مولانا

مولانا

بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیه‌السلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم

۱

در حدیث آمد که یزدان مجید

خلق عالم را سه گونه آفرید

۲

یک گره را جمله عقل و علم و جود

آن فرشته‌ست او نداند جز سجود

۳

نیست اندر عنصرش حرص و هوا

نور مطلق زنده از عشق خدا

۴

یک گروه دیگر از دانش تهی

هم‌چو حیوان از علف در فربهی

۵

او نبیند جز که اصطبل و علف

از شقاوت غافلست و از شرف

۶

این سوم هست آدمی‌زاد و بشر

نیم او ز افرشته و نیمیش خر

۷

نیم خر خود مایل سفلی بود

نیم دیگر مایل عقلی بود

۸

آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب

وین بشر با دو مخالف در عذاب

۹

وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند

آدمی شکلند و سه امت شدند

۱۰

یک گره مستغرق مطلق شدست

هم‌چو عیسی با ملک ملحق شدست

۱۱

نقش آدم لیک معنی جبرئیل

رسته از خشم و هوا و قال و قیل

۱۲

از ریاضت رسته وز زهد و جهاد

گوییا از آدمی او خود نزاد

۱۳

قسم دیگر با خران ملحق شدند

خشم محض و شهوت مطلق شدند

۱۴

وصف جبریلی دریشان بود رفت

تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت

۱۵

مرده گردد شخص کو بی‌جان شود

خر شود چون جان او بی‌آن شود

۱۶

زانک جانی کان ندارد هست پست

این سخن حقست و صوفی گفته است

۱۷

او ز حیوانها فزون‌تر جان کند

در جهان باریک کاریها کند

۱۸

مکر و تلبیسی که او داند تنید

آن ز حیوان دگر ناید پدید

۱۹

جامه‌های زرکشی را بافتن

درها از قعر دریا یافتن

۲۰

خرده‌کاریهای علم هندسه

یا نجوم و علم طب و فلسفه

۲۱

که تعلق با همین دنیاستش

ره به هفتم آسمان بر نیستش

۲۲

این همه علم بنای آخورست

که عماد بود گاو و اشترست

۲۳

بهر استبقای حیوان چند روز

نام آن کردند این گیجان رموز

۲۴

علم راه حق و علم منزلش

صاحب دل داند آن را با دلش

۲۵

پس درین ترکیب حیوان لطیف

آفرید و کرد با دانش الیف

۲۶

نام کالانعام کرد آن قوم را

زانک نسبت کو بیقظه نوم را

۲۷

روح حیوانی ندارد غیر نوم

حسهای منعکس دارند قوم

۲۸

یقظه آمد نوم حیوانی نماند

انعکاس حس خود از لوح خواند

۲۹

هم‌چو حس آنک خواب او را ربود

چون شد او بیدار عکسیت نمود

۳۰

لاجرم اسفل بود از سافلین

ترک او کن لا احب الافلین

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 367
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۷۰۸
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۴۴
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۱۱۳

