مولانا

مولانا

بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهم‌السلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت

۱

گرچه بر ناید به جهد و زور تو

لیک مسجد را برآرد پور تو

۲

کردهٔ او کردهٔ تست ای حکیم

مؤمنان را اتصالی دان قدیم

۳

مؤمنان معدود لیک ایمان یکی

جسمشان معدود لیکن جان یکی

۴

غیرفهم و جان که در گاو و خرست

آدمی را عقل و جانی دیگرست

۵

باز غیرجان و عقل آدمی

هست جانی در ولی آن دمی

۶

جان حیوانی ندارد اتحاد

تو مجو این اتحاد از روح باد

۷

گر خورد این نان نگردد سیر آن

ور کشد بار این نگردد او گران

۸

بلک این شادی کند از مرگ او

از حسد میرد چو بیند برگ او

۹

جان گرگان و سگان هر یک جداست

متحد جانهای شیران خداست

۱۰

جمع گفتم جانهاشان من به اسم

کان یکی جان صد بود نسبت به جسم

۱۱

هم‌چو آن یک نور خورشید سما

صد بود نسبت بصحن خانه‌ها

۱۲

لیک یک باشد همه انوارشان

چونک برگیری تو دیوار از میان

۱۳

چون نماند خانه‌ها را قاعده

مؤمنان مانند نفس واحده

۱۴

فرق و اشکالات آید زین مقال

زانک نبود مثل این باشد مثال

۱۵

فرقها بی‌حد بود از شخص شیر

تا به شخص آدمی‌زاد دلیر

۱۶

لیک در وقت مثال ای خوش‌نظر

اتحاد از روی جانبازی نگر

۱۷

کان دلیر آخر مثال شیر بود

نیست مثل شیر در جملهٔ حدود

۱۸

متحد نقشی ندارد این سرا

تا که مثلی وا نمایم من ترا

۱۹

هم مثال ناقصی دست آورم

تا ز حیرانی خرد را وا خرم

۲۰

شب بهر خانه چراغی می‌نهند

تا به نور آن ز ظلمت می‌رهند

۲۱

آن چراغ این تن بود نورش چو جان

هست محتاج فتیل و این و آن

۲۲

آن چراغ شش فتیلهٔ این حواس

جملگی بر خواب و خور دارد اساس

۲۳

بی‌خور و بی‌خواب نزید نیم دم

با خور و با خواب نزید نیز هم

۲۴

بی‌فتیل و روغنش نبود بقا

با فتیل و روغن او هم بی‌وفا

۲۵

زانک نور علتی‌اش مرگ‌جوست

چون زید که روز روشن مرگ اوست

۲۶

جمله حسهای بشر هم بی‌بقاست

زانک پیش نور روز حشر لاست

۲۷

نور حس و جان بابایان ما

نیست کلی فانی و لا چون گیا

۲۸

لیک مانند ستاره و ماهتاب

جمله محوند از شعاع آفتاب

۲۹

آنچنان که سوز و درد زخم کیک

محو گردد چون در آید مار الیک

۳۰

آنچنان که عور اندر آب جست

تا در آب از زخم زنبوران برست

۳۱

می‌کند زنبور بر بالا طواف

چون بر آرد سر ندارندش معاف

۳۲

آب ذکر حق و زنبور این زمان

هست یاد آن فلانه وان فلان

۳۳

دم بخور در آب ذکر و صبر کن

تا رهی از فکر و وسواس کهن

۳۴

بعد از آن تو طبع آن آب صفا

خود بگیری جملگی سر تا به پا

۳۵

آنچنان که از آب آن زنبور شر

می‌گریزد از تو هم گیرد حذر

۳۶

بعد از آن خواهی تو دور از آب باش

که بسر هم‌طبع آبی خواجه‌تاش

۳۷

بس کسانی کز جهان بگذشته‌اند

لا نیند و در صفات آغشته‌اند

۳۸

در صفات حق صفات جمله‌شان

هم‌چو اختر پیش آن خور بی‌نشان

۳۹

گر ز قرآن نقل خواهی ای حرون

خوان جمیع هم لدینا محضرون

۴۰

محضرون معدوم نبود نیک بین

تا بقای روحها دانی یقین

۴۱

روح محجوب از بقا بس در عذاب

روح واصل در بقا پاک از حجاب

۴۲

زین چراغ حس حیوان المراد

گفتمت هان تا نجویی اتحاد

۴۳

روح خود را متصل کن ای فلان

زود با ارواح قدس سالکان

۴۴

صد چراغت ار مرند ار بیستند

پس جدا اند و یگانه نیستند

۴۵

زان همه جنگند این اصحاب ما

جنگ کس نشنید اندر انبیا

۴۶

زانک نور انبیا خورشید بود

نور حس ما چراغ و شمع و دود

۴۷

یک بمیرد یک بماند تا به روز

یک بود پژمرده دیگر با فروز

۴۸

جان حیوانی بود حی از غذا

هم بمیرد او بهر نیک و بذی

۴۹

گر بمیرد این چراغ و طی شود

خانهٔ همسایه مظلم کی شود

۵۰

نور آن خانه چو بی این هم به پاست

پس چراغ حس هر خانه جداست

۵۱

این مثال جان حیوانی بود

نه مثال جان ربانی بود

۵۲

باز از هندوی شب چون ماه زاد

در سر هر روزنی نوری فتاد

۵۳

نور آن صد خانه را تو یک شمر

که نماند نور این بی آن دگر

۵۴

تا بود خورشید تابان بر افق

هست در هر خانه نور او قنق

۵۵

باز چون خورشید جان آفل شود

نور جمله خانه‌ها زایل شود

۵۶

این مثال نور آمد مثل نی

مر ترا هادی عدو را ره‌زنی

۵۷

بر مثال عنکبوت آن زشت‌خو

پرده‌های گنده را بر بافد او

۵۸

از لعاب خویش پردهٔ نور کرد

دیدهٔ ادراک خود را کور کرد

۵۹

گردن اسپ ار بگیرد بر خورد

ور بگیرد پاش بستاند لگد

۶۰

کم نشین بر اسپ توسن بی‌لگام

عقل و دین را پیشوا کن والسلام

۶۱

اندرین آهنگ منگر سست و پست

کاندرین ره صبر و شق انفسست

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 342
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۶۸
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۶۵۴
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۹۱

