشویقمان می کنند. قدرت خرید و قدرت مصرف و اسراف را ثروت و روزی خوش می دانیم و به بهانه پیشرفت در زندگی برای سادگی و قناعت ارزشی قایل نیستیم. چقدر صدای مولانا ها گم است درزندگی ما و دردنیا ... که حتی با وجود این همه درد و نیاز و حتی اشتیاق از این حقایق اغلب تا سنین پیری و گاه تا اخر عمر بی خبر می مانیم .
user_image
میترا
۱۳۹۸/۰۵/۱۹ - ۲۲:۲۷:۴۸
پس این همه دعاها و تلاش ها که مدام بر محور افزایش روزی است ... و این همه درد که درجان ما ریختند از ترس فقر و کمی روزی ... این کوری و گمراهی ها به نام ضرورت و نیاز ... !!!
user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۵/۲۰ - ۰۳:۴۲:۵۸
تفسیر ابیات ۴۱ الی ۴۳: این ابیات تکان دهنده در ارتباط با آگاه سازی انسان از عظمت خالق خود است. می‌فرماید: در اعجاب آفرینش او تعقل کرده و از شکوه و بزرگی او خود را به حساب نیاورید.  و زمانیکه در مقابل جلال و هیبت آفریدگاری او همه هستی خود را از دست دادی، حد خود را دانسته و دیگر از پی بردن به ذات او خودداری میکنی. با اشارت به حدیث نبوی ص(: لااُحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک ؛ یعنی شمار نتوانم کرد صفات را بر تو، آنی که خود صفت کردی ذات خود را) مولانا می‌گوید بدلیل اینکه شناخت ذات تو از حد من بنده بیرون است، در مقابل عظمت تو سر تعظیم فرود آورده و اعتراف میکنم که صفات تو برایم غیر قابل شمارش است.
user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۶/۰۲ - ۰۴:۲۲:۱۷
تفسیر ابیات ۳۷ الی ۳۹ فوق: امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «و من فکَّرَ فی ذاتِ الله تَزَندَق: هرکس در ذات الهی فکر کند، کافر می‌شود.» این منع برای آن است که نتیجه تفکر در ذات، حیرت، دهشت و اضطراب است. و پیغمبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «دربارهٔ خلق خدا فکر کنید و در ذات خدا فکر نکنید.» مولانا با استناد به احادیث فوق می‌فرماید: پیامبر اکرم ص فرموده، انسان بایست از این فهم نادرست (تعقل در ذات خدا) پرهیز کند تا دچار وهم و خیال واهی نگردد. وکسی که در این خیالبافی اصرار ورزیده و بقول مولانا ترک ادب کند، خداوند او را سرنگون خواهد کرد. و تعریف سرنگونی اینست که شخص می‌پندارد درحال تعالی و صعود است، در صورتیکه در واقع رو به افول و و تنزل است. ( این گونه تفکر، برداشت اکثر انسان‌های خودشیفته و متکبر است).