مولانا

مولانا

بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن

۱

آن یکی پرسید اشتر را که هی

از کجا می‌آیی ای اقبال پی

۲

گفت از حمام گرم کوی تو

گفت خود پیداست در زانوی تو

۳

مار موسی دید فرعون عنود

مهلتی می‌خواست نرمی می‌نمود

۴

زیرکان گفتند بایستی که این

تندتر گشتی چو هست او رب دین

۵

معجزه‌ گر اژدها گر مار بد

نخوت و خشم خدایی‌اش چه شد

۶

رب اعلی گر ویست اندر جلوس

بهر یک کرمی چیست این چاپلوس

۷

نفس تو تا مست نقلست و نبید

دانک روحت خوشهٔ غیبی ندید

۸

که علاماتست زان دیدار نور

التجافی منک عن دار الغرور

۹

مرغ چون بر آب شوری می‌تند

آب شیرین را ندیدست او مدد

۱۰

بلک تقلیدست آن ایمان او

روی ایمان را ندیده جان او

۱۱

پس خطر باشد مقلد را عظیم

از ره و ره‌زن ز شیطان رجیم

۱۲

چون ببیند نور حق آمن شود

ز اضطرابات شک او ساکن شود

۱۳

تا کف دریا نیاید سوی خاک

که اصل او آمد بود در اصطکاک

۱۴

خاکی است آن کف غریبست اندر آب

در غریبی چاره نبود ز اضطراب

۱۵

چونک چشمش باز شد و آن نقش خواند

دیو را بر وی دگر دستی نماند

۱۶

گرچه با روباه خر اسرار گفت

سرسری گفت و مقلدوار گفت

۱۷

آب را بستود و او تایق نبود

رخ درید و جامه او عاشق نبود

۱۸

از منافق عذر رد آمد نه خوب

زانک در لب بود آن نه در قلوب

۱۹

بوی سیبش هست جزو سیب نیست

بو درو جز از پی آسیب نیست

۲۰

حملهٔ زن در میان کارزار

نشکند صف بلک گردد کار زار

۲۱

گرچه می‌بینی چو شیر اندر صفش

تیغ بگرفته همی‌لرزد کفش

۲۲

وای آنک عقل او ماده بود

نفس زشتش نر و آماده بود

۲۳

لاجرم مغلوب باشد عقل او

جز سوی خسران نباشد نقل او

۲۴

ای خنک آن کس که عقلش نر بود

نفس زشتش ماده و مضطر بود

۲۵

عقل جزوی‌اش نر و غالب بود

نفس انثی را خرد سالب بود

۲۶

حملهٔ ماده به صورت هم جریست

آفت او هم‌چو آن خر از خریست

۲۷

وصف حیوانی بود بر زن فزون

زانک سوی رنگ و بو دارد رکون

۲۸

رنگ و بوی سبزه‌زار آن خر شنید

جمله حجتها ز طبع او رمید

۲۹

تشنه محتاج مطر شد وابر نه

نفس را جوع البقر بد صبر نه

۳۰

اسپر آهن بود صبر ای پدر

حق نبشته بر سپر جاء الظفر

۳۱

صد دلیل آرد مقلد در بیان

از قیاسی گوید آن را نه از عیان

۳۲

مشک‌آلودست الا مشک نیست

بوی مشکستش ولی جز پشک نیست

۳۳

تا که پشکی مشک گردد ای مرید

سالها باید در آن روضه چرید

۳۴

که نباید خورد و جو هم‌چون خران

آهوانه در ختن چر ارغوان

۳۵

جز قرنفل یا سمن یا گل مچر

رو به صحرای ختن با آن نفر

۳۶

معده را خو کن بدان ریحان و گل

تا بیابی حکمت و قوت رسل

۳۷

خوی معده زین که و جو باز کن

خوردن ریحان و گل آغاز کن

۳۸

معدهٔ تن سوی کهدان می‌کشد

معدهٔ دل سوی ریحان می‌کشد

۳۹

هر که کاه و جو خورد قربان شود

هر که نور حق خورد قرآن شود

۴۰

نیم تو مشکست و نیمی پشک هین

هین میفزا پشک افزا مشک چین

۴۱

آن مقلد صد دلیل و صد بیان

در زبان آرد ندارد هیچ جان

۴۲

چونک گوینده ندارد جان و فر

گفت او را کی بود برگ و ثمر

۴۳

می‌کند گستاخ مردم را به راه

او بجان لرزان‌ترست از برگ کاه

۴۴

پس حدیثش گرچه بس با فر بود

در حدیثش لرزه هم مضمر بود

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 492
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۹۵۵

