
مولانا
بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
۱
عقل میگفتش حماقت با توست
با حماقت عقل را آید شکست
۲
عقل را باشد وفای عهدها
تو نداری عقل رو ای خربها
۳
عقل را یاد آید از پیمان خود
پردهٔ نسیان بدراند خرد
۴
چونک عقلت نیست نسیان میر تست
دشمن و باطل کن تدبیر تست
۵
از کمی عقل پروانهٔ خسیس
یاد نارد ز آتش و سوز و حسیس
۶
چونک پرش سوخت توبه میکند
آز و نسیانش بر آتش میزند
۷
ضبط و درک و حافظی و یادداشت
عقل را باشد که عقل آن را فراشت
۸
چونک گوهر نیست تابش چون بود
چون مذکر نیست ایابش چون بود
۹
این تمنی هم ز بیعقلی اوست
که نبیند کان حماقت را چه خوست
۱۰
آن ندامت از نتیجهٔ رنج بود
نه ز عقل روشن چون گنج بود
۱۱
چونک شد رنج آن ندامت شد عدم
مینیرزد خاک آن توبه و ندم
۱۲
آن ندم از ظلمت غم بست بار
پس کلام اللیل یمحوه النهار
۱۳
چون برفت آن ظلمت غم گشت خوش
هم رود از دل نتیجه و زادهاش
۱۴
میکند او توبه و پیر خرد
بانگ لو ردوا لعادوا میزند
تصاویر و صوت

نظرات
روفیا
کوروش
کوروش