مولانا

مولانا

بخش ۱۵ - گفتن آن جهود علی را کرم الله وجهه کی اگر اعتماد داری بر حافظی حق از سر این کوشک خود را در انداز و جواب گفتن امیرالمؤمنین او را

۱

مرتضی را گفت روزی یک عنود

کو ز تعظیم خدا آگه نبود

۲

بر سر بامی و قصری بس بلند

حفظ حق را واقفی ای هوشمند

۳

گفت آری او حفیظست و غنی

هستی ما را ز طفلی و منی

۴

گفت خود را اندر افکن هین ز بام

اعتمادی کن بحفظ حق تمام

۵

تا یقین گرددمرا ایقان تو

و اعتقاد خوب با برهان تو

۶

پس امیرش گفت خامش کن برو

تا نگردد جانت زین جرات گرو

۷

کی رسد مر بنده را که با خدا

آزمایش پیش آرد ز ابتلا

۸

بنده را کی زهره باشد کز فضول

امتحان حق کند ای گیج گول

۹

آن خدا را می‌رسد کو امتحان

پیش آرد هر دمی با بندگان

۱۰

تا به ما ما را نماید آشکار

که چه داریم از عقیده در سرار

۱۱

هیچ آدم گفت حق را که ترا

امتحان کردم درین جرم و خطا

۱۲

تا ببینم غایت حلمت شها

اه کرا باشد مجال این کرا

۱۳

عقل تو از بس که آمد خیره‌سر

هست عذرت از گناه تو بتر

۱۴

آنک او افراشت سقف آسمان

تو چه دانی کردن او را امتحان

۱۵

ای ندانسته تو شر و خیر را

امتحان خود را کن آنگه غیر را

۱۶

امتحان خود چو کردی ای فلان

فارغ آیی ز امتحان دیگران

۱۷

چون بدانستی که شکردانه‌ای

پس بدانی کاهل شکرخانه‌ای

۱۸

پس بدان بی‌امتحانی که اله

شکری نفرستدت ناجایگاه

۱۹

این بدان بی‌امتحان از علم شاه

چون سری نفرستدت در پایگاه

۲۰

هیچ عاقل افکند در ثمین

در میان مستراحی پر چمین

۲۱

زانک گندم را حکیم آگهی

هیچ نفرستد به انبار کهی

۲۲

شیخ را که پیشوا و رهبرست

گر مریدی امتحان کرد او خرست

۲۳

امتحانش گر کنی در راه دین

هم تو گردی ممتحن ای بی‌یقین

۲۴

جرات و جهلت شود عریان و فاش

او برهنه کی شود زان افتتاش

۲۵

گر بیاید ذره سنجد کوه را

بر درد زان که ترازوش ای فتی

۲۶

کز قیاس خود ترازو می‌تند

مرد حق را در ترازو می‌کند

۲۷

چون نگنجد او به میزان خرد

پس ترازوی خرد را بر درد

۲۸

امتحان هم‌چون تصرف دان درو

تو تصرف بر چنان شاهی مجو

۲۹

چه تصرف کرد خواهد نقشها

بر چنان نقاش بهر ابتلا

۳۰

امتحانی گر بدانست و بدید

نی که هم نقاش آن بر وی کشید

۳۱

چه قدر باشد خود این صورت که بست

پیش صورتها که در علم ویست

۳۲

وسوسهٔ این امتحان چون آمدت

بخت بد دان کآمد و گردن زدت

۳۳

چون چنین وسواس دیدی زود زود

با خدا گرد و در آ اندر سجود

۳۴

سجده گه را تر کن از اشک روان

کای خدا تو وا رهانم زین گمان

۳۵

آن زمان کت امتحان مطلوب شد

مسجد دین تو پر خروب شد

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 340
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۶۶

