مولانا

مولانا

بخش ۶۱ - نصیحت دنیا اهل دنیا را به زبان حال و بی‌وفایی خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو

۱

گفت بنمودم دغل لیکن ترا

از نصیحت باز گفتم ماجرا

۲

هم‌چنین دنیا اگر چه خوش شکفت

بانگ زد هم بی‌وفایی خویش گفت

۳

اندرین کون و فساد ای اوستاد

آن دغل کون و نصیحت آن فساد

۴

کون می‌گوید بیا من خوش‌پیم

وآن فسادش گفته رو من لا شی‌ام

۵

ای ز خوبی بهاران لب گزان

بنگر آن سردی و زردی خزان

۶

روز دیدی طلعت خورشید خوب

مرگ او را یاد کن وقت غروب

۷

بدر را دیدی برین خوش چار طاق

حسرتش را هم ببین اندر محاق

۸

کودکی از حسن شد مولای خلق

بعد فردا شد خرف رسوای خلق

۹

گر تن سیمین‌تنان کردت شکار

بعد پیری بین تنی چون پنبه‌زار

۱۰

ای بدیده لوتهای چرب خیز

فضلهٔ آن را ببین در آب‌ریز

۱۱

مر خبث را گو که آن خوبیت کو

بر طبق آن ذوق و آن نغزی و بو

۱۲

گوید او آن دانه بد من دام آن

چون شدی تو صید شد دانه نهان

۱۳

بس انامل رشک استادان شده

در صناعت عاقبت لرزان شده

۱۴

نرگس چشم خمار هم‌چو جان

آخر اعمش بین و آب از وی چکان

۱۵

حیدری کاندر صف شیران رود

آخر او مغلوب موشی می‌شود

۱۶

طبع تیز دوربین محترف

چون خر پیرش ببین آخر خرف

۱۷

زلف جعد مشکبار عقل‌بر

آخرا چون دم زشت خنگ خر

۱۸

خوش ببین کونش ز اول باگشاد

وآخر آن رسواییش بین و فساد

۱۹

زانک او بنمود پیدا دام را

پیش تو بر کند سبلت خام را

۲۰

پس مگو دنیا به تزویرم فریفت

ورنه عقل من ز دامش می‌گریخت

۲۱

طوق زرین و حمایل بین هله

غل و زنجیری شدست و سلسله

۲۲

همچنین هر جزو عالم می‌شمر

اول و آخر در آرش در نظر

۲۳

هر که آخربین‌تر او مسعودتر

هر که آخوربین‌تر او مطرودتر

۲۴

روی هر یک چون مه فاخر ببین

چونک اول دیده شد آخر ببین

۲۵

تا نباشی هم‌چو ابلیس اعوری

نیم بیند نیم نی چون ابتری

۲۶

دید طین آدم و دینش ندید

این جهان دید آن جهان‌بینش ندید

۲۷

فضل مردان بر زنان ای بو شجاع

نیست بهر قوت و کسب و ضیاع

۲۸

ورنه شیر و پیل را بر آدمی

فضل بودی بهر قوت ای عمی

۲۹

فضل مردان بر زن ای حالی‌پرست

زان بود که مرد پایان بین‌ترست

۳۰

مرد کاندر عاقبت‌بینی خمست

او ز اهل عاقبت چون زن کمست

۳۱

از جهان دو بانگ می‌آید به ضد

تا کدامین را تو باشی مستعد

۳۲

آن یکی بانگش نشور اتقیا

وان یکی بانگش فریب اشقیا

۳۳

من شکوفهٔ خارم ای خوش گرمدار

گل بریزد من بمانم شاخ خار

۳۴

بانگ اشکوفه‌ش که اینک گل‌فروش

بانگ خار او که سوی ما مکوش

۳۵

این پذیرفتی بماندی زان دگر

که محب از ضد محبوبست کر

۳۶

آن یکی بانگ این که اینک حاضرم

بانگ دیگر بنگر اندر آخرم

۳۷

حاضری‌ام هست چون مکر و کمین

نقش آخر ز آینهٔ اول ببین

۳۸

چون یکی زین دو جوال اندر شدی

آن دگر را ضد و نا درخور شدی

۳۹

ای خنک آنکو ز اول آن شنید

کش عقول و مسمع مردان شنید

۴۰

خانه خالی یافت و جا را او گرفت

غیر آنش کژ نماید یا شگفت

۴۱

کوزهٔ نو کو به خود بولی کشید

آن خبث را آب نتواند برید

۴۲

در جهان هر چیز چیزی می‌کشد

کفر کافر را و مرشد را رشد

۴۳

کهربا هم هست و مغناطیس هست

تا تو آهن یا کهی آیی بشست

۴۴

برد مغناطیست ار تو آهنی

ور کهی بر کهربا بر می‌تنی

۴۵

آن یکی چون نیست با اخیار یار

لاجرم شد پهلوی فجار جار

۴۶

هست موسی پیش قبطی بس ذمیم

هست هامان پیش سبطی بس رجیم

۴۷

جان هامان جاذب قبطی شده

جان موسی طالب سبطی شده

۴۸

معدهٔ خر که کشد در اجتذاب

معدهٔ آدم جذوب گندم آب

۴۹

گر تو نشناسی کسی را از ظلام

بنگر او را کوش سازیدست امام

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 369
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۴۹
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۷۱۳

