مولانا

مولانا

بخش ۲۰ - در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست و حکمای اللهی گویند آدمی عالم کبریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود

۱

پس به صورت عالم اصغر توی

پس به معنی عالم اکبر توی

۲

ظاهر آن شاخ اصل میوه است

باطنا بهر ثمر شد شاخ هست

۳

گر نبودی میل و اومید ثمر

کی نشاندی باغبان بیخ شجر

۴

پس به معنی آن شجر از میوه زاد

گر به صورت از شجر بودش ولاد

۵

مصطفی زین گفت که آدم و انبیا

خلف من باشند در زیر لوا

۶

بهر این فرموده است آن ذو فنون

رمز نحن اخرون السابقون

۷

گر بصورت من ز آدم زاده‌ام

من به معنی جد جد افتاده‌ام

۸

کز برای من بدش سجدهٔ ملک

وز پی من رفت بر هفتم فلک

۹

پس ز من زایید در معنی پدر

پس ز میوه زاد در معنی شجر

۱۰

اول فکر آخر آمد در عمل

خاصه فکری کو بود وصف ازل

۱۱

حاصل اندر یک زمان از آسمان

می‌رود می‌آید ایدر کاروان

۱۲

نیست بر این کاروان این ره دراز

کی مفازه زفت آید با مفاز

۱۳

دل به کعبه می‌رود در هر زمان

جسم طبع دل بگیرد ز امتنان

۱۴

این دراز و کوتهی مر جسم راست

چه دراز و کوته آنجا که خداست

۱۵

چون خدا مر جسم را تبدیل کرد

رفتنش بی‌فرسخ و بی‌میل کرد

۱۶

صد امیدست این زمان بردار گام

عاشقانه ای فتی خل الکلام

۱۷

گرچه پلهٔ چشم بر هم می‌زنی

در سفینه خفته‌ای ره می‌کنی

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 344
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۶۶۰
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۹۷