نظرات

user_image
امید راهی
۱۳۹۲/۱۲/۱۲ - ۰۷:۱۸:۲۰
با سلام. یک اشتباهی رد بیت هفتم، مصرع دوم واقع شده که باید به اصلاح آن پرداخته شود. شعر ازین قرار است:نیم خر خود مایل سفلی بودنیم دیگر مایل عقلی بوددر مصرع دوم کلمۀ عقلی اشتباه نوشته شود زیرا آن کلمه در نسخۀ اصلی کتاب علوی است که متضار کلمۀ سفلی در مصرع اول است. و باید نوشته شود: نیم خر خود مایل سفلی بود نیم دیگر مایل علوی بود. سفلی = عالم پائین یا دنیا علوی= عالم بالا
user_image
شهرام بنازاده
۱۳۹۴/۱۱/۲۴ - ۰۵:۴۹:۲۹
این همه علم بنای آخرستکه عماد بود گاو و اشترستآخور آخر نوشته شده است
user_image
سینا
۱۳۹۵/۰۳/۲۵ - ۱۸:۰۱:۱۸
بیت ششم مصراع دومنیم او ز افرشته و نیمیش خراصلاح شود به:از فرشته نیمی و نیمی ز خر
user_image
علی حاجی
۱۳۹۵/۰۳/۲۶ - ۲۲:۳۶:۰۹
سلام،به نظر 2 بیت سقط شده است (از قلم افتاده است):پس از بیت "نیمی از افرشته و نیمیش خر..." ، جای این 2 بیت خالی است:"عقل اگر غالب شود پس شد فزون از ملایک این بشر در آزمون""شهوت ار غالب شود خود کمتر است از بهائم این بشر زان که ابتر است"
user_image
خرسند بیدار
۱۳۹۶/۰۸/۳۰ - ۱۷:۰۷:۲۳
"این همه علم بنای آخُرستکه عماد بود گاو و اشترستبهر استبقای حیوان چند روزنام آن کردند این گیجان رموز"برای همه ی مغروران به علم، این بهترین ذکر است. بارها بر لب بیاورید و از خدا طلب کاهش غرور کنید.
user_image
مختار
۱۳۹۶/۱۰/۲۰ - ۰۹:۴۶:۰۷
شیخ بهائی شعری به همین مضمون دارند: چند و چند از حکمت یونانیان؟حکمت ایمانیان را هم بدانچند زین فقه و کلام بی‌اصولمغز را خالی کنی، ای بوالفضولصرف شد عمرت به بحث نحو و صرفاز اصول عشق هم خوان یک دو حرف
user_image
Nazanin
۱۳۹۷/۰۱/۱۹ - ۱۵:۴۹:۴۶
آیا واقعا میتوان با این تفکرو فلسفه که علم را بنای " آخور و عماد گاو و شتر " میداند ، در آشنایی با احوال جهان ، راه به جایی برد ؟!همینجاست که میتوان پی به علل عقب ماندگی شرق برد !
user_image
رضا از کرمان
۱۳۹۷/۱۲/۲۵ - ۰۶:۰۴:۳۶
با سلام خدمت نازنین با توجه به متن ومعنی شعر، حضرت مولانا هرگز مخالف کسب علم نیستند بلکه از چند بیت قبل ایشان میفرمایندآدمی نسبت به حیوان به علت داشتن علم میتواند کارهای خارق العاده انجام دهد ولی باید توجه داشت که هدف بسیاری از انسانها از کسب دانش صرفاً کسب درآمد وتامین شغل بهتر وبقول ایشان بنای آخوری بزرگتر است وبدون عشق راهی به اسمان نمیبرد الان خودت مثالهای آن را در زندگی ببین  مثلا دکتری که به سوگند پزشکی وفاداره ونجات همنوع براش ارزش داره واز اون ارضا میشه با طبیبی که فقط دنبال مال اندوزی است یا معلم متعهدی که آموزش واخلاقیات براش اصله،بامعلمی که به شاگردش هیچ نمی‌آموزه که هیچ ،حتی به انحراف میکشه یا روحانیی که دین فروشی میکنه و.... آیا این گروه چه هدفی را از کسب علم ودانش داشتند بجز بنای آخور.   البته منکر عقب ماندگی جهان سوم نمیشوم ولی با موضوع وکلام مولانا ارتباطی ندارد.  صد هزاران فضل داند از علوم جان خود را می نداند آن ظلوم داند او خاصیت هر جوهری در بیان جوهر خود چون خری!  (ب 119 د 3)
user_image
محمد جواد
۱۳۹۸/۰۲/۰۲ - ۱۴:۳۹:۲۶
با سلام خدمت خانم نازنیندر جواب شما باید اظهار داشت که حضرت مولا در زمانی زندگی میکردند که حکمت وجود داشته و علم امروز که بیشتر شبیه اطلاعات عمومی ست به نحوی بچه بازی محسوب میشده.دکتر قمشه ای از خانم امیلی برونته نقل میکند که در گذشته wisdom به معنای حکمت و فرزانگی وجود داشته است.همان علمی که سبب ایجاد بینش و به قولی بصیرت میشود.پس از ان و در اثناء طریقت کسب معرفت knowledge ایجاد شد و به معنای دانش بود که یک گام از حکمت پایین تر بوده است.بعد از دانش infromation به معنای اطلاعات روی کار امد و همرا با ان کسانی پیدا شدند که فقط اطلاعات داشتند و از این اطلاع داشتن هیچ استفاده ای نمکردند.جالبه بدانید که از سال 1800 میلادی به بعد وارد عصر اطلاعات شدیم و همچنان در آنیم.زاده گویی نکنم.در تایید حرف آقای رضا باید عرض کنم که معرفت مولانا به عنوان سمبلی برای شرق بالاتر از حد ادراک الان ماست.در ضمن باید خدمتتان عرض کنم که فلسفه ی شرق ناشی از تفکر و فلسفه ی غرب است.اگر کتاب های شیخ اشراق،ابن سینا ، ملاصدرا و ... را در فلسفه ی شرق مطالعه کرده باشید، و همچنین کتاب های امثال اریک فروم، هگل و ... را هم مطالعه کنید متوجه شباهتشان با هم می شوید.وجود کتاب های فلاسفه ی مشرق پیش از فلاسفه ی غرب و شباهت مابینشان که عرض کردم، گواهی بر این ادعاست.
