مولانا

مولانا

بخش ۳۱ - حکایت آن مرد تشنه کی از سر جوز بن جوز می‌ریخت در جوی آب کی در گو بود و به آب نمی‌رسید تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب می‌آورد

۱

در نغولی بود آب آن تشنه راند

بر درخت جوز جوزی می‌فشاند

۲

می‌فتاد از جوزبن جوز اندر آب

بانگ می‌آمد همی دید او حباب

۳

عاقلی گفتش که بگذار ای فتی

جوزها خود تشنگی آرد ترا

۴

بیشتر در آب می‌افتد ثمر

آب در پستیست از تو دور در

۵

تا تو از بالا فرو آیی به زور

آب جویش برده باشد تا به دور

۶

گفت قصدم زین فشاندن جوز نیست

تیزتر بنگر برین ظاهر مه‌ایست

۷

قصد من آنست که آید بانگ آب

هم ببینم بر سر آب این حباب

۸

تشنه را خود شغل چه بود در جهان

گرد پای حوض گشتن جاودان

۹

گرد جو و گرد آب و بانگ آب

هم‌چو حاجی طایف کعبهٔ صواب

۱۰

هم‌چنان مقصود من زین مثنوی

ای ضیاء الحق حسام‌الدین توی

۱۱

مثنوی اندر فروع و در اصول

جمله آن تست کردستی قبول

۱۲

در قبول آرند شاهان نیک و بد

چون قبول آرند نبود بیش رد

۱۳

چون نهالی کاشتی آبش بده

چون گشادش داده‌ای بگشا گره

۱۴

قصدم از الفاظ او راز توست

قصدم از انشایش آواز توست

۱۵

پیش من آوازت آواز خداست

عاشق از معشوق حاشا که جداست

۱۶

اتصالی بی‌تکیف بی‌قیاس

هست رب‌الناس را با جان ناس

۱۷

لیک گفتم ناس من نسناس نی

ناس غیر جان جان‌اشناس نی

۱۸

ناس مردم باشد و کو مردمی

تو سر مردم ندیدستی دمی

۱۹

ما رمیت اذ رمیت خوانده‌ای

لیک جسمی در تجزی مانده‌ای

۲۰

ملک جسمت را چو بلقیس ای غبی

ترک کن بهر سلیمان نبی

۲۱

می‌کنم لا حول نه از گفت خویش

بلک از وسواس آن اندیشه کیش

۲۲

کو خیالی می‌کند در گفت من

در دل از وسواس و انکارات ظن

۲۳

می‌کنم لا حول یعنی چاره نیست

چون ترا در دل بضدم گفتنیست

۲۴

چونک گفت من گرفتت در گلو

من خمش کردم تو آن خود بگو

۲۵

آن یکی نایی خوش نی می‌زدست

ناگهان از مقعدش بادی بجست

۲۶

نای را بر کون نهاد او که ز من

گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن

۲۷

ای مسلمان خود ادب اندر طلب

نیست الا حمل از هر بی‌ادب

۲۸

هر که را بینی شکایت می‌کند

که فلان کس راست طبع و خوی بد

۲۹

این شکایت‌گر بدان که بدخو است

که مر آن بدخوی را او بدگو است

۳۰

زانک خوش‌خو آن بود کو در خمول

باشد از بدخو و بدطبعان حمول

۳۱

لیک در شیخ آن گله ز آمر خداست

نه پی خشم و ممارات و هواست

۳۲

آن شکایت نیست هست اصلاح جان

چون شکایت کردن پیغامبران

۳۳

ناحمولی انبیا از امر دان

ورنه حمالست بد را حلمشان

۳۴

طبع را کشتند در حمل بدی

ناحمولی گر بود هست ایزدی

۳۵

ای سلیمان در میان زاغ و باز

حلم حق شو با همه مرغان بساز

۳۶

ای دو صد بلقیس حلمت را زبون

که اهد قومی انهم لا یعلمون

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 350
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۰۷
مبینا جهانشاهی :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۱۰ - ۰۷:۰۶:۴۶
چه مایه این لغت جانشناس زیباست !
user_image
ّهاشم
۱۳۹۳/۰۹/۱۶ - ۰۷:۵۷:۵۲