نظرات

user_image
عنایت الفت
۱۳۹۲/۰۲/۰۳ - ۲۱:۵۸:۲۸
با احترام. این مثنوی مطوّل نیاز به جرح و تعدیل دارد ولی در بخش توضیحات آن چند تذکر لازم است. نوشته شده شرح انما الممنون در حالیکه باید باشد: انما المؤمنون. در 3 محل کلمه « که» بصورت « کی» نوشته شده که معنی را نمیرساند لازم است که اصلاح شود.موفق باشید
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۶ - ۰۴:۴۲:۵۴
السماء با آسمان همریشه است و آس یعنی سنگ و آسمان یعنی سنگچیده برساختار و بافتار زایمان
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۶ - ۰۴:۴۴:۲۷
حیران یک لغت زیبا دارد و آن سرهال است که شوربختانه سرحال به معنی خوشحال مانع کاربرد آن است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۶ - ۰۴:۴۶:۲۶
پس چراغ حس هر خانه جداست چه مایه ژرف است ! گفتن ندارد خود داستانی بلند است همین یک لت شعر
user_image
مسعود تودیعی
۱۳۹۳/۰۲/۲۹ - ۰۳:۴۷:۴۸
مصرع دوم بیت "گر ز قرآن نقل خواهی ای حرون" بنظر می رسد باید طبق آیه 36 سوره یس بشکل ذیل تصحیح گردد :خوان هم جمیع لدینا محضرون
user_image
علوی
۱۳۹۴/۰۱/۱۱ - ۱۷:۲۰:۰۸
بیت 9 به دو صورت دیگر نیز قرائت شده : جان گرگ و جان سگ از هم جداست / متحد جان های مردان خداست
user_image
فرید آقایاری
۱۳۹۴/۱۱/۰۴ - ۱۴:۴۰:۳۳
لیک یک باشد همه انوارشانچون که برگیری تو دیوار از میانچون که، چونک نوشته شده است.
user_image
ali
۱۳۹۵/۰۶/۲۸ - ۲۲:۰۶:۴۶
بیت سوممومنان بی حد و لیک ایمان یکی
user_image
الف رسته
۱۳۹۵/۱۱/۳۰ - ۰۱:۱۱:۲۲
بیت 22:آن چراغ شش فتیلهٔ این حواسجملگی بر خواب و خور دارد اساسحواس ظاهری پنج تاست، چرا می گوید شش؟آیاکسی می داند؟
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۰۳:۳۶:۰۹
ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی 7 داستان ساخته شدن مسجد الاقصی یا همان معبد سلیمان (قبه ای که موسی مطابق وحی از چوب ساخت و در خیمه خود نصب کرد تا به آن طرف نماز بخوانند و پس از آن داوود آن را به بیت المقدس منتقل کرد و بر بالای صخره ای نهاد همان قبه الصخره)حضرت داوود خواست تا مسجد الاقصی را بنا کند ؛اما از بارگاه خداوند وحی رسید که ازین کار دست بکش که خون آدمیان یر گردن توست ؛زیرا با آواز دلنشین تو جمع زیادی جان داده اند و تو خون ها ریخته ای .داوود گفت مگر آن خون ها در راه عشق تو نریخته ام؟خداوند فرمود آری اما آنها بندگان من بودند و من با آنها مهربان .داوود غمگین شد ،وحی آمد که این کار به دست فرزندت سلیمان انجام می پذیرد.در این حکایت مولانا موضوع مرگ را بررسی می کند که عدم ما هم مثل وجود ما نسبی است.همچنین به اتحاد جانهای انسانی و اولیا اشاره می کند در ارتباط با ساخته شدن مسجد الاقصی توسط فرزند داوود.نکته:آواز خوش داوود در آیه 10 و 11 سوره سباء آمده است.ای کوهها و ای پرندگان با او هم آواز شوید.همچنین از امام سجاد ع چنین نقل شده است که از صدای خوش ایشان بیهوش می شدند.این موضوع نشانه اهتمام دین اسلام بر آوای خوش است.ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی 9 داستان ساخته شدن مسجد الاقصی 3 یکی بودن جان آدمیگرچه برناید به جهد و زور تولیک مسجد را برآرد پور تو406ای داوود گرچه ساخته شدن بنای مسجد الاقصی به دست تو انجام نمی شود اما به دست پسر تو سلیمان انجام خواهد شد.کرده او کرده توست ای حکیممومنان را اتصالی دان قدیممومنان معدود،لیک ایمان یکی جسمشان معدود،لیکن جان یکی 408جان همه آدمیان یکی است و در اتحاد با هم و در یگانگی با خداوند هستند. در آیه نخست سوره نساء و 4 آیه دیگر خداوند می فرماید:خلقکم من نفس واحدهخداوند شما را از نفسی واحد آفرید.باز غیر جان و عقل آدمیهست جانی در ولی آن دمی 410غیر از یکی بودن جان انسانها ،جان دیگری در اولیاست؛آنهایی که دم و نفخه الهی را یافته اند وجود دارد.جان حیوانی ندارد اتحادتو مجو این اتحاد از روح بادجان حیوان ها اتحاد ندارد ، تو این اتحاد را از عناصر مادی مانند باد درخواست نکن.همچنین انسانهایی که به مرحله انسانیت نرسیده اند،احساس یگانگی ندارند و بسیار اختلاف دارند.(انسان ،حیوان بالفعل و انسان بالقوه است.)جان گرگان و سگان هر یک جداست متحد جان های شیران خداست414همچو آن یک نور خورشید سماصد بود نسبت به صحن خانه هالیک یک باشد همه انوارشان چونکه برگیری تو دیوار از میانذهن جولانگر مولانا چون موتوری پر قدرت، تمثیلات فراوان و متنوعی در یکی بودن جان انسانها می‌آورد:در این تمثیل می گوید نور خورشید که در صحن خانه ها می افتد،متعدد می شود اما اصلش یکی است به طوری که اگر دیوارها را برداریم،نوری یکپارچه خواهد تابید.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۰۵:۰۰:۳۹
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 10 داستان ساخته شدن مسجد الاقصی 4 تمثیلات یگانگی جان آدمیانشب به هر خانه چراغی می نهندتا به نور آن ز ظلمت می رهندآن چراغ این تن بود،نورش چو جانهست محتاج فتیل و این و آن426تمثیل دیگر:چراغهای خانه ها متعدد اما نورش یکی همچنین نور همه این چراغهای متنوع از روغن و فتیله است.آن چنانکه عور اندر آب جست تا در آب از زخم زنبوران برست435شخصی برهنه اگر خود را در آب بیندازد از نیش زنبوران رها خواهد شد.می کند زنبور بر بالا طواف چون بر آرد،سر ندارندش معاف 436به محض این که سرش را از آب بالا بیاورد زنبورها بر سرش می ریزند و نیشش می زنند.آب،ذکر حق و،زنبور این زمانهست یاد آن فلانه و آن فلان437در این تمثیل آب،ذکر حق است و یافتن اتحاد جانها .و مراد از زنبور خواطر و افکار انسانی و متکثر شدن و دور افتادن از یگانگی جانها؛دور افتادن از توحید و یگانگی حضرت حق.دم بخور در آب ذکر و صبر کنتا رهی از فکر و وسواس کهن438 یاد خداوند است که مانند آب تو را از نیش ذهن و فکر و عقیده رهانیده است.در این آب زلال حتی نفس نکش. (حبس نفس در اذکار در آیین های هندی جایگاه ویژه ای دارد.)ادامه دریافتهای دفتر چهارم 11 داستان ساخته شدن مسجد الاقصی 5 تمثیلات یگانگی با حقبعد از آن تو طبع آن آب صفا خود بگیری جملگی سرتا به پا439 پس از آن تو هم مانند آب زلال و صافی می شوی.