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۴ - ۰۷:۳۹:۳۱
با پسوند ان واژه های زیبایی داشتیم چند نمونه می نویسم از گاز ( گاز گرفتن ) گازان که بعلاوه بر از بریدن گازانبر را ساخته است یعنی انبر به تنهایی غلت ( غلط) است . بلکه گازان بعلاوه بر بوده است .روز بعلاوه ان می شود روزان یا روزنه که جایی است که از ان روز را می توان دید .چم از چمیدن بعلاوه ان می شود چمان که چمن شده است یعنی جای چمیدن برای اینکه با چمان به معنی چمنده جابجا گرفته نشود .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۴ - ۰۷:۳۹:۵۷
یادم رفت بنویسم وه چه شکرپاره ای !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۱۴ - ۱۶:۵۲:۲۴
با فریفته می توان فنوده را هم همراه کرد و همان معنی را می دهد
user_image
حسن توحید
۱۳۹۳/۱۰/۱۴ - ۱۱:۰۲:۱۵
شعر عالی و عالی تر حاشیه نبشته های دوستان میباشد
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۱/۰۸ - ۰۶:۲۴:۱۲
گفت بنمودم دغل لیکن ترااز نصیحت باز گفتم ماجراهم‌چنین دنیا اگر چه خوش شکفتبانگ زد هم بی‌وفایی خویش گفتاندرین کون و فساد ای اوستادآن دغل کون و نصیحت آن فسادکون می‌گوید بیا من خوش‌پیموآن فسادش گفته رو من لا شی‌امای ز خوبی بهاران لب گزانبنگر آن سردی و زردی خزانروز دیدی طلعت خورشید خوبمرگ او را یاد کن وقت غروببدر را دیدی برین خوش چار طاقحسرتش را هم ببین اندر محاقمن شخصا از آدم ها شنیده ام که روزگار ما را فریب داد، روزگار فریبکار نیست، بسیار صادق است، چون آن فقیه با عمامه تقلبی اش دست کم هشدار می دهد که درون عمامه زفت نابایست او ژنده هاست و در پی هر کون فسادی هم هست، گفت بنمودم دغل لیکن تو را از نصیحت باز گفتم ماجرا در داستان سیر و سلوک یک زایر مسیحی نیز به زیبایی به چنین جهانی اشاره میکند، در مرحله ای از این سفر آن زایر از قسمتی به نام نمایشگاه اباطیل بازدید می کند که در آن نمایشگاه بسته هایی به بازدید کنندگان داده می شود ولی بسته ها پوچ و توخالی هستند، راستی هر چیز مادی که فساد پذیر است جزو کالاهای نمایشگاه اباطیل و بسته های پوچ به شمار می رود، جوانی، زیبایی، ثروت، شهرت، همه بسته های پوچی هستند که ما کودکان را چند روزی به خود مشغول می دارند، هنوز نیامده دارند می روند، راستی ما به چه چیز موقتی ای دل خوش کرده ایم؟! خوشا و خرما آنانکه این پدیده های میرا را خرج پدیده های نامیرا میکنند...
user_image
سید حبیب
۱۳۹۵/۰۸/۰۴ - ۲۰:۳۲:۰۴
با سلام.چه عجب است اینجا حرفی از مرد سالاری مولانا زده نشد.که میگوید مرد در عقل و عاقبت اندیشی از زن سرتر است.حتما فمنیست ها این را نخوانده اند.
user_image
نیما سعادتی
۱۳۹۷/۰۷/۰۳ - ۰۸:۱۳:۰۹
مرد آنست که رد می شود و عبور می کندزن آنست که دربند و زندانی خویشتن است.چه بسیار انسان ها دیدم که روی شان مرد و اندرونشان زن بود و چه بسیار زنان دیدم که پوستین زنانه داشتند و اندرونشان رستمی زنده و جاودان.
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۸/۰۱/۳۰ - ۰۹:۱۲:۳۸
...و سپس به یاری وهومن (منش نیک) و پرتو اشه (اشراق)،
پاسخ را چنین می یابد که:هستی، آوردگاه دو مینو و دو گوهر استیکی سپند و پسندیده و دیگری ناپسند، و می گوید:ای مزدا ، تویی پدر سپند مینوتویی که این جهان خرمی بخش را برای او بیافریدی و بدان رامش بخشیدی... از جهان دو بانگ می آید به ضد تاکدامین را تو باشی مستعد آن یکی بانگش نشور اتقیا وان دگربانگش فریب اشقیابرای آگاهی بیشتر بنگرید به:دیالکتیک گات ها در مثنوی مولانا ح.وحیدی
user_image
احمد
۱۳۹۸/۰۷/۲۸ - ۱۵:۴۹:۲۰
الله اکبر از این همه زیبایی شکل و محتوای عمیق!
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۵/۲۲ - ۲۰:۲۵:۵۶
اندرین کون و فساد ای اوستاد   آن دغل کون و نصیحت آن فساد   منظور از کون و نصیحت چیه