نظرات

user_image
پوریا
۱۳۹۲/۰۳/۱۳ - ۰۰:۵۸:۲۳
من شنیده ام از کجا می آیی ای فرخنده پی ؟ درسته؟
user_image
بهنام
۱۳۹۴/۰۴/۰۱ - ۱۶:۱۲:۱۹
فرخنده پی در بیت اول صحیح استمنبع در صحبت مولانا دکتر الهی قمشه ای
user_image
کسری امامی
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۰۷:۰۴:۱۱
بیت دوم مصرع دوم به جای در باید از باشدآن یکی پرسید اشتر را که هیاز کجا می‌آیی ای فرخنده پیگفت از حمام گرم کوی توگفت خود پیداست از زانوی تو
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۰۸:۱۵:۳۸
دست ِ گلِ ِجناب مولانا درد نکند با توصیف اش از زن حملهٔ زن در میان کارزارنشکند صف بلک گردد کارزارگرچه می‌بینی چو شیر اندر صفشتیغ بگرفته همی‌لرزد کفشوای آنکه عقل او ماده بودنفس زشتش نر و آماده بودلاجرم مغلوب باشد عقل اوجز سوی خسران نباشد نقل اوای خنک آن کس که عقلش نر بودنفس زشتش ماده و مضطر بودعقل جزوی‌اش نر و غالب بودنفس انثی را خرد سالب بودحملهٔ ماده به صورت هم جریستآفت او هم‌چو آن خر از خریستوصف حیوانی بود بر زن فزونزانک سوی رنگ و بو دارد رکونسعدی بزرگوار نیز چنین افاضاتی داردآیا اینان به مادران خود نیز نگاه تحقیر امیزی داشته اند ؟بنازم به بزرگواری حکیم توس که مقام زن را آنچنانکه هست و بود در یافته بود .
user_image
سید
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۰۸:۲۹:۲۰
ماشااللهحملهٔ زن در میان کارزارنشکند صف بلک گردد کار ، زارحملهٔ ماده به صورت هم جریستآفت او هم‌چو آن خر از خریستوصف حیوانی بود بر زن فزوناز سعدی نیز : حقیر زنان : زهره مردان نداری چون زنان در خانه باشچو زن راه بازار گیرد بزنوگرنه تو در خانه بنشین چو زنبپوشانش از چشم بیگانه رویوگر نشنود چه زن آنگه چه شویزن نو کن ای دوست هر نوبهارکه تقویم پاری نیاید بکارماشاالله عجب ادیبانی داریم ها
user_image
سید
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۰۸:۳۱:۳۷
سهو القلمتحقیر زنان
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۱۵:۲۰:۱۴
آن یکی پرسید اشتر را که هیاز کجا می‌آیی ای اقبال پیگفت از حمام گرم کوی توگفت خود پیداست در زانوی تونظیر این مانا را از دوستی به یادگار دارمآن یکی گفتا به نادانی که هانتاچه حد آموختی ای نکته دانگفت ای نادان ندانی دکترماز علوم عالی و دانی پُرمگفت این پیداست از الفاظ توآن کلام و گفتگوی ناز تو
user_image
ندا
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۱۷:۰۹:۲۳
یک سوال از آقای حمیدرضا، مدیر کوشای گنجور.اگر این جا یک سایت ادبی است چرا اجازه می دهید مطالب خلاف ادبیات در آن مطرح شده و رواج یابد؟چند نفر به سمانه که خیلی هم ادعای ادبیات دانی اش می شود گفتند که مانا نمی تواند جایگزین معنا شود. نه تنها ایشان دست از این عصبیت کور و لجاجت کودکانه شان بر نداشتند، چند نفر دیگر هم مرید در این زمینه پیدا کرده اند.یا اجازه ندهید ایشان بنویسد یا اازه بدهید نظر دیگران هم در نقد اشتباهات ایشان، منتشر شود.ممنونم.
user_image
دوستدار
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۱۸:۲۴:۰۴
سرکار ندا خانم، سه نفر نمی توانند یک نفر باشند، اما می توانند دیدگاههایی همسو بدارند، این کمترین از سمانه و سید بسیار آموخته ام، سرکار نیز بیاموزید . " میاسای ز آموختن یک زمان" شگفت زده نشوید اگر ما در برخی زمینه ها بسیار بیش از بلخی و حافظ و ای بسا شیخ شیراز میدانیم! این اما مانع خواندن و ستایش اشعار آنان نیست.
user_image
ندا
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۱۸:۳۸:۲۶
چه زشت است توهم دانایی، کسی را کور کند.
user_image
دوستدار
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۱۸:۴۵:۴۶
ندای بسیار گرامی، امید که دلگیر نشده باشید، اگر چنین است پوزش می خواهم. آنچه ما و هم سرکار بیش از پیشینیان میدانیم ، ازینروست که ما در زمان اکنون میزییم. و رنه در بدیع و قافیه و عروض و ..... کس به گرد پای شیخ و خواجه نخواهد رسید. شاد و تندرست بوید.
user_image
دوستدار
۱۳۹۴/۱۲/۱۷ - ۱۸:۵۵:۳۶
سر خط بمانید ، ندا خانم، ما به آخر خط رسیده ایم.
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۰۸:۰۴:۲۴
