
مولانا
بخش ۱۵۸ - نواختن سلطان ایاز را
۱
ای ایاز پر نیاز صدقکیش
صدق تو از بحر و از کوهست بیش
۲
نه به وقت شهوتت باشد عثار
که رود عقل چو کوهت کاهوار
۳
نه به وقت خشم و کینه صبرهات
سست گردد در قرار و در ثبات
۴
مردی این مردیست نه ریش و ذکر
ورنه بودی شاه مردان کیر خر
۵
حق کرا خواندست در قرآن رجال
کی بود این جسم را آنجا مجال
۶
روح حیوان را چه قدرست ای پدر
آخر از بازار قصابان گذر
۷
صد هزاران سر نهاده بر شکم
ارزشان از دنبه و از دم کم
۸
روسپی باشد که از جولان کیر
عقل او موشی شود شهوت چو شیر
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
مستعار فلانی
مستعار فلانی
مسعود کریمی