مولانا

مولانا

بخش ۲۵ - قصهٔ عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان

۱

پیش عطاری یکی گِل‌خوار رفت

تا خَرَد اَبلوج قند خاص زفت

۲

پس برِ عطّار طرّار دودل

موضع سنگ ترازو بود گِل

۳

گفت گِل سنگ ترازوی منست

گر ترا میل شکر بخریدنست

۴

گفت هستم در مهمی قندجو

سنگ میزان هر چه خواهی باش گو

۵

گفت با خود پیش آن‌که گِل‌خورست

سنگ چه بود گِل نکوتر از زرست

۶

هم‌چو آن دلّاله که گفت ای پسر

نو عروسی یافتم بس خوب‌فرّ

۷

سخت زیبا لیک هم یک چیز هست

کان ستیره دختر حلواگرست

۸

گفت بهتر این چنین خود گر بود

دختر او چرب و شیرین‌تر بود

۹

گر نداری سنگ و سنگت از گِلست

این به و به گل مرا میوه‌ی دلست

۱۰

اندر آن کفه‌ی ترازو ز اعتداد

او به جای سنگ آن گِل را نهاد

۱۱

پس برای کفه‌ی دیگر به دست

هم به قدر آن شکر را می‌شکست

۱۲

چون نبودش تیشه‌ای او دیر ماند

مشتری را منتظر آنجا نشاند

۱۳

رویش آن سو بود گِل‌خور ناشکفت

گِل ازو پوشیده دزدیدن گرفت

۱۴

ترس ترسان که نباید ناگهان

چشم او بر من فتد از امتحان

۱۵

دید عطار آن و خود مشغول کرد

که فزون‌تر دزد هین ای روی‌زرد

۱۶

گر بدزدی وز گِل من می‌بری

رو که هم از پهلوی خود می‌خوری

۱۷

تو همی ترسی ز من لیک از خری

من همی‌ترسم که تو کمتر خوری

۱۸

گرچه مشغولم چنان احمق نیم

که شکر افزون کشی تو از نیم

۱۹

چون ببینی مر شکر را ز آزمود

پس بدانی احمق و غافل که بود

۲۰

مرغ زان دانه نظر خوش می‌کند

دانه هم از دور راهش می‌زند

۲۱

کز زنای چشم حظّی می‌بری

نه کباب از پهلوی خود می‌خوری

۲۲

این نظر از دور چون تیرست و سَمّ

عشقت افزون می‌شود صبر تو کم

۲۳

مال دنیا دام مرغان ضعیف

مِلک عُقبی دام مرغان شریف

۲۴

تا بدین مِلکی که او دامست ژرف

در شکار آرند مرغان شگرف

۲۵

من سلیمان می‌نخواهم مِلکتان

بلک من بِرْهانم از هر هِلکتان

۲۶

کاین زمان هستید خود مملوک مِلک

مالک مِلک آن‌که بِجْهید او ز هِلک

۲۷

بازگونه ای اسیر این جهان

نام خود کردی امیر این جهان

۲۸

ای تو بنده‌ی این جهان محبوس جان

چند گویی خویش را خواجه‌ی جهان

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 347
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۶۶۵
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۷۷
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۰۱

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۰۹ - ۰۶:۴۲:۵۹
آبلوچ و آب دندان همان آبنبات است به عربی خوزستان علوچه هم می گوییم .
user_image
محسن خادمی
۱۳۹۳/۰۸/۱۰ - ۱۵:۴۱:۳۰
معنی برخی واژگان دشوار:اَبلوج: معرب از فارسی آبلوچ . قند سفید یا شکر سفیدسَتیرِه: پوشیدهاِعتداد: بس و کافی شدنناشِکِفت: بی ملاحظه به نظر می رسد در مصرع «ترس ترسان که "نباید" ناگهان» به جای کلمۀ "نباید" ، "نیاید" باشد.هُلک: مردن و نیست شدن. هلاک شدن
user_image
منصور پویان
۱۳۹۴/۱۲/۰۳ - ۲۰:۰۹:۳۵
نتیجه گیری در چند بیت آخرین، بدین قرار می باشد. آنان که دلسپردهء دنیا و وامدار ِدلبستگی های آن هستند همانا مرغان ضعیف و آنان که دلبستگی به عقبی دارند و عافیت-طلب می باشند همانا مرغان شریف و والا منش هستند؛ منتها هر دسته به نحوی از انحا؛ شکار دام جهان مادّی می شوند. مولانا سپس خود را چو سلیمان؛ مبرا از این دو دسته برشمرده و می گوید که نه دلبسته به دنیا و نه دلبسته به رهروان عاقبت-اندیش است. چرا که عارفان عشق حضوری دارند و بیرون از گرایشات دنیوی و اخروی؛ دل به جان ِجانان بسته اند. در پایانهء غزل، مولانا دوستداران ِدنیا و عقبی را مورد خطاب و عتاب قرار داده؛ گرایشات هر دو گروه را برآمده از محاسبات و آرزومندی های ذهنیتی برمی شمارد و در مقابل؛ عارفان را بیرون از دایرهء زمان و مکان؛ در پیوند با ملکوت معرفی می کند**********************************
user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۳/۱۹ - ۰۵:۰۹:۰۸
در
پاسخ به آقای خادمیچند بیت آخر از قول سلیمان به فرستادگان ملکه سبا است که دنباله داستان چند صفحه قبل است.
user_image
مهدی رضایی
۱۴۰۱/۰۷/۰۵ - ۰۸:۱۱:۱۷
در کتاب قلب سلیم شهید دستغیب در قسمت گناه نفاق این شعر به زیبایی آمده و ایشان منافقین رو به این فرد گلخواردتعبیر کرده است که به ظاهر فکر می‌کنند که بخدا نیرنگ می‌زنند اما زهی خیال باطل که خدا هست که به ان ها نیرنگ میزند. طبق ایه142 سوره نسا