دوستدار گرامی بادرود به شمادرست می گویید ، انسان امروز بسیار بیشتر از مردمان گذشته می داند ، حتی در شناخت عروض و قافیه نیز دست یک کودک ده پانزده ساله از شعرای کهن سال ِ هزار سال پیش بازتر است ، چون وسیله ی تشخیص در اختیار داردنکته ی دیگری که خدمت شما دوست گرامی عرض خواهم کرد اینکه : همه کس و همه ی نظرات را باید نقد کرد و این انتقادها مارا به سر چشمه ی حقیقت نزدیک می کنداین عالم کبیری که در بین دو گوش ما جای گرفته را نباید در دایره ی آنچه گفته اند ، که چون وحی منزل است و یا کسی مثل سعدی یا مولوی گفته ، محدود و زنجیر کنیمکه مبادا به ساحت بزرگی اهانتی شودزمانیکه حافظ می گوید : من ملک بودم و فردوس برین جایم بود ،،، آدم آورد درین دیر خراب آبادمبسیار بجا و منطقی ست که این گویش را تجزیه و تحلیل کنیم ، که آیا واقعاً ما ملک بوده ایم ؟ آیا در داستان های حمورابی و یهود و دیگران حقیقتی نهفته است ؟آیا حافظ به راستی به این گفته ی خود اعتقاد داشته ؟ آیا این گفته ها با منطق علم منطبق است؟ و صد پرسش دیگر در همین یک نکته ی حافظانه مطرح است ، یا اگر سعدی سروده : چو زن راه بازار گیرد بزنوگرنه تو در خانه بنشین چو زنبپوشانش از چشم بیگانه رویوگر نشنود چه زن آنگه چه شویزن نو کن ای دوست هر نوبهارکه تقویم پاری نیاید بکاردربست ، باید قبول کنیمآیا حق نداریم بگوییم ، : آقای سعدی این سخن تو نژاد پرستانه استزن هم انسان است مثل تو ، در اندامی دیگر ، و این گفته ی تو با آنجا که می گویی : بنی آدم اعضای یک پیکرند مغایر است ، مگر آنکه زن را از بنی آدم ندانی ، که چه خوب است به صورت آزاد یکی یکی این غنچه های گلستان ادب در بحث میان دوستان شکوفا شود ، و بی تعصب و یکسونگری نظر همه چه درست و چه اشتباه باعث شود هر کسی ازین دریای بیکران ادب صدفی بر گیرد و خوشا آنانکه دردانه گوهری بیابند ، که می بینم شما و بعضی دوستان در اشتیاق یافتن آن هستید و بسیار هم یافته ایدمبارکتان باشدشادزی پایدار
user_image
رادمرد
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۰۸:۵۱:۰۰
ندا خانم محترم ، سپاس که واکنش نشان دادید ، یک دست صدا ندارد ، دوستان دیگر هم نظرات خودشان را بیان کنند. تا گنجور سر و سامان بگیرد . و این اسامی دیگر جرئت نظر نداشته باشند ، مفتضح شوند!!سمانه سید دوستدار ، و اسم های مختلف ، که در حقیقت یک نفر هستند و یا دو نفر ، گنجور را به الودگی کشیده اند.من نمی دانم جناب آقای محمدی نظارت می کنند یا خیر و یا اصلا این نحوه و این صورت را می پسندند ؟ ایشان شخص فرهیخته و با دانشی هستند ، گمان نکنم!!از ایشان تقاضا دارم نظرات را باز بینی کنندیا حداقل از دوستان فرهیخته و مستعد یاری بجویند ، که در گنجور کم نیستند. به هر حال در این شک ندارم که این شخص با اسم و نام های جعلی بسیار ادم مریض و مغرضی است و مطمئنن بی کار و احمق که قصد دارد عقده ی حقارت خود را در گنجور پیاده کند.اگر سنائی عطار مولوی حافظ سعدی بی پدر و مادر ،متعصب ، مرد سالار ، متحجر و امل هستند ، شما (تو یک نفر) که فرهیخته ی در این جمع چه می کنی؟؟نظر نده گنجور را به لجن کشیده ای!!جناب آقای محمدی مسئول محترم گنجور ، شرمنده ام ، اسائه ادب نشود به شما ، ولی گنجور دیگر محل ادیبان و بزرگان نیست ، باور بفرمایید استاد های بزرگ دانشگاه در گنجور نظر می دادند به شخصه چند بزرگ را می شناسم ، ولی دریغ ، از شما خواهش می کنم تدبیر کنید و گنجور را از لوث این افراد (نفر) خالی کنید که ، عرض خود می‌برند و زحمت ما می دارند!!
user_image
رادمرد
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۰۸:۵۵:۲۳
ندا خانم محترم ، سپاس که واکنش نشان دادید ، یک دست صدا ندارد ، دوستان دیگر هم نظرات خودشان را بیان کنند. تا گنجور سر و سامان بگیرد . و این اسامی دیگر جرئت نظر نداشته باشند ، مفتضح شوند!!سمانه سید دوستدار ، و اسم های مختلف ، که در حقیقت یک نفر هستند و یا دو نفر ، گنجور را به الودگی کشیده اند.من نمی دانم جناب آقای محمدی نظارت می کنند یا خیر و یا اصلا این نحوه و این صورت را می پسندند ؟ ایشان شخص فرهیخته و با دانشی هستند ، گمان نکنم!!از ایشان تقاضا دارم نظرات را باز بینی کنندیا حداقل از دوستان فرهیخته و مستعد یاری بجویند ، که در گنجور کم نیستند.به هر حال در این شک ندارم که این شخص با اسم و نام های جعلی بسیار ادم مریض و مغرضی است و مطمئنن بی کار و علاف که قصد دارد عقده ی حقارت خود را در گنجور پیاده کند.اگر سنائی عطار مولوی حافظ سعدی بی پدر و مادر ،متعصب ، مرد سالار ، متحجر و امل هستند ، شما (تو یک نفر) که فرهیخته ی در این جمع چه می کنی؟؟نظر نده ، گنجور را به آلودگی کشیده ای!!جناب آقای محمدی مسئول محترم گنجور ، شرمنده ام ، اسائه ادب نشود به شما ، ولی گنجور دیگر محل ادیبان و بزرگان نیست ، باور بفرمایید استاد های بزرگ دانشگاه در گنجور نظر می دادند به شخصه چند بزرگ را می شناسم ، ولی دریغ ، از شما خواهش می کنم تدبیر کنید و گنجور را از لوث این افراد (نفر) خالی کنید که ، عرض خود می‌برند و زحمت ما می دارند!!
user_image
بابک چندم
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۱۱:۳۷:۵۵