(تمثیل عالی برای یگانگی انسان با خداوند و کلام حلاج.به عبارت دیگر یکی شدن نیست ؛بلکه کشف یکی بودن است.غیر خداوند و غیر حق چیزی نیست .هنر این است که آن را کشف کنیم.بعد از آن خواهی تو دور از آب باش که به سر هم طبع آبی خواجه تاشای انسان بزرگ بعد از یک دوره تمرکز و مراقبه و ذکر تو همجنس حق می شوی؛ زیرا سر و باطن تو با آن یکی است و پس از این می توانی ظاهرا از آب یا همان ذکر حق دور شوی.(مولانا با اشراف کامل به خوبی آخرین مرحله سلوک را بازگو می کند که همان فنا می باشد یا به رنگ آتش درآمدن آهن)پس کسانی کز جهان بگذشته اند لا نی اند و در صفات آغشته انداینان که یکی بودن با او را کشف کرده اند،نخست از دنیا عبور کرده اند،سپس به صفات الهی آغشته شده اند.گر ز قرآن نقل خواهی،ای حرونخوان:جمیع هم لدینا محضرون444روح خود را متصل کن ای فلان زود با ارواح قدس سالکان448مولانا ارواح اولیا را یکی می داند و این کلید یگانگی همه راه یافتگان از انبیا و امامان و عارفان است.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۰۵:۰۶:۰۰
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 12 داستان ساخته شدن مسجد الاقصی 6 ادامه تمثیلاتدر بیت 448 مولانا از ما می خواهد که به سرعت به ارواح قدسی سالکان متصل شویم.یاد آور آیه 27 سوره فرقان است :روزی که ستمکار دستهای خود را می گزد و می گوید ای کاش به پیامبر راهی می جستم (در صدد اتصال به روح پیامبر بر می آمدم.)زآن همه جنگند این اصحاب ماجنگ کس نشنید اندر انبیا 450زآنکه نور انبیا خورشید بودنور حس ما چراغ و شمع و دود451جنگ در میان پیروان انبیا ست. انبیا مانند نور خورشید هستند زلال و یکدست ولی نور جسم وروح حیوانی: مثل نور چراغ است که همراه با دود(اختلاف) است.باز از هندوی شب چون ماه زاددر سر هر روزنی نوری فتاد457تمثیل روح انسانی:روح خدایی - انسانی مانند ماه است که در شب تاریک سر بیرون می‌آوردو به هر پنجره ای می تابد.نور آن صد خانه را تو یک شمرکه نماند نور این،بی آن دگر458نور همه خانه ها و پنجره ها یکی و در اتحاد با هم است. این مثال نور آمد مثل،نیمر تو را هادی عدو را رهزنی461 بر مثال عنکبوت آن زشت خوپرده های گنده را بر بافد او462 تمثیل برای حق ستیزان که با وجود نور فراگیر آن را نمی بینند و انکار می کنند:منکر روشنایی مانند عنکبوتی است که به دور خود تارهای سست افکار و اوهام را پیچیده است.از لعاب خویش پرده نور کرددیده ادراک خود را کور کرد463او با اندیشه ها شاید دانش ها و باورهایی که گمان می کند راهگشاست،تارهایی به دور خود می تند و همیشه از تاریکی و افسردگی شکایت می کند.گردن اسپ ار بگیرد بر خوردور بگیرد پاش،بستاند لگد464 تمثیل زیبا برای جهان هستی :جهان هستی چون اسبی پویان است،اگر این حق ستیز گردن او را بگیرد موفق می شود؛اما چنانچه پای او را بگیرد لگد می خورد.در اوپانیشادها(متون کهن هندی)جهان هستی به اسب تشبیه شده است :چشم اسب ،خورشید تنفس :باد.رگها:رودخانه ها.موها:درختان و جنگلها درون اسب؛ کوه ها و تپه هاگردن اسب:بالاترین نقطه و مرکز وحدت.پاها:نقطه مقابل وحدت ؛رمز کثرت جهان و کنایه از دنیای بی وفا.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
