مولانا

مولانا

بخش ۷۴ - رقعهٔ دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهٔ اوّل نیافت

۱

نامهٔ دیگر نوشت آن بدگمان

پر ز تشنیع و نفیر و پر فغان

۲

که یکی رقعه نبشتم پیش شه

ای عجب آنجا رسید و یافت ره

۳

آن دگر را خواند هم آن خوب‌خد

هم نداد او را جواب و تن بزد

۴

خشک می‌آورد او را شهریار

او مکرّر کرد رقعه پنج بار

۵

گفت حاجب آخر او بندهٔ شماست

گر جوابش بر نویسی هم رواست

۶

از شهی تو چه کم گردد اگر

برغلام و بنده اندازی نظر

۷

گفت این سهلست اما احمقست

مرد احمق زشت و مردود حقست

۸

گرچه آمرزم گناه و زلّتش

هم کند بر من سرایت علّتش

۹

صد کس از گرگین همه گرگین شوند

خاصه این گر خبیث ناپسند

۱۰

گر کم عقلی مبادا گبر را

شوم او بی‌آب دارد ابر را

۱۱

نم نبارد ابر از شومی او

شهر شد ویرانه از بومی او

۱۲

از گر آن احمقان طوفان نوح

کرد ویران عالمی را در فضوح

۱۳

گفت پیغامبر که احمق هر که هست

او عدُوّ ماست و غول ره‌زنست

۱۴

هر که او عاقل بود از جان ماست

روح او و ریح او ریحان ماست

۱۵

عقل دشنامم دهد من راضیم

زانک فیضی دارد از فیاضیم

۱۶

نبود آن دشنام او بی‌فایده

نبود آن مهمانیش بی‌مایده

۱۷

احمق ار حلوا نهد اندر لبم

من از آن حلوای او اندر تبم

۱۸

این یقین دان گر لطیف و روشنی

نیست بوسهٔ کون خر را چاشنی

۱۹

سبلتت گنده کند بی‌فایده

جامه از دیگش سیه بی‌مایده

۲۰

مایده عقلست نی نان و شوی

نور عقلست ای پسر جان را غذی

۲۱

نیست غیر نور آدم را خورش

از جز آن جان نیابد پرورش

۲۲

زین خورش‌ها اندک اندک باز بر

کین غذای خر بوَد نه آنِ حر

۲۳

تا غذای اصل را قابل شَوی

لقمه‌های نور را آکل شوی

۲۴

عکس آن نورست کین نان نان شدست

فیض آن جانست کین جان جان شدست

۲۵

چون خوری یکبار از ماکول نور

خاک ریزی بر سر نان و تنور

۲۶

عقل دو عقلست اوّل مکسبی

که در آموزی چو در مکتب صبی

۲۷

از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر

از معانی وز علوم خوب و بکر

۲۸

عقل تو افزون شود بر دیگران

لیک تو باشی ز حفظ آن گران

۲۹

لوح حافظ باشی اندر دور و گشت

لوح محفوظ اوست کو زین در گذشت

۳۰

عقل دیگر بخشش یزدان بوَد

چشمهٔ آن در میان جان بوَد

۳۱

چون ز سینه آب دانش جوش کرد

نه شود گنده نه دیرینه نه زرد

۳۲

ور ره نبعش بود بسته چه غم

کو همی‌جوشد ز خانه دم به دم

۳۳

عقل تحصیلی مثال جویها

کان روَد در خانه‌ای از کویها

۳۴

راه آبش بسته شد شد بی‌نوا

از درون خویشتن جو چشمه را

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 377
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۶۶
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۱۳۱

