مولانا

مولانا

بخش ۵۸ - چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان

۱

هم‌چو مجنون‌اند و چون ناقه‌ش یقین

می‌کشد آن پیش و این واپس به کین

۲

میل مجنون پیش آن لیلی روان

میل ناقه پس پی کره دوان

۳

یک دم ار مجنون ز خود غافل بدی

ناقه گردیدی و واپس آمدی

۴

عشق و سودا چونک پر بودش بُدَن

می‌نبودش چاره از بی‌خَود شدن

۵

آنک او باشد مراقب، عقل بود

عقل را، سودای لیلی در ربود

۶

لیک ناقه بس مراقب بود و چست

چون بدیدی او مهار خویش سست

۷

فهم کردی زو که غافل گشت و دنگ

رو سپس کردی به کره بی‌درنگ

۸

چون به خود باز آمدی دیدی ز جا

کو سپس رفتست بس فرسنگها

۹

در سه روزه ره بدین احوالها

ماند مجنون در تردد سالها

۱۰

گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم

ما دو ضد پس همره نالایقیم

۱۱

نیستت بر وفق من مهر و مهار

کرد باید از تو صحبت اختیار

۱۲

این دو همره یکدگر را راه‌زن

گمره آن جان کو فرو ناید ز تن

۱۳

جان ز هجر عرش اندر فاقه‌ای

تن ز عشق خاربن چون ناقه‌ای

۱۴

جان گشاید سوی بالا بالها

در زده تن در زمین چنگالها

۱۵

تا تو با من باشی ای مردهٔ وطن

پس ز لیلی دور ماند جان من

۱۶

روزگارم رفت زین گون حالها

هم‌چو تیه و قوم موسی سالها

۱۷

خطوتینی بود این ره تا وصال

مانده‌ام در ره ز شستت شصت سال

۱۸

راه نزدیک و بماندم سخت دیر

سیر گشتم زین سواری سیرسیر

۱۹

سرنگون خود را از اشتر در فکند

گفت سوزیدم ز غم تا چندچند

۲۰

تنگ شد بر وی بیابان فراخ

خویشتن افکند اندر سنگلاخ

۲۱

آنچنان افکند خود را سخت زیر

که مخلخل گشت جسم آن دلیر

۲۲

چون چنان افکند خود را سوی پست

از قضا آن لحظه پایش هم شکست

۲۳

پای را بر بست و گفتا گو شوم

در خم چوگانش غلطان می‌روم

۲۴

زین کند نفرین حکیم خوش‌دهن

بر سواری کو فرو ناید ز تن

۲۵

عشق مولی کی کم از لیلی بود

گوی گشتن بهر او اولی بود

۲۶

گوی شو می‌گرد بر پهلوی صدق

غلط غلطان در خم چوگان عشق

۲۷

کین سفر زین پس بود جذب خدا

وان سفر بر ناقه باشد سیر ما

۲۸

این چنین سیریست مستثنی ز جنس

کان فزود از اجتهاد جن و انس

۲۹

این چنین جذبیست نی هر جذب عام

که نهادش فضل احمد والسلام

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 368
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۷۰۹