آیا مخاطب حضرت مولانا در این جا منتقدینی هست که درک درستی از محتوی و معانی و مفاهیمی را که به نقد کشیده اند ندارند و نقد را صرفا به خاطر این که خودی بنمایند !! انجان میدهند؟
user_image
محمد رضا
۱۳۹۳/۱۲/۱۴ - ۰۸:۰۱:۵۳
اونایی که میگن مولانا منحرفه، بیان این شعرم بخونن...
user_image
محمد رضا
۱۳۹۳/۱۲/۱۴ - ۰۸:۱۴:۵۲
( ترویج از بایزید و خرقانی و مولانا، ترویج از کفر، بدعت، تحریف، فساد، بی بند و باری، بی دینی، و بی غیرتی است.)( مولوی منحرف است و معتقد به امامت نوعی...)( در اینکه ایشان ’مولوی' مطالبی بسیار بد و زننده دارند، حرفی نیست.)( برخی از آثار مولوی، از اندیشه های انحرافی سرچشمه گرفته است.)اینا همه سخنانین که عده ای از بزرگان کشورمون زدن (بعضاً در جایگاه مرجعیت!)؛ انصافاً باید بیان این شعرو هم بخونن...
user_image
جلال الدین
۱۳۹۵/۰۴/۲۴ - ۱۳:۴۶:۲۸
ما رمیت اذ رمیت
user_image
جلال الدین
۱۳۹۵/۰۴/۲۴ - ۱۳:۵۱:۱۷
تیزتر بنگر برین ظاهر مه‌ایست
user_image
جلال الدین
۱۳۹۵/۰۴/۲۴ - ۱۳:۵۶:۴۴
اهد قومی انهم لا یعلمون
user_image
جلال الدین
۱۳۹۵/۰۴/۲۴ - ۱۴:۰۱:۱۳
هین بگو لاحول ها اندر زماناز زبان نه تنها، بلک از عین جان
user_image
سید حبیب
۱۳۹۵/۰۷/۲۵ - ۱۸:۵۵:۰۱
باسلام.این قضیه گردو در آب انداختن تکراری بود .در جایی دیگر هم تشنه ای از سر دیوار کلوخ در آب میانداخت.ولکن باقی زیبا و ژرف بود..
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۷/۰۵/۲۲ - ۰۴:۵۲:۵۱
آیا لازمه نفس کشیدن، بیرون دادن نفس نمیباشد؟!..آیا میتوان بدون "خارج کردن هوای الوده داخل ریه "، نفس کشید؟!.آیا دم و "بازدم"، مکمل یکدیگر نیستند؟.آیا متناسب با "نقطه دید ما"،"دم"="باز دم "نیست؟.آیا میشود که "همزمان" هم روز باشد و هم شب ؟ آیا همین آلن در آنطرف کره زمین "شب"نیست؟.چرا مسئولین محترم رسیدگی نمیکنند؟ !..آیا چرخش زمین به دور خودش و به دور خورشید و .....، آنهم با سرعت سوت ! (شاید صوت ) با حواس چندین گانه مثل بینایی و چشایی و لمسایی و شنیداری و ......، قابل "حس " و "درک "است؟!.
user_image
کوروش
۱۴۰۰/۰۴/۳۱ - ۱۰:۴۵:۴۷
آن یکی نایی خوش نی می‌زدست ناگهان از مقعدش بادی بجست نای را بر کون نهاد او که ز من گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن .................. خیلی خندیدم عالی بود خخخخ
user_image
کوروش
۱۴۰۰/۰۴/۳۱ - ۱۰:۴۶:۵۵
ای مسلمان خود ادب اندر طلب نیست الا حمل از هر بی‌ادب هر که را بینی شکایت می‌کند که فلان کس راست طبع و خوی بد این شکایت‌گر بدان که بدخو است که مر آن بدخوی را او بدگو است زانک خوش‌خو آن بود کو در خمول باشد از بدخو و بدطبعان حمول ........ منظور از حمل همون تحمل هست یعنی با ادب کسیه که بی ادبی دیگران رو تحمل میکنه و صداشو در نمیاره  البته این نظر منه ک بهش مطمئن نیستم اگه کسی فکر میکنه اشتباه گفتم لطفا درستشو بگه
user_image
امیر م
۱۴۰۲/۰۱/۰۱ - ۱۳:۰۵:۰۹
میشه یکی بگه این مصرع رو چطور باید خوند که وزنش جور دربیاد؟«هم‌چو حاجی طایف کعبهٔ صواب»
user_image
افسانه چراغی
۱۴۰۲/۰۳/۲۷ - ۱۱:۴۳:۲۳
قصدم از الفاظ او، راز تو اَست قصدم از انشایش، آواز تو اَست