نظرات

user_image
فضل الله شهیدی
۱۳۸۷/۰۲/۰۲ - ۲۳:۰۱:۴۶
بنام خدامولوی در ابیات فوق از دو نوع عقل نام برده یکی عقل کسبی ودیگری عقلی که بخشش یزدانی است او نه تنها در اینجا که در دفتر ها وبخش های دیگردو وجهی بودن عقل را یادآوری کرده وگاه قائل به عقل جزوی وعقل کلی شده است تا این دو معنا با هم مشتبه نشوند مثلا توجه باشد به اینکه "عقل جزئی عقل استنتاج نیست" ویا "عقل جزئی عفل را بد نام کرد"حال میگوئیم تنها عقل نیست که دو معنی یا دو وجه دارد مفاهیم بسیار دیگری مانند عشق ومحبت. ترس .فکر واندیشه .تد بیر .بینش و... وحالات مختلفی مانند غم و شادی .بزرگی .شجاعت کمال وترقی وتقریبا همه صفاتی مانند تواضع .اطاعت رقابت وامید ویا س وغیره که اگر بشماریم از سد افزون است همچنان دو وجهی است وبی توجهی به آنها باعث سوء تفاهم ویا سرگردانی میشودمثلا دو وجهی بودن عشق برای همه ما روشن است ومیدانیم که عشق های جوانی یاعشق به زینت های دنیائی با عشق به حقیقت ومحبوب ازلی تفاوت یا منافات دارد ولی در آثار شعرا بدرستی از هم تفکیک نمیشود در باره محبت هم وجه سالم وناسالم یا محبت حقیقی ومحبت نفسانی بسیار اهمیت دارد مثلا محبتی که از خود خواهی صادر شود سازنده نیست وبرای کودک زیان دارد همه مربیان تاکید میکنند که باید به طفل محبت کرد ونمیگویند چه نوع محبتی باید اعما ل شودموضوع حساستر ازاین مسئله ترس وخوف است که در کلام امیر مومنان بزرگترین گناه قلمداد شدهاز طرف دیگرمیدانیم که قرآن کریم ترسا ننده است اما بدیهی است که این دو نو ع ترس ماهیت متفاوت دارد یکی از نفس برمیخیزد ودیگری از ادراکات عالی انسان سرچشمه میگیرد واین دو حالت متضاد یکدیگرند ترس نوع اول انسان را سست ومستاصل میکند وعامل فساد است وترس نوع دیگربه او نورانیت وتعادل مبخشد وعجیب است که در شرح وتفسیر قرآن به این موضوع اهمیت داده نمیشود البته سخن از ترس مذموم وترس ممدوح گاه مطرح است اما اهمیتی به آن داده نمیشودمسئله دیگرفکر وانیشه است که وجه نفسانی وعقلانی دارد اهل معرفت میگویند فکر باید متوقف شود تا انسان به آرامش برسد مولوی در جای دیگر گویددر تضرع کوش و در افنای خویشکز تفکر جز صور ناسد به پیشومیدانیم در نمازبرای حضورقلب هرگونه فکر وخیالی باید متوقف شودازطرفی میدانیم که قرآن کریم امر به تفکر وتعقل کرده است لذا دو وجهی بودن فکر واندیشه باید مورد توجه باشد که اشکال پیش نیاید ومعمولاتوجه نمیشودمثالهای صفات اخلاقی زیاد است مثلا شجاعت معنی دو گانه دارد واگر به معنی بی باکی باشد بد استویا بزرگی گاه به معنی بزرگواریست گاه به معنی تکبر وتواضع گاه احساس خفت است وگاه ادب وانسانیت ودرمواعظ باید مورد توجه باشد وقس سایرصفات وحالات انسانی که در اینجا مجا ل شرح بیشتر نیست
user_image
فضل الله شهیدی
۱۳۸۷/۰۲/۱۱ - ۲۲:۰۷:۴۲
در بیتی که در حاشیه آمده "ناید"جای" ناسد "درست است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۱۵ - ۱۷:۲۶:۰۰
دیرینه شدن خوراک یعنی مانده شدن ولی لغت تبست را هم داریم یعنی تباه و معمولا با تباه بکار می رود . ولی لغت زیبا تر ناتبست است یعنی فسادناپذیر .
user_image
زهیر
۱۴۰۲/۰۳/۲۲ - ۱۳:۴۹:۵۳
در تأیید پنج بیت آخر به این حدیث‌ها توجه بفرمایین:   ۱- امام علی علیه السّلام: لَیسَ الْعِلْمُ فی السَّماءِ فَینْزِلَ إلَیکمْ، وَ لا فی تُخومِ الارْضِ فَیخْرُجَ لَکمْ؛ وَ لَکنَّ الْعِلْمَ مَجْبولٌ فی قُلوبِکمْ تَأَدَّبُوا بِآدابِ الرّوحانیینَ یظْهَرْ لَکم‏. ترجمه: علم در آسمان نیست که بر شما نازل شود و نه در زمین تا استخراج شود، بلکه علم خو گرفته در قلب‌هایتان است، مؤدّب به آداب روحانی شوید تا برایتان ظاهر شود. سند حدیث: الحقائق فی محاسن الاخلاق‏‏   ۲- رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلاَّ جَرَتْ یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ. در حدیثی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد شده که حضرت فرمودند: هیچ بنده‌ای خود را چهل صبح برای خدای عزّ و جلّ خالص نکرد، مگر آن‌که چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری شد. سند حدیث: عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد۲، صفحه ۶۹
user_image
M M
۱۴۰۲/۰۶/۲۱ - ۰۳:۴۲:۳۱
چون خوری یکبار از ماکول نور خاک ریزی بر سر نان و تنور   منظور از (نور) نور خورشید یا همان غذای لطیف است. جناب مولانا اشاره به نورخواری دارند.
user_image
Nima Azad
۱۴۰۳/۰۱/۱۶ - ۰۶:۳۱:۲۱
منظور مولانا در این بیت این است که غذاهایی که از جنس نور هستند یعنی میوه‌ها و سبزیجات غذای انسان است نه غلات و گوشت و.... چون خوری یکبار از ماکول نور   خاک ریزی بر سر نان و تنور
user_image
کوروش
۱۴۰۳/۰۶/۲۱ - ۱۵:۳۷:۰۵
نیست غیر نور آدم را خورش   از جز آن جان نیابد پرورش   چجوری خونده میشه ؟