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۶ - ۱۲:۲۰:۵۹
نشا به معنی غرس گیاهان از نشاندن فارسی است ، و نونشاند یعنی گیاه نو کاشته شده .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۶ - ۱۲:۳۴:۴۸
شمس جان پله باید پلک باشد بیت آخر ؟
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۶ - ۱۲:۳۸:۰۵
اما پله یعنی درجه به فارسی ، اما خود درجه فارسی است از درز است و درز و درگ مثل سوز و سوگ است ، اما مدرج و تدریج از روی درج و درز درست شده است ، لی پی به پهلوی یعنی درجه ، و نیز مرپل یعنی درجه که گزینش دکتر حیدری است و نو می باشد .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۷ - ۰۵:۵۸:۰۳
سپاسگزارم استاد .
user_image
محسن زاده
۱۳۹۷/۱۲/۰۳ - ۰۳:۵۵:۰۰
شرحی بر بیت:گر بصورت من ز آدم زاده اممن به معنی جد جد افتاده امکلامی در حقیقت محمدیه (ص) که صادر اول است:برهانا عقلا و نقلا ثابت و مبرهن است که آنحضرت صادر نخستین و اولین جلوه رب العالمین است و در واقع آدم اول است لقوله (ص) (انا آدم الاول) یعنی منم آدم لاهوتی جبروتی : و قیل عن لسانه (ص)و انی و ان کنت بن آدم صورتافلی فیه معنی شاهد بابوتیگر بصورت من ز آدم زاده اممن به معنی جد جد افتاده امپس در واقع عالم وجود نسل کثیر و ولیده وجودی ذی جود حضرت ختمی مرتبت و دختر گرامیش ملکه ملک و ملکوت عصمت کبری حضرت فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه علیهما می باشد این است کوثر حقیقی منبع خیر کثیر واقعی و اعطاء فضل بی نهایت حضرت احدیت جلت عظمته بحضرت خاتم انبیاء و سرور اصفیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که عالم و آدم همه ذریه اویند و بهمین جهت است که فرموده (اول ما خلق الله نوری ) و شکی نیست که پیغمبر اکرم و دختر گرامیش فاطمه نور واحدند و خلقت آنها بر کل ماسوا علی الاطلاق سبقت سرمدی دارد و نیز تقدم شرفی و رتبه ای و دهری بر جمیع موجودات و مخلوقات دارند.آنچه اول شد پدید از جیب غیببود نور پاک او بی هیچ ریببعد از آنش نور مطلق زد علمگشت عرش و کرسی و لوح و قلمبرگرفته از: آئینه ایزد نما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ تألیف آیت الله محمدرضا ربانی
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۰۵:۵۳:۲۲
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 13 داستان آغاز خلافت عثمان خلیفه سوم مسلمانانزمانی که نوبت به خلافت عثمان بن عفان؛سومین خلیفه مسلمانان رسید.بالای منبر پیامبر آمد.(منبر پیامبر سه پله داشت )ابوبکر و عمر نخستین خلیفه مسلمانان زمان آغاز خلافت هر کدام بر پله دوم و سوم نشسته بودند.خلیفه سوم بر پله اول و جایگاه پیامبر نشست.یکی از حاضران فضول اعتراض کرد که با وجود آنکه از نظر رتبه از سلف خود پایینتری چطور بر جای پیامبر نشستی؟ خلیفه جواب داد اگر بر پله دوم یا سوم می نشستم گمان می کردید می خواهم خود را هم پایه ابوبکر و عمر بدانم ،اما اکنون که بر جای پیامبر نشسته ام کسی چنین گمانی نمی کند (زیرا فاصله من و مقام پیامبر بسیار زیاد است).پس از آن خلیفه سوم به جای خواندن خطابه تا عصر خاموش نشست و کسی جرات اعتراض یا بیرون رفتن از مسجد را نداشت .مولانا در این داستان به موضوع ارشاد بدون کلام نظر دارد .نوری که در سکوت هست از بسیاری از سخنان راهگشا تر است ؛اما برای نوربین ها و روشنایی شناسان.همچنین مولانا به مناسبت،دریافت های زیبای خود را از حقیقت آدمی و معراج های انسانی بازگو می کند.نکته:جز این که این تمثیل در فضای اهل سنت بیان می شود،احترام به خلفای چهارگانه در فرهنگ اسلامی جایگاه خاصی داشته است و این احترام نه فقط برای خود آنها بلکه برای اعتلای اسلام و عظمت اسلام در مقابل کفار بوده است.سیره عملی امیرالمومنین (که خود نیز یکی از این خلفا می باشد)بر همین اساس بوده است .جمله معروف خلیفه دوم در مورد ایشان ؛ " اگر علی نبود عمر هلاک می شد" ،نشان از همکاری و همراهی خالصانه ایشان در جهت اعتلای اسلام دارد.ادامه دریافتهای دفتر چهارم 14داستان آغاز خلافت عثمان 2بعد از آن بر جای خطبه آن ودودتا به قرب عصر،لب خاموش بود496هیبتی بنشسته بد بر عام و خاص پر شده نور خدا آن صحن و بام 498بر همگان هیبتی از سکوت خلیفه سوم نشسته بود.و صحن و بام مسجد پر از نور خدا شده بود.هر که بینا، ناظر نورش بدیکور زآن خورشید هم گرم آمدی499آنکه آشنای جان بود و چشم دلش بینا آن نور را می دید و حتی اگر ظاهرا نابینا بود گرما و صمیمیت آن را می یافت.وز نفوس پاک اختروش مددسوی اختر های گردون می رسد519از ارواح پاک اولیا و انبیا که مانند ستاره درخشان است به سوی ستارگان مدد می رسد و این نور (که در سکوت آدمی موج می زند)باعث درخشانی ستارگان شده است.ظاهر آن اختران؛قوام ما باطن ما گشته قوام سما520از زاویه ظاهر و دنیای مادی،ستارگان به زندگی ما نور و قوام می بخشند و از زاویه باطن ؛این حقیقت انسان است که ستارگان را برپا می دارد.پس به صورت عالم اصغر توییپس به معنا عالم اکبر تویی521ظاهر ما دنیایی کوچک و محدود که حتی اولیا را هم در چالش ظاهری قرار می دهد امیرالمومنین سر در چاه راز می گوید .سعدی به خوبی بازگو کرده است :ز مصرش بوی پیراهن شنیدیچرا در چاه کنعانش ندیدیاز یعقوب نبی سوال می کند که از مصر بوی پیراهن یوسف را یافتی چرا در چاه کنعان که نزدیک خودت بود ندیدی؟؟!!جواب می دهد که احوال ما مثل برق جهنده است،کاهی آشکار و گاهی پنهان ؛گاهی بر عرش می نشینیم و گاهی جلوی پای خود را نمی بینیم.جسم و عوارض آن پوششی است برای باطن وصف ناپذیر اولیا به گونه ای که مردم هم عصر با انبیا از خداوند می خواستند که ظاهر پیامبرشان مادی نباشد و فرشته گونه باشد.(متاسفانه تصویری که ما از انبیا و امامان در ذهن هایمان می سازیم همبن تصویر بسیار قدسی فرشته گونه است که مشرکین می گفتند اگر چنین باشد ،ایمان می آوریم.)کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۰۵:۵۶:۱۳
داستان آغاز خلافت عثمان 3ظاهر آن شاخ،اصل میوه استباطنا بهر ثمر شو شاخ،هست522پس از بیان این حقیقت که باطن انسان،چون خداوند بی انتهاست،در یک تمثیل زیبا اصل انسان را معرفی می کند:به یک درخت میوه ژرف بیندیشید ؛ظاهرا شاخه اصل میوه است اما در حقیقت میوه سبب به وجود آمدن شاخه است .اگر میوه مقصود نبود اصلا درخت کاشته نمی شد و آبیاری و ...پس به معنی آن شجر از میوه زادگر به صورت از شجر بودش ولادظاهرا میوه از درخت است اما حقیقتا درخت از میوه است؛یعنی دلیل اصلی و هدف درخت است.انسان نیز این گونه است اصل باطن خدایی اوست که میوه است و جسم چون درخت می باشد.گر به صورت من ز آدم زاده اممن به معنی جد جد افتاده ام527کز برای من بدش سجده ملک وز پی من رفت بر هفتم فلک528گفتار پیامبر ص را می‌آوردکه میوه آفرینش من هستم.از میان انسانها نیز باطن و حقیقت محمدیه (که در 14 نور پاک ساری است)میوه و هدف آفرینش است؛زیرا این نور اولین آفریده است و خداوند سایر آفریده ها را ازین نور آفرید.دل به کعبه می رود در هر زمانجسم طبع دل بگیرد ز امتنانحقیقت انسان و میوه آفرینش که دل هست توان معراج دارد .هر لحظه ای به سوی کعبه می رود.البته جسم هم از لطافت دل لطیف می شود. (توان سیر جسم اولیا ازین جاست.)کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۴/۲۱ - ۱۸:۴۷:۳۳
نیست بر این کاروان این ره دراز   کی مفازه زفت آید با مفاز   یعنی چه ؟      
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۴/۲۱ - ۱۸:۵۰:۲۰
گرچه پلهٔ چشم بر هم می‌زنی   در سفینه خفته‌ای ره می‌کنی   یعنی چه ؟