مولانا

مولانا

بخش ۷۳ - شنیدن شیخ ابوالحسن رضی الله عنه خبر دادن ابویزید را و بود او و احوال او

۱

هم‌چنان آمد که او فرموده بود

بوالحَسن از مردمان آن را شنود

۲

که حَسن باشد مرید و امتم

درس گیرد هر صباح از تربتم

۳

گفت من هم نیز خوابش دیده‌ام

وز روان شیخ این بشنیده‌ام

۴

هر صباحی رو نهادی سوی گور

ایستادی تا ضحی اندر حضور

۵

یا مثال شیخ پیشش آمدی

یا که بی‌گفتی شکالش حل شدی

۶

تا یکی روزی بیامد با سعود

گورها را برف نو پوشیده بود

۷

توی بر تو برف‌ها هم‌چون علَم

قُبّه قُبّه دید و شد جانش به غم

۸

بانگش آمد از حظیرهٔ شیخ حیّ

ها اَنَا اَدْعوکَ کی تَسْعیٰ اِلَیّ

۹

هین بیا این سو بر آوازم شتاب

عالم ار برفست روی از من متاب

۱۰

حال او زان روز شد خوب و بدید

آن عجایب را که اوّل می‌شنید

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 377

نظرات