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۱ - ۱۸:۵۶:۳۲
خروب یک گونه گیاه است که گویا از فارسی خرنوب گرفته شده است و بنا بر عادت دیرین برایش یک معنی هم سریع تراشیده ایم گویا آن را گیاهی کرده اند که در خرابی ها می روید ! یا گیاهی که خرابی به بار می آورد چون بوف در میان جانوران ! اما در واقع خرنوب از خر بعلاوه نوب از نوبیدن است که در واقع مالیدن خر خودش را در گل و لای و گیاهان را نوبیدن می گویند و خرنوب را می توان گیاهی دانست که خران خودشان را بر آن می مالند و می نوبند ! ولی چون خران چنین ذوقی ندارند باید این گیاه خار و خنجکی و خسکی داشته باشد که در نگاه خران برای نوبیدن گیرا باشد ! اما نوبیدن صحنه زشتی نیست نباید به دلمان بد بیاوریم شعری از رودکی یافت می شود که در ان به نوبیدن آهوان پرداخته است و آن را غالیدن می گوید . غالیدن بنیاد لغت غل یا قل به معنی چرخ و گردش امروز است اما لغت نامبردنی دیگر غالوک است که برای هر آنچه که غل یا غر بخورد می شود به کار بیاید در زمان گذشته برای مهره چرخان گروهه کمان و امروز برای مهره joy stick !
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۰۳:۲۱:۲۶
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 6 بنده را نرسد که خداوند خویش را بیازمایدروزی یکی از حق ستیزان بر بامی بلند به امیرالمومنین ع گفت:اگر به حفاظت و نگهداری خدا ایمان داری ،خود را از روی بام به پایین بینداز.علی ع فرمود:خاموش باش ،تو را ترسد که خدا را امتحان کنی.در انجیل متی باب چهارم آمده است:روزی ابلیس خواست ایمان عیسی ع را امتحان کند.عیسی چهل شبانه روز روزه گرفت و افطار نکرد.ابلیس گفت اگر پسر خدا هستی بگو تا این سنگها جملگی نان شود.عیسی گفت انسان نه برای نان ،بلکه برای رسیدن به معنویت زندگی می کند.سپس ابلیس او را به بالای بنای بلندی برد و گفت اگر پسر خدا هستی خود را به پایین افکن.عیسی فرمود:خداوندی خدای خود را امتحان نکن.کی رسد مر بنده را که با خداآزمایش پیش آرد ز ابتلا؟ 359آدمیان گاهی از روی آگاه نبودن از صفات و جایگاه خداوند می خواهند که آن تنها مقام تمام هستی را بیازمایند،حتی گاهی با دعاها و کارهای خوب.و از این نکته غافل هستند که میل به امتحان خداوند ،میل به تصرف در اوست و این گستاخی بزرگ است.افزون بر این اصرار در دعا به قصد تحت تاثیر قرار دادن خداوند ،ناآگاهی از صفات اوست .تاثیر پذیرفتن برای خدای یگانه عیب هست و او پاک و سبحان است از آن.امتحان خود چو کردی ای فلانفارغ آیی ز امتحان دیگران368شیخ را که پیشوا و رهبرستگر مریدی امتحان کرد،او خرست374افزون بر خداوند پیر و شیخ را نیز سالک نباید امتحان کند.مولانا در فرهنگ صریح زمان خویش او را ازین کار باز می دارد.امتحان چون تصرف دان در اوتو تصرف بر چنان شاهی مجو 380امتحان تصرف است و گستاخی. چه تصرف کرد خواهد نقش هابر چنان نقاش،بهر ابتلا؟خداوند تمثیل ما؛مولانای بزرگ می فرماید:آدمیان چون نقش های یک نقاشی اند و خداوند چون نقاش. چگونه نقش های روی یک تابلوی نقاشی می توانند نقاش را امتحان کنند؟؟!!چه قدر باشد خود این صورت که بستپیش صورتها که در علم وی است383نکته عمیقتر عرفانینقاش چیره دست هستی دو نقش کشیده است یکی در علم خود (اعیان ثابته)و دیگری در جهان مادی .این صورتهای جهان مادی که ما باشیم در مقابل نقشهایی که در علم خداوند و در جوار قرب الهی داریم بی مقدارند.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@