جناب رادمرد گرامی،درود بر شما،فرمودید:"...و این اسامی دیگر جرئت نظر نداشته باشند ، مفتضح شوند!!..." و "...نظر نده ، گنجور را به آلودگی کشیده ای!!..." و...اول اینکه تا جایی که بنده دیده ام اشخاصی را که نام بردید بی ادبی ازشان سر نزده و یا حداقل بنده ندیدم....دوم، به گمانم اینجا محل تبادل نظر باشد و نه فقط مجاز برای اشخاصی که همانند بنده و یا شما تفکر می کنند...که اگر اینگونه بود دیگر تبادل نظر معنایی نداشت...سه دیگر آنکه اگر بیانات فوق حقیقتاً از آن نام آوران بوده و الحاقی نباشند، هیچگونه توجیه و دفاعی ندارند...زدن زن و کودک و مادر و پدر پیر و حتی غریبه ای گردن کلفت به هیچ وجه من الوجوه قابل قبول در هیچ فرهنگ انسانی نیست ... و دفاع از آن و یا مروج آن کم مفتضح تر از خود عمل نیست، حال مروج هر که می خواهد باشد.با پوزش--جنابان دوستدار و سرکار ندا خانم، ما در "زمان اکنون"می زییم؟ یعنی در زمان کنونی، و یا در زمان حال؟و،اشکال بی ربط کنیم، و اشکال بکنیم؟ یعنی اشکال بی ربط بگیریم، و اشکال بگیریم؟
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۱۴:۳۳:۴۳
دوستدار گرامی بادرود به شمادرست می گویید ، انسان امروز بسیار بیشتر از مردمان گذشته می داند ، حتی در شناخت عروض و قافیه نیز دست یک کودک ده پانزده ساله از شعرای کهن سال ِ هزار سال پیش بازتر است ، چون وسیله ی تشخیص در اختیار داردنکته ی دیگری که خدمت شما دوست گرامی عرض خواهم کرد اینکه : همه کس و همه ی نظرات را باید نقد کرد و این انتقادها مارا به سر چشمه ی حقیقت نزدیک می کنداین عالم کبیری که در بین دو گوش ما جای گرفته را نباید در دایره ی آنچه گفته اند ، که چون وحی منزل است و یا کسی مثل سعدی یا مولوی گفته ، محدود و زنجیر کنیمکه مبادا به ساحت بزرگی اهانتی شودزمانیکه حافظ می گوید : من ملک بودم و فردوس برین جایم بود ،،، آدم آورد درین دیر خراب آبادمبسیار بجا و منطقی ست که این گویش را تجزیه و تحلیل کنیم ، که آیا واقعاً ما ملک بوده ایم ؟ آیا در داستان های حمورابی و یهود و دیگران حقیقتی نهفته است ؟آیا حافظ به راستی به این گفته ی خود اعتقاد داشته ؟ آیا این گفته ها با منطق علم منطبق است؟ و صد پرسش دیگر در همین یک نکته ی حافظانه مطرح است ، یا اگر سعدی سروده : چو زن راه بازار گیرد بزنوگرنه تو در خانه بنشین چو زنبپوشانش از چشم بیگانه رویوگر نشنود چه زن آنگه چه شویزن نو کن ای دوست هر نوبهارکه تقویم پاری نیاید بکاردربست ، باید قبول کنیمآیا حق نداریم بگوییم ، : آقای سعدی این سخن تو نژاد پرستانه است،تبعیض آمیز است .زن هم انسان است مثل تو ، در اندامی دیگر ، و این گفته ی شما با آنجا که می گویی : بنی آدم اعضای یک پیکرند مغایر است ، مگر آنکه زن را از بنی آدم ندانی ، که چه خوب است به صورت آزاد یکی یکی این غنچه های گلستان ادب در بحث میان دوستان شکوفا شود ، و بی تعصب و یکسونگری نظر همه چه درست و چه اشتباه باعث شود هر کسی ازین دریای بیکران ادب صدفی بر گیرد و خوشا آنانکه دردانه گوهری بیابند ، که می بینم شما و بعضی دوستان در اشتیاق یافتن آن هستید و بسیار هم یافته ایدمبارکتان باشدشادزی پایدار
user_image
ناصر
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۱۵:۲۶:۰۲
آقا بابک چند نفر هستند ، با اسامی مختلف ، قصد دارندحاشیه های گنجور در قرق خودشان باشد نفس کش میطلبند ، صدا خفه کن هستندبانو سمانه هم به هیچکدامشان جواب نمیدهدمن نیز چندی پیش در دام اینان افتادم و به این خانم محترم با نام ناشناس اهانت کردم ، ولی بعد از مطالعه ی حاشیه های او دریافتم که اشتباه کردم ، در صدد عذر خواهی بر آمدم .من نمیدانم این دشمنی برای چیست ، من هم مانند شما ،هیچگاه از این خانم نوشته ی غیر منطقی ندیده امبا درود
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۱۶:۰۰:۴۹
بدون شک ضرب و شتم زن در صورت ره بازار گرفتن و هر نوبهار زن نو گزیدن و خانه نشین کردن یک انسان کامل با همه خصایل انسانی ناپسند و ستمکارانه است، چه از سوی سعدی باشد چه نباشد، این نامش مردسالاری نیست، این نامش آزار است و آزار در همه مکانها و زمانها نادرست و قبیح است. هیچ انسان خردمندی سعدی را به خاطر این بخش از اندیشه هایش نمی ستاید، بلکه اگر اثبات شود این ابیات از آن سعدیست آن را به عنوان خار گلستان می پذیرد، در ضمن گرامیان من نمیفهمم بر سر سفره پدر و مادر بزرگ نشدن یا پدر و مادر نداشتن به خودی خود چه عیبی دارد؟!پدر و مادر داشتن به خودی خود فضیلتی محسوب نمی شود، یک کودک بی پدر حاصل یک رابطه نامشروع چه گناهی دارد؟کسانی نیز بر سر سفره پدر و مادر بزرگ شده اند ولی اموال دیگران بر سر سفره بود!عکس آن هم ممکن است، زندگینامه چارلی چاپلین را بخوانید، بیشتر روزهای کودکی را در نوانخانه به سر برد، ولی حاصل زندگی اش اندیشه های بلند قابل تاملی بود! سعدی و حافظ و مولانا و شکسپیر و دیگران نیز مانند هر انسانی خطا داشته اند، ما اکنون که غنچه های اندیشه ایشان در بستر تاریخ شکفته اند می توانیم خطاها را بیابیم، چه بسا ما نیز خطاکار باشیم و آیندگان خطاهای ما را بهتر دریابند!