user_image
یما رحمتی
۱۳۹۸/۰۵/۱۴ - ۱۷:۵۳:۲۴
با سلام خدمت نازنین:مطلب مولانای بزرگوار اصلا مخالفت با علم نه بلکه برتریت دادن عشق و اخلاق انسانی نسبت به علم است باید گفت که علم به تنهایی خود یک عنصر خنثی است و خوبی و بدی آن بستگی به نوع استفاده ما دارد بطور مثال دانشمندی علم تجزیه اتم میداند یا فیزیک اتمی اگر از دانش خود برای ایجاد نیروگاهی جهت تولید برق و روشنایی و خدمت به بشریت استفاده کند خوب است ولی اگر بمب اتم بسازد برای قتل و عام بشریت خطرناک و بد همینطور میتوان مخترعی را در نظر گرفت که هواپیمای مسافر بری بسازد و یا جت جنگی و‌ هزاران مثال دیگر را متصور شوید ....پس علم آخور و‌ دنیا همان علمی است که دارنده اش از داشتن عواطف و اخلاق انسانی محروم بوده و علمش جز تباهی و ویرانی حاصلی ندارد
user_image
سعادت
۱۳۹۸/۱۲/۲۳ - ۲۰:۰۷:۵۷
در موافق بودن حضرت مولانا با علم و دانش همین بس که چون که ماهیت جان مخبرستهرکه او آگاه تر ، با جان تر استعلم واقعی و اصلی و برتر همان بصیرت است که حق و باطل را با آن تشخیص میدهند و برای همه واضح است برتری این علم به سایر علوم که علم بنای آخور هستند
user_image
ارسلان
۱۳۹۹/۰۷/۲۴ - ۰۲:۲۷:۴۴
این شعر مولوی اشاره به حدیث امام علی(ع) می نماید که شیخ صدوق قمی(قبر ایشان در ابن بابویه شاه عبدالعظیم است) در کتاب خصال خود آن را نقل کرده است:إنَّ اللّه َ عز و جل رَکَّبَ فِی المَلائِکَةِ عَقلاً بِلا شَهوَةٍ ، ورَکَّبَ فِی البَهائِمِ شَهوَةً بِلا عَقلٍ ، ورَکَّبَ فی بَنی آدَمَ کِلَیهِما ، فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَ خَیرٌ مِنَ المَلائِکَةِ ، ومَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ البَهائِمِ
user_image
بهروز
۱۳۹۹/۰۸/۱۵ - ۱۲:۴۲:۳۸
مولانا با زبان بی‌زبانی میفرمایند مهندس = کالانعام بل اضل
user_image
داود
۱۳۹۹/۰۸/۲۸ - ۰۷:۱۳:۲۶
مولانا در دفتر پنجم ابیات 557 به بعد هم در تعریض به دانش بیهوده اشعار نغزی دارد که گنجوریهای عزیز را به خواندن آن سخنان از جنس حکمت وبینش دعوت می کنم. از دستش ندهید.
user_image
حنّان
۱۴۰۱/۰۹/۱۸ - ۱۸:۱۳:۰۰
اینکه عارفان عقل و علم را تحقیر می‌کردند درست است و سخنانی مانند این: «عقل در وصفش چو خر در گل بماند» یا «این همه علم بنای آخور است» کم نیست، اما فراموش نکنیم که آنها عقل را در قیاس با عشق و علم را در قیاس با حکمت الهی پست‌تر می‌دانستند نه اینکه طرفدار بی عقلی و بی سوادی باشند به قول حافظ  عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی   عشق داند که در این دایره سرگردانند شاید چندان هم بیراه نباشد. کسی که هدف زندگیش را خودِ علم که امری کاملاً این جهانی است قرار دهد و از آن وسیله ای برای دست‌یابی به اهداف متعالی و انسانی نسازد در گمراهی آشکار است و این نیازی به توضیح ندارد.        
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۵/۱۳ - ۱۵:۵۵:۰۶
مرده گردد شخص کو بی‌جان شود   خر شود چون جان او بی‌آن شود   زانک جانی کان ندارد هست پست   این سخن حقست و صوفی گفته است   منظور از ( آن ) چیست ؟
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۵/۱۴ - ۰۲:۱۹:۴۹
سلام   مراد از آن  , وصف جبریلی یا همان روح خدایی است .همانطور که با خروج جان یا قطع ارتباط روح از وجود هر شخص او میمیرد  هرکه از روح خدایی خود فاصله بگیرد از درجه انسانی سقوط کرده ودر زمره بهایم (خر) قرار خواهد گرفت . در ظاهر زنده است ولی اورا مرده فرض کن و در زمره اسفل السافلین.
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۵/۱۴ - ۱۸:۴۳:۴۴
روح حیوانی ندارد غیر نوم   حسهای منعکس دارند قوم   یقظه آمد نوم حیوانی نماند   انعکاس حس خود از لوح خواند   هم‌چو حس آنک خواب او را ربود   چون شد او بیدار عکسیت نمود   تفسیر لطفا