مولانا

مولانا

بخش ۱۳۳ - حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما اغویتنی والقلیل یدل علی الکثیر

۱

آن یکی می‌رفت بالای درخت

می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت

۲

صاحب باغ آمد و گفت ای دنی

از خدا شرمیت کو چه می‌کنی

۳

گفت از باغ خدا بندهٔ خدا

گر خورد خرما که حق کردش عطا

۴

عامیانه چه ملامت می‌کنی

بخل بر خوان خداوند غنی

۵

گفت ای ایبک بیاور آن رسن

تا بگویم من جواب بوالحسن

۶

پس ببستش سخت آن دم بر درخت

می‌زد او بر پشت و ساقش چوب سخت

۷

گفت آخر از خدا شرمی بدار

می‌کشی این بی‌گنه را زار زار

۸

گفت از چوب خدا این بنده‌اش

می‌زند بر پشت دیگر بنده خوش

۹

چوب حق و پشت و پهلو آن او

من غلام و آلت فرمان او

۱۰

گفت توبه کردم از جبر ای عیار

اختیارست اختیارست اختیار

۱۱

اختیارات اختیارش هست کرد

اختیارش چون سواری زیر گرد

۱۲

اختیارش اختیار ما کند

امر شد بر اختیاری مستند

۱۳

حاکمی بر صورت بی‌اختیار

هست هر مخلوق را در اقتدار

۱۴

تا کشد بی‌اختیاری صید را

تا برد بگرفته گوش او زید را

۱۵

لیک بی هیچ آلتی صنع صمد

اختیارش را کمند او کند

۱۶

اختیارش زید را قیدش کند

بی‌سگ و بی‌دام حق صیدش کند

۱۷

آن دروگر حاکم چوبی بود

وآن مصور حاکم خوبی بود

۱۸

هست آهنگر بر آهن قیمی

هست بنا هم بر آلت حاکمی

۱۹

نادر این باشد که چندین اختیار

ساجد اندر اختیارش بنده‌وار

۲۰

قدرت تو بر جمادات از نبرد

کی جمادی را از آنها نفی کرد

۲۱

قدرتش بر اختیارات آنچنان

نفی نکند اختیاری را از آن

۲۲

خواستش می‌گوی بر وجه کمال

که نباشد نسبت جبر و ضلال

۲۳

چونک گفتی کفر من خواست ویست

خواست خود را نیز هم می‌دان که هست

۲۴

زانک بی‌خواه تو خود کفر تو نیست

کفر بی‌خواهش تناقض گفتنیست

۲۵

امر عاجز را قبیحست و ذمیم

خشم بتر خاصه از رب رحیم

۲۶

گاو گر یوغی نگیرد می‌زنند

هیچ گاوی که نپرد شد نژند

۲۷

گاو چون معذور نبود در فضول

صاحب گاو از چه معذورست و دول

۲۸

چون نه‌ای رنجور سر را بر مبند

اختیارت هست بر سبلت مخند

۲۹

جهد کن کز جام حق یابی نوی

بی‌خود و بی‌اختیار آنگه شوی

۳۰

آنگه آن می را بود کل اختیار

تو شوی معذور مطلق مست‌وار

۳۱

هرچه گویی گفتهٔ می باشد آن

هر چه روبی رفتهٔ می باشد آن

۳۲

کی کند آن مست جز عدل و صواب

که ز جام حق کشیدست او شراب

۳۳

جادوان فرعون را گفتند بیست

مست را پروای دست و پای نیست

۳۴

دست و پای ما می آن واحدست

دست ظاهر سایه است و کاسدست

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 509
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۳۵۶
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۹۸۸