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۱۷:۰۲:۵۷
روفیای گرامیمنظور از سر سفره ی پدر و مادر ، ظاهر سخن نیست لقمه ی نان نیست ، تربیت صحیح است ، شاید ژن هم تأثیر داشته باشد ، نمی دانمحال چه والدین ، چه محیط ، چه منش انسان ، وجدان و ،،،، همه ی این ها را جمع می بندنند به اصطلاح سفره ی پدر و مادر ربطش میدهندیعنی انسانممنون از نظر شما
user_image
دوستدار
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ - ۲۲:۱۲:۰۰
جناب رادمرد، سرکار نگران عرض خو یش باشیدبر دامن کبریای ما گردی نخواهید نشاند.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۲/۱۹ - ۰۳:۵۶:۲۸
سپاس از اینکه تحمل شنیدن رای متفاوت را دارید!
user_image
مینا مینوی
۱۳۹۴/۱۲/۱۹ - ۰۴:۰۹:۲۸
وصف حیوانی بود بر زن فزونزانک سوی رنگ و بو دارد رکونمی فرماید : اگر زن را مثل حیوان توصیف کنیم شایسته تراست تا انسان بنامیمدختر خرد سال خودش را هم به پیر مرد بدخلقی به نام شمس تبریزی دادچون زن را در ردیف حیوان میدانستهیچ محبتی چون مهر پدر و مادر نیستسر سفره ی پدر ومادر بزرگ شدن یعنی در محیطی که همان مهر و عاطفه وتربیت موجود باشد خواه در خانه و خواه در نوانخانه
user_image
ناصر
۱۳۹۴/۱۲/۱۹ - ۱۵:۰۲:۰۸
واقعاً من از خواندن این شعرِ مولوی خجالت کشیدماز مولوی چنین انتظاری نداشتم
user_image
مینا مینوی
۱۳۹۴/۱۲/۱۹ - ۱۵:۱۱:۳۴
هیچ محبتی چون مهر پدر و مادر نیستسر سفره ی پدر و مادر نشستن یعنی در محیطیکه همان مهر و عاطفه وتربیت موجود باشد خواه در خانه و خواه در نوانخانه
user_image
مینا مینوی
۱۳۹۴/۱۲/۱۹ - ۱۵:۱۵:۲۴
وصف حیوانی بود بر زن فزونزانک سوی رنگ و بو دارد رکونمی فرماید : اگر زن را مثل حیوان توصیف کنیم شایسته تراست تا انسان بنامیمدر جایی خواندم :دختر خرد سال خودش را هم به پیر مرد بدخلقی به نام شمس تبریزی دادچون زن را در ردیف حیوان میدانست
user_image
ندا
۱۳۹۴/۱۲/۱۹ - ۱۷:۳۵:۲۵
زن و اژدها هر دو در خاک بهجهان پاک از این هر دو ناپاک به******زنان را ستایی سگان را ستایکه یک سگ به از صد زن پارسای******دو بیت نازیبای بالا به فردوسی منسوب است سمانه جان. اما اگر این دو بیت و چند بیت دیگر را از ملحقات شاهنامه بدانیم باز نمی توان یک سری اشعا زن ستیزانه درشاهنامه را منکر شد.با این حساب چطور شما به سبب وجود اشعاری در مذمت زن به سعدی و مولوی می تازید ولی به فردوسی نمی تازید؟ مثل یک بام و دو هوا به گوشتان خورده؟بهتر نیست بزرگی بزرگانمان را حفظ کنیم و بدانها جسارت نکرده و بی پدر و مادرشان نخوانیم و ناسزایشان نگوییم و اگر چیزی از آنان درنظر ما اشتباه آمد، یا از باب «زلة الحکیم» یعنی لغزش دانا که گریزی از آن نیست محسوبش بداریم یا پیرامون آن قضاوت نکنیم و باقی افکارشان را مورد اندیشه قرار دهیم؟اما روفیا جانانسان از اینکه ببیند جنسیتش مورد توهین قرار گرفته ناراحت می شود، اما نمی توان با توجه به فرهنگ فعلی، تمام فرهنگ های سابق را نقد کرد.فقط این وقتی صحیح است که ما مطمئن باشیم تمامی فرهنگ کنونی بشر، صحیح و مطابق عقل و خرد است.شما می توانید این گونه ادعایی کنید؟از کجا معلوم بعضی از همین نگاه های جامعه شناسی سعدی و مولوی، پیرامون جایگاه زن در خانه و جامعه و هستی، درست نباشد و فرهنگ ما که آنها را بر نمی تابد، در آینده و برای مردمی با فرهنگ دیگر، مورد مسخره شدن واقع شود؟
user_image
مینا مینوی
۱۳۹۴/۱۲/۱۹ - ۱۹:۳۳:۵۱
وصف حیوانی بود بر زن فزونمی فرماید : اگر زن را حیوان توصیف کنیم شایسته تراست {از سرش هم زیاد است}
user_image
مینا مینوی
۱۳۹۴/۱۲/۱۹ - ۱۹:۳۸:۵۵
سپاس فراوان جناب مولوی که مقام ما {مادران} را دون مقام حیوان دانستی
user_image
بابک چندم
۱۳۹۴/۱۲/۲۷ - ۰۵:۲۴:۲۵
آقا ناصر،بنده مخلص را سرمست و مسرور فرمودی،این سه بیت که گویا از دقیقی، فردوسی، و سعدیست و بر تنی چند از ظروف عهد تیموری نقش بسته، پشت و پناه سرکار و دیگر رهروان راه راستی و درستی باد:جهانت به کام و فلک یار بادجهان آفرینت نگه دار بادبکام تو بادا همه کار توخداوند بادا نگه دار توبکام تو بادا سپهر بلندز چشم بدانت مبادا گزند
user_image
امید
۱۳۹۵/۰۷/۱۵ - ۰۳:۰۱:۴۵
البته دو شعری که در بالا به فردوسی نسبت داده شده (زن و اژدها ، سگان را ستای ) تنها در یکی از ده ها نسخه ی شاهنامه ، نوشته شده و در نسخه های کهنتر شاهنامه هایی که پیش از دویست سال پیش نوشته شده اندوجود ندارند . به همین دلیل گفته شده که اینجور بیتها در شاهنامه ،صدها سال پس از فردوسی ،افزوده شدند