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۱۳ - ۱۵:۵۲:۴۴
بر طرح سنگلاخ دیولاخ هم داریم یعنی جایی که دیو زیاد باشد
user_image
محمد رضا
۱۳۹۴/۰۳/۰۶ - ۱۶:۱۲:۳۹
اندر این ره همره نالایقیمبجای مصرع دوم در بیت زیر، مناسبتر می باشدگفت ای ناقه چو هر دو عاشقیمما دو ضد پس همره نالایقیم
user_image
اسماعیل
۱۳۹۴/۰۹/۰۸ - ۱۳:۰۴:۰۳
جان گشاید سوی بالا بالهاتن زده اندر زمین چنگال ها
user_image
قافله باشی
۱۳۹۵/۰۶/۳۰ - ۱۱:۰۰:۴۲
راه‌زن= راه (اسم) + زن (بن مضارع)
user_image
امیر
۱۳۹۸/۰۸/۰۲ - ۰۶:۴۰:۳۱
لطفا معنای ابیات را هم توضیح دهید تا برای طیف بیشتری قابل استفاده گردد و پای این سفره تعداد بیشتری بهره مند شوند.
user_image
امیر
۱۳۹۸/۰۸/۱۲ - ۰۴:۴۴:۱۰
بابا تو این آبادی یه فرد ادیب پیدا نمیشه تا با توضیحاتش این گنجینه را رمز گشایی کند و به مضامین بلندش دست رسی یابیم؟!
user_image
هاجر
۱۳۹۸/۰۸/۲۰ - ۰۷:۰۱:۱۵
برای تفسیر بهتر و درک معانی از کتاب شرح مثنوی نوشته ی کریم زمانی استفاده کنید.
user_image
سعادت
۱۳۹۸/۱۱/۱۵ - ۰۹:۴۱:۳۷
چیکده سخن این است که تا زمانی که شما درگیر هوای نفسانی باشید و او را نکشته باشید همواره در جنگ خواهید بود زیرا این نفس به راحتی رام نمیشود و در نتیجه باید رهایش کنید و بدون این نفس راه را ادامه دهید .
user_image
ماری
۱۳۹۹/۰۶/۳۰ - ۱۱:۲۴:۰۶
تفسیر مثنوی معنوی دکتر سروش عالیه به دوستان پیشنهادمی کنم
user_image
فرهاد حیدری
۱۳۹۹/۰۹/۲۹ - ۰۴:۴۲:۳۳
با درود به دوستداران گنجور، بالاخص علاقمندان به مولانا؛ برخی از دوستان طالب شرح و تفسیر هستند، لذا بنده در حد وسع، تعبیر خودم را مرقوم میکنم، البته که این تعبیر شخصی بنده هست و کوچکترین ادعایی بر صحتش نیست. با تشکر.ابتدا معنی ظاهری:در این شعر مولانا از مجنون سخن می‌گوید که سوار بر شتری به سوی یار خود در حرکت است، مجنون غرق در سودای لیلی و شترش حیران در پی کره اش است. به محض اینکه مجنون در فکر معشوق، حواسش مختل می شود، شتر که مترصد این حواس پرتی مجنون است، راه کج می‌کند به سمت کره ش!! تا مجنون به خود آید، فرسنگ ها از مبدا دور شده. با چنین وضعیتی، مجنون سالها در راه خواهد بود و به منزل نمی‌رسد، به همین خاطر رو به شترش گوید: من و تو هر دو عاشقیم، در حالیکه معشوق های ما در دو مسیر متضاد هستند، پس همراهی ما مناسبتی ندارد! تو نه میل با من داری نه اختیارت با من است!از اینجا حضرت مولانا اشاراتی به دو مشبه اصلی شعرش می‌کند، درواقع مجنون استعاره از جان(یا روح آدمیست) و اشتر استعاره از تن(نفس آدمیست)، از این رو مخاطب می‌تواند به سایر مشبهات نیز پی برد، لیلی استعاره از هدف غایی آدمی در این دنیا است، درواقع به حضور رسیدن آدمی را به وصال عشق لیلی تشبیه کرده است. از طرفی هوا و هوس های نفس را به کره شتر تشبیه کرده است. لذا تا مجنون سوار بر این شتر است، نه تنها به وصال نمی‌رسد، بلکه هرلحظه از هدف دورتر می‌شود! (البته به نظر حقیر، از آنجا که اگر شتر، کره ای نداشته باشد، مهارش ممکن و در جهت هدف روان خواهد شد، پس اگر آدمی بتواند هوا و هوسش را حذف کند، می‌تواند سوار بر مرکب خود(جسم فیزیکی) نیز به وصال حق رسد. درست است جسم و تن از جنس متعالی آدمی نیست، اما اولا مرکب آدم برای گذر از این دنیاست و امانت الهیست، ثانیا نمی‌توان آن را رها کرد! لذا به نظر می‌رسد مقصود از فتادن ز شتر، خلاص کردن خود از هوا و هوس نفسانیست، خلاص کردن خود از دلبستگی های دنیوی، از درگیری هایی که مانع صلح ما با خود و دیگران می‌شود.) حضرت مولانا در ادامه از تضادهای مجنون(جان و روح) و شتر(تن و نفس) می‌گوید. جان(روح) از هجرانِ مقصود و در فقر و نداری(کنایه از اینکه دوری از خدا، نهایت فقر و نداریست) سعی می‌کند به سمت عرش رود، اما تن و نفس مثل شتر از عشق بوته‌ی خاری(چیزی بی ارزش، کنایه از دلبستگی های دنیوی) به زمین چسبیده!! پس مجنون می‌گوید: تا وقتی تو که هلاک و دلبسته ی وطن هستی با منی، به وصل لیلی نخواهم رسید(وطن یعنی جایی که کره‌ی شتر هست، کنایه از دلبستگی های دنیای مادی است، درواقع تن و جسم فیزیکی ما به دنیای مادی تعلق دارد که معنای وطن می‌دهد. بنابراین تا وقتی ما دلبسته دنیای مادی هستیم، دلبسته ی قدرت، ثروت، همسر، فرزند، هوس های مادی و... باشیم، به وصال حق نخواهیم رسید)مجنون ادامه می‌دهد: تا به حال با تو عمر خودم را تلف کردم، مثل قوم بنی اسرائیل که سال‌ها در بیابان دربه در بودند! بین من و مقصودم فقط دو قدم فاصله بود، اما بخاطر گیر کردن در تله ی تو، شصت سال دربه در شدم و هنوزم به عشقم نرسیدم!!