user_image
سیروان
۱۳۹۹/۰۳/۰۹ - ۰۷:۴۵:۵۰
درود بر همگی،از استادان حاضر بسیار سپاسگزارم که تفسیر ژرف خویش را با این حقیر نیز به اشتراک گذاشتند.به نظر این ضعیف تفسیر حضرت از اتحاد جانها،اتحاد جانِ مومنان و یابندگان آب حیات هست و در اینجا اشاره به احدیت پیکره هستی ندارد..هرکه از جام الست او خورد پارهستش امسال آفت رنج و خماروانک چون سگ زاصل کهدانی بودکی مرورا حرص سلطانی بودامیدوارم و باعث افتخار بنده هست اگر دوستی با نقد خویش باعث روشنایی دیده ی کور بنده شود،با سپاس فراوان.
user_image
طهمورث کارگر
۱۳۹۹/۰۵/۰۹ - ۰۲:۴۰:۳۷
مولانا سعی کرد که ساختار ماهیتی انسان را تشریح کند.ماهیت وجودی انسان سه بخش است و شامل روح اولیه و روح ثانویه و کالبد است.روح اولیه اتصال ماهیتی به منشا خودش یعنی خداوند دارد و تفکیک پذیر نیست و خالص است و بصورت قانون حاکم بر عالم ها عمل می کند و در انسان به اشکال مختلف بروز میکند.بخش دوم یعنی روح ثانویه ، یک ماهیت فراگیر در عالم ها دارد و تحت تاثیر تلاقی عالم ها قرار می گیرد و القاعات مثبت و منفی(مثبت به معنی منطبق بر ساختار عالم ماده است و منفی عدم انطباق را بیان می کند)در آن شکل می گیرد و بصورت تصمیمات و تمایلات بروز می کند.بخش سوم کالبد مادی است که بصورت ابزار و عامل اتصال بروز می کند.مولانا در این اشعار تفکیک مناسبی از روح اولیه بیان ننمود او نباید اتصال قدرتمند با روح اولیه را عامل تفکیک ماهیتی بیان میکرد.پیشنهاد میکنم کتاب "ساختار عالم " - طهمورث کارگر را مطالعه بفرمائید.
user_image
سوشیانت
۱۴۰۰/۰۹/۱۰ - ۰۹:۰۱:۵۵
مثنوی معنوی مولوی / هست قرآنی به لفظ پهلوی / من نمیگویک که آن عالیجناب / هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
user_image
کوروش
۱۴۰۰/۰۹/۲۵ - ۱۷:۰۷:۱۴
لطفا بیت پایانی رو تفسیر کنید
user_image
ماھسا مشتری
۱۴۰۱/۰۳/۰۹ - ۰۱:۱۹:۵۲
اندرین آھنگ... 🌸🌺🌸 بہ این آھنگ (رسیدن بہ حضور و فضای یکتایی) با سستی و حقارت نگاہ نکن و جز با صبر و مشقت فراوان و ھلاکت نفس بہ آن ھدف و آھنگ نمیرسی اشارہ بہ آیہ ۷ سورہ نحل و بارهای شما را (به آسانی) از شهری به شهر دیگر برند که خود شما (بدون بار) جز با مشقّت بسیار بدان جا نتوانید رسید (چه رسد با بار)؛ راستی که پروردگار شما رئوف و مهربان است.
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۴/۱۸ - ۱۸:۱۶:۴۸
آنچنان که سوز و درد زخم کیک   محو گردد چون در آید مار الیک   یعنی چه ؟  
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۴/۲۰ - ۱۸:۲۷:۰۴
صد چراغت ار مرند ار بیستند   پس جدا اند و یگانه نیستند   یعنی چه ؟      
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۴/۲۱ - ۰۱:۳۹:۱۴
سلام  اگر صد چراغ خاموش یا روشن هم داشته باشی از یکدیگر جدایند و وحدتی بین آنها نیست   مرند  =  مرده اند ،خاموشند بیستند = ایستاده‌اند  ،کنایه از روشن بودن