user_image
ایمان
۱۳۹۵/۰۹/۰۷ - ۰۱:۵۶:۱۳
کلمه زن در بیشتر این اشعار بمعنی جنسیت زن نمیباشد . بنا بر اشتباه فرهنگی در گذشته زن اصطلاحی است برای نامردی و ترس و بی صفتی . امروزه هم من دیده ام که حتی دو زن به هم میگویند قول مردانه می دهم.. وگرنه که حتما انسانهای عاشقی مثل سعدی و حافظ و مولانا به مادر و همسرانشان عشق ورزیده اند . کسی که به یک گل با این لطافت نگاه میکند میتواند یک انسان را نبیند . هر چند همه ما میدانیم که در گدشته بشریت و نه فقط ایران زن آزادیهای امروزی را نداشته است .
user_image
مسرور
۱۳۹۵/۰۹/۲۷ - ۱۴:۳۱:۰۵
با چشم این دوران نمیتوان فرهنگ و تمدن گذشتگان را نقد کرد،حضرت علی نیز بعد از پیروزی در جنگ جمل به عایشه فرمودند؛مگر نشنیده ای که پیامبر فرموده اند زنان باید در خانه بنشینند...چه بسا ما نیز در دوران سعدی و مولوی و ماقبل تر بودیم به این نتیجه میرسیدیم که بهترین کار برای زنان در خانه ماندن است و لا غیر!اما امروزه با گسترش علم و دانش در جوامع بشری و بالا رفتن سطح سواد عامه و ورود نسوان به پهنه علم و دانش و ابعاد اجتماعی،اقتصادی و حتی سیاسی،دیگر حتی سرسخت ترین علما نیز نمیتوانند مواضعی اینچنینی در مورد زن داشته باشند،چون مسلما مورد حجم عظیمی از انتقادات واقع می شوند.شاید اگر این بزرگان ادب هم در زمان ما میزیستند این دیدگاه های زن ستیزانه را که در آن دوران خریدار داشت هرگز مطرح نمیکردند و یا شاید اگر حال زنده بودند با شعری یا عبارتی یا اشارت و کنایتی در جوابمان زن مراد در اشعارشان را مثلا هوی و هوس و طور دیگری تعریف میکردند و ما را در درک ناصواب مغز کلام مورد نکوهش قرار میدادند.والله اعلم
user_image
...
۱۳۹۵/۰۹/۲۸ - ۰۰:۲۲:۵۴
من یه مطلب در جواب دوستی برای قسمت بعدی مثنوی (بخش 104) نوشتم که به ابیات این صفحه مربوط میشه.اول از همه عرض کنم که من شیفته مولوی ام (اگه لایق شیفتگی باشم) به خاطر همین تمام سعیم رو می کنم که وقتی بحث علمی شکل می گیره ذهن و زبانم از تعصب دور باشه و فقط بنا به دلایل علمی حرف بزنم. هرچند امکانش هست یه جاهایی موفق نشم که در این صورت تذکر بدین که بیدار شم.خدمت شما عرض کنم که شما که قطعا مطالعات و سوادتون از من بیشتره، باید بدونین که اثری مثل مثنوی رو نباید انقد سطحی دید. احتمالا در مورد نظر مولوی راجع به زن شما به بیت «وصف حیوانی بود بر زن فزون…» اشاره دارید. فکر می کنم شما حتی در سطحی ترین حالت هم برداشت درستی از نحو جمله نداشتین. این مصراع (با فرض برداشت تحت اللفظی ترین معنی) به این معنی نیست که زن از حیوان کمتره، بلکه معنیش اینه که صفات حیوانی (نفسانی) بر زن غلبه داره. به همین خاطره که میلش (مانند حیوان) به رنگ و بو هست. می بینید که بلافاصله در بیت بعد همین مفهوم رو گسترش میده و میگه خر وقتی رنگ و بوی سبزه زارو شنید دل و دین باخت و همه چی رو فراموش کرد. دوست عزیز این وصف حیوانی که مولوی میگه چیزی جز احساسات و هیجانات نیست. مثال خر در بیت بعد این موضوع رو روشن میکنه که خر مغلوب احساسات میشه و نمیتونه با منطق تصمیم بگیره.این در واقع اشاره به همون مساله میکنه که در زن احساسات و عواطف بر منطق غلبه داره (که شاید مهمترین مظهر تعالی وجود زن همین عواطف باشه) و در مرد بالعکس. بعید میبینم کسی منکر این واقعیت بشه. یعنی مولوی هیچ چیزی خارج از دایره ادب نگفته.
user_image
سید حبیب
۱۳۹۵/۰۹/۲۸ - ۱۹:۵۳:۲۹
با سلام..در باب آخرین حاشیه در بخش بعد 104
user_image
ناشناس
۱۳۹۵/۰۹/۲۸ - ۲۱:۲۸:۱۷
هم شما جناب........ و هم کسی که شیفته اوییدنهایت ادب و احترام را نسبت به مادران( زنان) رعایت فرموده اید ، و به یقین کس منکر آن نیست نگران مباشید،
user_image
نادر
۱۳۹۵/۱۰/۰۷ - ۲۱:۴۷:۵۶
آیا در پی معرفتیم .. یا .. بتی که ساخته ایم نا امیدمان کرده است؟سئوال های اشتباه و انحرافی و اصرار بر
پاسخ دادن به آنها، سرمنشا و عامل تداوم بسیاری از گمراهی ها بوده و خواهد بود ..هر انسانی به سادگی آگاه است که می توانسته با جنسیتی متفاوت زاده شود و در عین حال این شکل وجودی را مدیون موجودیت هر دو جنس است..
user_image
مانی. الف
۱۳۹۵/۱۱/۰۱ - ۰۲:۳۳:۲۸
به سمانه که گفته: آیا حق نداریم بگوییم: آقای سعدی این سخن تو نژاد پرستانه است!!!ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنه سمانه عزیز، حق نداریم بگویم. اصلاً حق نداریم واژه «نژادپرستی» را در توصیف تبعیض میان ‏جنس مرد و زن به‌کار ببریم. خیلی روشن است که «نژادپرستی» و «نژادپرستانه بودن» یک سخن با ‏این موضوع، یعنی به گفتۀ شما تحقیر زن، بی‌ارتباط است.‏
user_image
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۱۶ - ۰۲:۲۹:۱۵