مجنون خودش را از شتر به پایین پرت می‌کند، این کار باعث می‌شود بدنش تکه تکه و زخمی شود و از قضا یک پایش هم بشکند(این ابیات کنایه از سختی فوق‌العاده‌ی دل کندن از هوا و هوس نفسانی و دلبستگی های دنیاست. حضرت مولانا به زیبایی هرچه تمام تر به شکستن پای مجنون اشاره می‌کند. مجنون می‌خواهد سفرش را پیاده طی کند و از اتفاق پایش می‌شکند، این شکستگی پا چقدر می‌تواند او را از تصمیمش برگرداند؟؟ این شکستگی پا کنایه از ریاضت بی نهایت و قدرت بسیار زیاد وسوسه های دنیوی دارد که می‌توانند آدمی را از رفتن به سمت وصال بازدارد و انسان باید مصمم و اراده ای پولادین برای وصل یار داشته باشد!!) مجنون با اراده ای هرچه تمام تر می‌گوید حالا که پایم شکسته، غلط غلطان به سمت معشوق میروم(مثل گوی در انحنای چوب چوگان، میتونه کنایه از حرکت سریع تر هم داشته باشه)بعد حصرت مولانا می‌فرماید، به خاطر همین آن حکیم خوش سخن، نفرین می‌کند سواری را که از هوا و هوس نفسانی جدا نمی‌شود.البته که راه سخت است، اما مگر مجنون به خاطر وصل لیلی خودش را به آب و آتش نزد؟ حال عشق مولی از عشق لیلی کم‌تر است؟ پس مث مجنون گوی شو غلط غلطان به سمت عشق برو، از مشقات و ریاضت های راه هم هراسی به دل راه نده که این راه، راه رسیدن به خداست، خداوند وقتی گوی شدن تو را ببیند(عزم جزم تو را ببیند) تو را به سمت خودش خواهد کشید(مثل چوب چوگان که گوی را با سرعت هدایت می‌کند)این را بسیار عظیم است و پاداش وصال حق از ثواب زهد تمامی جنیان و انسیان بیشتر است. راهی هم نیست که هرکسی توان طی نمودن داشته باشد، تنها ستوده ترین و شایسته ترین ها می‌توانند به وصال حق برسند، والسلام.مجددا تاکید می‌کنم که اینها برداشت های شخصی بنده است، اگر تعابیر حقیری چون من بر خلاف نظرات کسی است، ارزش ستیز ندارد، لذا ضمن پوزش از دلخوری احتمالی برخی از دوستان، پیشنهاد می‌دهم آن دسته از دوستان وقت گرانبهای خود را برای حقیری همچو منی هدر ندهند.آرزوی شادمانی و سلامتی برای همگان دارم...
user_image
شاهرخ
۱۳۹۹/۱۱/۰۸ - ۲۳:۳۱:۴۳
بخش انتهایی برنامه 845 گنج حضور توضیح مبسوطی از این بخش دارد .Parvizshahbaziپیوند به وبگاه بیرونی
user_image
Jnabosta
۱۳۹۹/۱۱/۲۲ - ۲۲:۰۷:۴۲
با سلام .احتراما(سپس)در بین زیر اشتباه باشه و (ز پس) درست تر فهم کردی زو که غافل گشت و دنگرو زپس کردی به کره بی درنگچون به خود باز امدی دیدی زجاکو زپس رفتست بس فرسنگهاو همچنین در این بیت همنیستت بر وفق من مهر و مهارکرد باید از صحبت تو اختیاراختیار معنی نمیده به نظرم اغتیار باشه به معنی از صحبت و همنشینی تو دوری کردن
user_image
کوروش
۱۴۰۰/۰۵/۰۱ - ۰۲:۴۵:۵۶
بزرگترین نکته این داستان اشاره به نوع سوم از انسان هایی هست که هم عقل دارن هم نفس ، این دسته در برزخ به سر می‌برند و تا زمانی که در این حالت باشن نه به دنیا میرسن نه به آخرت یا به تعبیر بهتر هم دنیاشونو از دست میدن هم آخرت نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است این دسته از آدم ها باید خیلی سریع تکلیفشون رو با خودشون مشخص کنن مثل همین مجنون که تکلیفش مشخص شد و راه خدا رو در پیش گرفت وگرنه از اینجا رونده و از اونجا مونده میشن و عاقبت جالبی نخواهند داشت .
user_image
علی محمودی
۱۴۰۲/۰۴/۰۲ - ۱۸:۱۳:۱۴
سلام منظور از عشق مولا چیه؟؟
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۴۰۲/۱۰/۲۰ - ۱۳:۵۵:۴۰
مولانا در این داستان چهار نماد را بکار گرفته است ۱- لیلی = عالم علوی و معنویت و وصال بحق ۲- مجنون = سالک رهرو مجذوب  به عالم علوی ۳ - ناقه = نفس اماره با نیروی غلبه جوئی ۴- کره = هوا های نفسانی شهوات و دنیا پرستی و مادیات و بقیه داستان و ماجرای سالک و نحوه راهرویش و نتیجه
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۵/۱۸ - ۲۰:۰۷:۳۵
این چنین سیریست مستثنی ز جنس   کان فزود از اجتهاد جن و انس   یعنی چه
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۵/۲۲ - ۲۰:۰۹:۰۶
این چنین جذبیست نی هر جذب عام   که نهادش فضل احمد والسلام   تفسیر لطفا