مولانا

مولانا

بخش ۸۳ - قصهٔ آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی یکی عاقل و یکی نیم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشی و عاقبت هر سه

۱

قصهٔ آن آبگیرست ای عنود

که درو سه ماهی اشگرف بود

۲

در کلیله خوانده باشی لیک آن

قشر قصه باشد و این مغز جان

۳

چند صیادی سوی آن آبگیر

برگذشتند و بدیدند آن ضمیر

۴

پس شتابیدند تا دام آورند

ماهیان واقف شدند و هوشمند

۵

آنک عاقل بود عزم راه کرد

عزم راه مشکل ناخواه کرد

۶

گفت با اینها ندارم مشورت

که یقین سستم کنند از مقدرت

۷

مهر زاد و بوم بر جانشان تند

کاهلی و جهلشان بر من زند

۸

مشورت را زنده‌ای باید نکو

که ترا زنده کند وان زنده کو

۹

ای مسافر با مسافر رای زن

زانک پایت لنگ دارد رای زن

۱۰

از دم حب الوطن بگذر مه‌ایست

که وطن آن سوست جان این سوی نیست

۱۱

گر وطن خواهی گذر آن سوی شط

این حدیث راست را کم خوان غلط

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 383
مثنوی معنوی ( دفتر سوم و چهارم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۷۸

نظرات

user_image
بهزاد علوی (باب)
۱۳۸۷/۰۶/۰۱ - ۱۶:۵۵:۰۸
کلیله و دمنه باب اسد و ثور کلیله و دمنه باب اسد و ثور - داستان 8
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۱۰/۱۶ - ۱۸:۰۷:۲۲
بهزاد جان درست میفرمایید .مدتی هم بخشی از آن در کتابهای دبیرستان تدریس میشد .سه ماهی بودند دو حازم و یکی عاجز...
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۱۰/۱۶ - ۱۸:۱۱:۳۵
در بخش 82و81 درباره عاقل و نیمه عاقل و غافل خواندیم که عاقل با عقل خود سلوک میکند و نیمه عاقل با کمک عاقل و اینکه غافل حتی شمعی هم ندارد که از آن دو روشنی کد کند اما چرا بلافاصله پس از آن این داستان با همان موضوع و مختصات آورده شده را متوجه نمیشوم شاید به عنوان مثال آورده شده است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۱۶ - ۱۸:۲۵:۳۷
کلیلگ یعنی گستاخ و دمنگ یعنی پیروز و گویا فارسی نیستند و سانسکریتند از بیخ !
user_image
گلی اشرف مدرس
۱۳۹۶/۱۲/۰۸ - ۰۰:۲۷:۰۳
از دم حب الوطن بگذر مایست. اگر به این شکل نوشته شود ،بهتر است. زیرا به این معنا است که سخن معروف حب الوطن از ایمان است را فعلا فراموش کن و از آن بگذر و در آن توقف نکن.سعدی نیز فرموده اند:جان به سختی نتوان داد که اینجا زادم.
user_image
گلی اشرف مدرس
۱۳۹۶/۱۲/۰۸ - ۰۰:۳۰:۵۱
سعدی بزرگ نیز فرموده اند:سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است صحیحنتوان مرد به سختی که من این جا زادم.
user_image
دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی
۱۴۰۰/۰۱/۰۶ - ۰۱:۵۸:۲۲
یکی از مسایل اساسی در زندگی آدمیان بالاخص در عبور از گردنه های دشوار و سرنوشت ساز زندگی مشورت است ولی با چه کسانی می توان به مشورت نشست؟ آیا هر انسانی می تواند طرف مشورت قرار گیرد؟ هستند کسانی که در سراسر عمر خویش کورسویی به جایی نتابانده اند و فروغ فزاینده ای در سراسر عمرشان دیده نمی شود ولی امروز بنا به دلایلی که نمی دانیم با تبلیغات وسیع و همه جانبه در موسسات متفاوت و رنگارنگ طرف مشورت قرار می گیرند و برای دوست و دشمن نسخه می پیچند؛ نسخه هایی که در هیچ دکانی یافت نمی شود و البته چون خویشتن انسان موفقی نبوده اند در هدایت دیگران نیز موفق نیستند در چنین معرکه هایی باید مراقب بود تا مسیر اصلی زندگی خویش را به چنین افرادی نسپاریم:« گر مراقب باشی و هشیار تو / هر زمان بینی جزای کار تو»این مراقبت هر چند در سراسر عمر باید وسواسگونه وجود داشته باشد ولی در بعضی برهه های زندگی واجب تر است هستند متاسفانه افرادی که در اعماق وجودشان خواهان توفیق دیگران نیستند و افرادی را که با انها مشورت می کنند با خود به قعر مذلت فرومی کشانند « زانکه هر بدبخت خرمن سوخته / می نخواهد شمع کس افروخته» مولانا در ادامه می فرماید : « هر که را باشد مزاج و طبع سست / می نخواهد هیچ کس را تندرست» یعنی حتی وضعیت طبع و مزاج افراد درتوان هدایتگری آنها بی تاثیر نیست کسی که سراسر وجودش را بلغم و سودا پرکرده است و بیماری های جسمی مختلفی را با خود حمل می کند و در درمان خویش فرو مانده، چگونه می تواند برای بلغمیان و سوداییان نسخه بپیچد ؟ مطلبی که در طب قدیم ایرانی رایج بوده و در روزگار ما نیز با مساعی حکمای برجسته طب ایرانی در حال رشد و بالندگی است. خلاصه کلام اینکه یافتن انکس که بتواند مشاور خوبی باشد یا به فرموده مولانا « زنده ای باشد نکو» شاید از یافتن خود مشورت به مراتب دشوارتر است پس : « ای مسافر با مسافر رای زن» یا حق