گفت پیغامبر که زن بر عاقلان غالب آید سخت و بر صاحب‌دلانباز بر زن جاهلان چیره شوند زانک ایشان تند و بس خیره روندپرتو حقست آن معشوق نیست خالقست آن گوییا مخلوق نیستآین بیت ها رو هم مولانا گفته و فکر نمیکنم همچین تعبیری از زن تو جای دیگه بتونیم پیدا کنیم، از نظر مولانا زن هم نماد تجلی خدا هست هم نماد نفس و مرد رو هم نماد عقل میدونه، خواهش میکنم از خانم های که به مولانا ایراد میگیرن برن بیشتر مثنوی بخونن البته اگه نظر مولانا براشون مهم هست، داستان "مـاجـرای مـرد و زن افتــاد نقـل" رو بخونین بیشتر منظور مولانارو خواهید فهمید
user_image
حسین
۱۳۹۶/۰۵/۰۷ - ۰۰:۲۶:۲۵
سلام و درود فراوان خدمت عزیزان و بزرگواران.بسیاری از عزیزان نظراتی داده اند که به عنوان نظر ایشان قابل احترام است.اما به نظر من و از آنجایی که بزرگانی چون مولانا و حافظ و سعدی و... بجز شاعر، عارفانی بزرگ بوده اند، گمان نمیکنم که قصدشان از سرودن چنین اشعاری حتک حرمت بانوان گرامی باشد که در بزرگی و خردشان هیچ شکی نیست که اگر از مردان بیشتر نباشد، کمتر هم نیست.بیاییم و به باطن شعر سفر کنیم و در ظاهر گیر نکنیم.به گمان بنده ی کوچک، از آنجا که زن همیشه نماد ناموس بوده است، و یکی از عزیزترین ناموسهای هر انسانی، چه مرد و چه زن، قلعه وجودی خود اوست، در اینجا این بزرگواران در واقع قلعه وجودی هر شخصی، که ناموس ایشان هست را به زن تشبیه نموده و منظورشان از این اشعار ناب این بوده است که هرگاه قلعه وجودی شان از راه خیر و نیکی خارج و به سمت شر و بدی حرکت کرد او را (من های درونی خود را) متنبه و آگاه سازند که راه نه این است. زیرا پوشیده گویی در کلام اکثر عارفان متداول است و این وظیفه خواننده است که با تفکر در باطن اشعار، منظور عارف را درک نماید.وگرنه از بزرگانی چون مولانا، حافظ و سعدی و ... حتک حرمت زن که از مفتخرات خداوند است بعید به نظر می رسد.البته با عرض پوزش از بزرگان، بنده برداشت خودم از این اشعار را عرض کردم. هر کس دیگری هم میتواند برداشتی از آن داشته باشد، اما برداشت حرمت شکنانه در مورد زن، به هیچ وجه نمیتواند صحیح باشد.
user_image
حسین
۱۳۹۶/۰۹/۱۳ - ۰۵:۴۳:۰۱
با درود بیکران بر همگان بنده با شناخت ناقصی که نسبت به جناب مولانا پیدا نموده ام ایشان وقتی سخن از مرد و زن و یا حیوانی به میان می آورند همه یکی است در درون خود انسان و جدالی که در وجود انسان بین خیر و شر برقرار است پس سطحی دیدن برای ما و زندگی سودی ندارد
user_image
shaham kh
۱۳۹۷/۰۴/۱۷ - ۰۵:۲۹:۰۳
چقدر سطحی و کودکانه برداشت کردین! به قدری ظاهر بین هستین که بارم نمیشه همچین انسان هایی هم وجود داشته باشن . یا این که به عمد و از سر ستیز خواستین حضرت مولانا رو بد جلوه بدین . واقعا باعث تاسف هستین . ای کاش وقت داشتم و این شعرو برای شما نقد میکردم تا از برداشت کودکانتون پشیمان شین گرچه فکر نمیکنم جز ستیز ابلهانه چیزی دیگه پشت این ماجرا باشه . خطاب به کسانی که محدوده ظواهر شدن : ای برادر قصه چون پیمانه است معنی اندر آن به سان دانه استدانه ی معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل * البته اگه عقلی داشته باشیم .
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۷/۰۶/۱۳ - ۱۲:۳۵:۲۳
آیا افرادیکه سر سفره والدین !؟ نان نخورده و نهایت "زیر بته فضاهای مجازی " ساخته و به دنیا وارد شده اند ، خود مقصر میباشند؟.آیا افراد معلول جسمی و روحی و جنسی ! و فکری و ذهنی و ......."خود " مقصر بوده اند و پس از به دنیا وارد شدن باید "سقط جنین"! شوند؟.چه کسی به دیگران این حق "سلب حیات داده است؟ آیا بینش "مادی " و "کاپیتالیسم و "ماشسنیزم و "فضاهای مجازی"و "صهیونیزم "! و .........، این طرز فکر را ایجاد و توسعه نداده است؟ چرا مسئولین محترم رسیدگی نمیکنند؟ !
user_image
احد
۱۳۹۷/۰۶/۱۸ - ۲۲:۵۶:۴۷
به قول یه شاعر و خواننده فاخری که میگفت فضای مجازی شده پر از منتقدان نئشه از کوکائین و قلم به دست.لطفا این لباس عالمی رو از تن بدر کنید.باور کنید نظرات شما پشیزی ارزش نداشته و نخواهد داشت
user_image
صبا اسحقی
۱۳۹۸/۰۳/۱۵ - ۲۳:۴۴:۵۲