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۸۹/۱۰/۱۰ - ۱۱:۳۶:۰۳
سلام من حسام هستم این شعر رواولین بار تو کتاب اندیشهی پیش دانشکاهیم خوندم همون بار ول عاشق این شعر شدم و کلی به قدرت مولوی در بیان منظور در کمال قدرت و زیبایی شعر افتخار کردم .ما نباید فقط برای شعرای عاشقانه نظر بنویسیم. ممنون.
user_image
حسام
۱۳۸۹/۱۰/۱۰ - ۱۱:۴۱:۰۰
این شعر رو خیلی دوست دارم
user_image
فلاح
۱۳۹۸/۰۱/۲۵ - ۲۳:۴۱:۵۲
اگر منظور مولوی در این شعر این بوده که وقتی کسی فرد دیگری را میزند تمام این عمل در حوزه اختیار فرد زننده است به نظر من این فهم درستی از اختیار نیست. عمل زدن تشکیل شده است از اراده وتصمیم برای زدن وعملی کردن آن تصمیم در عالم خارج . آن بخشی که مربوط به اراده وتصمیم است آن بخش در اختیار انسان است وخداوند آن بخش را به انسان محول نموده است.همانگونه که در قران نیز همواره از واژه "یرید " استفاده میکند. مثل :المائدة : 113 قالُوا نُریدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا گفتند می‏خواهیم از آن مائده بخوریم تا قلبهایمان مطمئن شود التوبة : 32 یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ می‏خواهند نور خدا را با دهنهای خود خاموش کنند، هود : 15 مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ کسی که تنها زندگی دنیا و زینت آن را اراده میکند ، ما نتیجه تلاش ایشان را بطور کامل می‏دهیم، و در آن هیچ نقصانی نمی‏یابند اما بخش دیگر که مربوط به اجرای تصمیم در عالم خارج است تماما در اختیار خداست وانسان در آن نقشی ندارد.کما اینکه اگر موقع زدن ،توانایی عصبی وماهیچه ای دستان فرد زننده از کار بیفتد نمیتواند با اختیار خود عمل زدن را انجام دهد. پس بخش زدن دست انسان نیست بلکه دست خداست.بعبارتی خداوند اراده انسان را اجرایی میکند. مثلا اینکه میگویدالأنفال : 17 فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی‏ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی تیر انداختی بلکه خدا انداخت! و خدا می‏خواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند خداوند شنوا و داناست. در این آیه خداوند به روشنی میگوید که فکر نکنید اگر کافران را کشتید همه کار دست شما بوده بلکه شما فقط اراده کردید که دستور خدارا (کشتن کافران را ) اجرا کنید بعد از آن این خداوند بود که اراده شمارا اجرایی کرد.وهمچنین تیر انداختن را نباید به خودتان منسوب کنید بلکه انداختن تیر کار خدا بوده وشما اراده انداختن تیر کردید.همچنین در آیات زیر نیز این مفهوم کاملا روشن است.مَّن کاَنَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلَئهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا(18)وَ مَنْ أَرَادَ الاَْخِرَةَ وَ سَعَی‏ لهََا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا(19)کلاًُّ نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کاَنَ عَطَاءُ رَبِّکَ محَْظُورًا(20)هر که دنیای نقد و زودگذر را بخواهد ما هم برایش در آن عجله می‏کنیم. البته برای هر که بخواهیم و هر قدر که بخواهیم، آن گاه جهنم را برایش معین می‏کنیم که ملامت زده و رانده شده در آن شود و هر که آخرت را بخواهد و کوشش خود را همه برای رسیدن به آن قرار دهد آنان سعیشان قبول شده و صاحب اجر خواهند بود .هر دو گروه را از عطاء پروردگارت مدد می‏کنیم، اینها را و آنها را، و از عطاء پروردگار تو جلوگیری نمی‏شود .اتفاقا در جایی که انسان بخش اجرایی کار را به خودش یا به مخلوقات غیر خدا نسبت دهد خداوند آنرا در زمره شرک (بزرگترین گناه ) قرار میدهد.ببینید: العنکبوت : 65 فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَوقتی انسان در کشتی گرفتار طوفان شود طبیعی است که تلاش خود را میکند تا از طوفان جان سالم بدر برد واگر نجات یابد معمولا نجات یافتن را نتیجه مثلا تلاش خودشان یا محکم بودن کشتی یا شدید نشدن بیشتر طوفان و....نسبت میدهد که خداوند همه اینها را شرک تلقی میکند ومیگوید ما نجات دادیم. در واقع همه تلاش انسانهای روی کشتی را اراده یا خواستن برای نجات تعبیر میکند ونجات دادن را به خود منتسب می نماید وصدها مثال دیگر درقران در این باره وجود دارد.
user_image
بهروز محمدی
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۰۸:۴۹:۴۱
سلام و درود. گمانم بیت (اختیارش زید را قدیش کندبی‌سگ و بی‌دام حق صیدش کند ) / اشتباه تاپپی دارد و اینطوریست که « اختیارش زید را قیدش کند»
user_image
امیرحسین
۱۳۹۹/۱۱/۰۸ - ۱۰:۱۹:۳۶
شعر خیلی خوبیه داخل دین و زندگی دوازدهم هم هست.مولوی خیلی راحت و ساده داره میگه که خداوند به انسان ویژگی اختیار رو داده که فقط مخصوص انسان نیست و آفریده های دیگه هم د حدو اندازه های دیگه اختیار دارن . مال انسان هم اینه که با مغ ش میتونه بدنش رو کنترل کنه و در اجسام دیگه تغییر ایجاد کنه و هرکاری که با بدنش انجام بده آزاده مثلا میتونه بره دزدی کنه که البته هرکاری نتیجه ای هم داره که به گردن انجام دهندشه مثلا اگه میوه بدزده صاحب باغ میاد اون رو تنبیه میکنه. اندیشه ، سخن ، انجام ، سرانجام ما فکر میکتیم یه کاری رو انجام میدیم و بلاخره یه نتیجه ای هم داره که این وسط سخن گفتن یه عمل ویژه و متفاوت بین انواع کارهاست که میشه اون رو هم تو مراتب اختیار و اراده جدا فرض کرد و چهار مرحلشون کرد.خدایا کمک کن که درست از اختیاراتمون استفاده بکنیم.