مولانا

مولانا

بخش ۱۲۶ - صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش، رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدنِ شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست، شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر؟ روبه گفت اگر او را دل و جگر بودی آنچنان سیاستی دیده بود آن روز و به هزار حیله جان برده؛ کی برِ تو باز آمدی؟ لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر

۱

برد خر را روبهک تا پیش شیر

پاره‌پاره کردش آن شیر دلیر

۲

تشنه شد از کوشش آن سلطان دد

رفت سوی چشمه تا آبی خورد

۳

روبهک خورد آن جگربند و دلش

آن زمان چون فرصتی شد حاصلش

۴

شیر چون وا گشت از چشمه به خوَر

جُست در خر دل نه دل بُد نه جگر

۵

گفت روبه را جگر کو دل چه شد

که نباشد جانور را زین دو بُد

۶

گفت گر بودی ورا دل یا جگر

کی بدینجا آمدی بار دگر

۷

آن قیامت دیده بود و رستخیز

وآن ز کوه افتادن و هول و گریز

۸

گر جگر بودی ورا یا دل بدی

بار دیگر کی برِ تو آمدی؟

۹

چون نباشد نور دل دل نیست آن

چون نباشد روح جز گِل نیست آن

۱۰

آن زجاجی کاو ندارد نور جان

بول و قاروره‌ست قندیلش مخوان

۱۱

نور مصباحست دادِ ذوالجلال

صنعت خلقست آن شیشه و سفال

۱۲

لاجرم در ظرف باشد اعتداد

در لهبها نبود الا اتحاد

۱۳

نور شش قندیل چون آمیختند

نیست اندر نورشان اعداد و چند

۱۴

آن جهود از ظرفها مشرک شده‌ست

نور دید آن مؤمن و مُدرِک شده‌ست

۱۵

چون نظر بر ظرف افتد روح را

پس دو بیند شیث را و نوح را

۱۶

جو که آبش هست جو خود آن بود

آدمی آنست کاو را جان بوَد

۱۷

این نه مردانند اینها صورتند

مردهٔ نانند و کشتهٔ شهوتند

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 504

نظرات