در اشعار مولوی زن استعاره از نفس و مرد استعاره از عقل است و این فقط یک استعاره است عمیق تر که نگاه کنیم متوجه می شویم که در قالب روحی جنسیت وجود ندارد این موضوع را روانشناس‌ها اثبات کردند و از شعرهای مولانا هم درک می شود که ایشان برای روح جنسیت قایل نبود و اصل ذات انسان هم در روحش است .علاوه بر این ما نباید با مقیاسهای زمان خودمان گذشتگان را بسنجیم و قضاوت کنیم وقتی در زمان مولانا و سعدی زن‌ها خودشان ،خودشان را به عنوان جنس دوم قبول داشتند چرا باید از مردها انتظار داشته باشیم که همچین تعبیرهایی به کار نبرند.به نظر من در دوره‌های مختلف تاریخ بشر نقش زن و مرد بنابر مقتضات زمان کم رنگ و پررنگ می شده مثلا در زمان غارنشینی و انقلاب کشاورزی چون حفظ حیات بشر مهم‌ترین بوده نقش زنان پررنگ تر بوده و اغلب ایزدان ایزد بانو هستند از زمان شکل گیری تمدن‌های اولیه تا همین 50 سال پیش که کشورگشایی و قدرت و‌حکامیت مهم بوده نقش مردها پر رنگ تر شده در حالیکه در عصر جدید که دوران علم و عقل و فهم و درایت است ما شاهد بروز نقشهای برابر هستیم من امیدوارم که بتوانیم درک عمیق تری از تغییرات زمانه داشته باشیم همچنین معانی عمیقی که در این شعرها هست را با تعبیرهای سطحی خراب نکنیم
user_image
سپهر سمیعی
۱۳۹۹/۰۵/۱۵ - ۰۴:۰۷:۰۸
در زمان مولانا و سعدی شعارهای روشنفکر نمای امروزی هنوز مد نشده بود، لذا این بزرگواران واقعیاتی که در اثر تجربه و حکمت اندوزی کسب کرده بودند بی پروا بیان می کردند. دوره و زمانه هم با امروز خیلی تفاوت داشت. آن زمان زنها واقعا زن بودند، مثل امروز نبود که زنها بخواهند مرد باشند و مردها زن.
user_image
جمشید
۱۳۹۹/۰۶/۱۸ - ۰۷:۳۱:۰۵
بنده حقیر باید بگویم که در عرفان و در راه معنویات همه کلمات معنای دیگری دارند حضرت مولانا از معنی به لفظ میروند کسی که این راز نامه ها را میخواند باید اینگونه بیندیشد و در اعماق این دریا غوص کند مرد در عرفان به کسی اطلاق میشود که در راه حق قدم برمیدارد و زن در راه باطل و مخنث هم حیران است در این وادی لطفا کلام بزرگان را ترجمه نفرمایید چون هر که از لفظ به معنی رود تا ابدالاباد گمراه است کلام بزرگان تفسیری دارد که فقط عالمان به این علم از عهده این امر خطیر برمی آیند باید دسترسی به دایره لغات و معانی آنها در عرفان و معنویت داشته باشیم سپس با آن علم این اسرار نامه را معاینه و کشف کنیم
user_image
فرهاد شیرازی
۱۳۹۹/۱۱/۰۱ - ۰۷:۴۶:۲۹
در کمال تاسف و تاثر شاهد قضاوت های سطحی برخی از دوستان هستیم. وقتی قصد شرح اشعار مولانا را دارید باید با حال مولانا مانوس باشید، وگرنه مانند الان دچار اشتباه و کژفهمی میشوید!! یا از مولوی شناسان سوال کنید یا از قضاوت دست بردارید و رد شوید!! حتی کسانی که بدنبال توجیه هستند هم باید به این مورد توجه کنند، اگر آگاهی لازم را ندارید، سوال کننده را به کسی که آگاهی کافی دارد ارجاع دهید!!علی ایحال توضیح کوتاهی میدهم باشد که کفایت کند، اول باید توجه کنید که اشعار مولانا، دریافت های ایشان هستند که به زبان شخص مولوی برگردانده و با ادبیات آن روز سروده شده است!!مثالی جهت درک بهتر مطلب می آورم، تقریبا تمام فارسی زبانان حداقل یک بار برای شخص بد ذات از صفت "نامرد" استفاده کرده اند! هم مردان و هم زنان از صفت منفی "نامرد" استفاده کرده اند و در سطح عامیانه تر برعکسش هم صادق است و برای اشخاص با مرام از واژه مرد بودن استفاده میکنند(فلانی خیلی مرد است) این در ادبیات فارسی زبانان جا افتاده! خب معنی تحت الفظی نامرد چیست؟ یک شخص اگر مرد نباشد، زن است دیگر!! حال باید استفاده کنندگان از صفت "نامرد" را زن ستیز معرفی کنیم؟؟ در این صورت بیشتر بانوان فارسی زبان هم که باید زن ستیز باشند و پر واضح است که استفاده از صفت "نامرد" هیچ ارتباطی به زن ستیزی ندارد!! این در ادبیات ما ایرانیان جا افتاده(هرچند که غلط است) از این دست مطالب در ادبیات ما کم نیستند!! این استعاره ها و تمثیل ها در عصر مولانا بسیار بیشتر هم بوده و در این همه ابیات که با ادبیات عامیانه آن روزها سروده شده، چنین مواردی اجتناب ناپذیر است!!!مطلب بعدی هم این است که مولانا هم انسان بوده و امکان دارد در مواردی اشتباهاتی داشته باشد، اما اشتباهات موردی نباید باعث زیر سوال بردن کل زندگی یک شخص شود، چنین قضاوت کردن کاملا با آموزه های مولانا در تضاد است!! پس اگر قصد مثنوی خوانی دارید، باید بدانید که بدوا باید قضاوت را کنار بگذارید...
user_image
حمید
۱۳۹۹/۱۲/۰۱ - ۱۰:۳۸:۳۲
ما زقرآن مغز را برداشتیم، پوست از بهر خران بگذاشتیم...این همه جدل برسر معنی ظاهری شعر هستش و کسی به مفهومش توجه نمیکنه...در مثل مناقشه نیست
user_image
کوروش
۱۴۰۱/۰۷/۱۷ - ۲۲:۳۰:۴۰
بیت دوم  گفت چرا دوبار تکرار شده به نظر درست نمیاد
user_image
احمدرضا نظری چروده
۱۴۰۲/۰۳/۱۷ - ۱۷:۴۴:۱۵
دوستان عزیز درود برشما.اگریک نفرباچند نام می تواند بنویسد وشما هم ازنوشته های ایشان انتقاد دارید واگرنقدی هم می‌نویسید،احیانا بازتاب داده نمی شود،این سوءظن را می توان به هرکس نسبت داد.حتی مدیر سایت.البته من دراین باره حسن ظن دارم وحالا اگر حتی کسی به بزرگان ادبی ما توهین کند،شان ومنزلت بزرگان البته که هیچ خدشه ای بر نمی دارد.سپاس
user_image
Daryoush
۱۴۰۲/۰۸/۲۶ - ۲۲:۰۰:۰۳
بزرگش نخوانند اهل خرد  که نام بزرگان به زشتی برد