مولانا

مولانا

بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک

۱

تو خلیل وقتی ای خورشیدهش

این چهار اطیار ره‌زن را بکش

۲

زانک هر مرغی ازینها زاغ‌وش

هست عقل عاقلان را دیده‌کش

۳

چار وصف تن چو مرغان خلیل

بسمل ایشان دهد جان را سبیل

۴

ای خلیل اندر خلاص نیک و بد

سر ببرشان تا رهد پاها ز سد

۵

کل توی و جملگان اجزای تو

بر گشا که هست پاشان پای تو

۶

از تو عالم روح زاری می‌شود

پشت صد لشکر سواری می‌شود

۷

زانک این تن شد مقام چار خو

نامشان شد چار مرغ فتنه‌جو

۸

خلق را گر زندگی خواهی ابد

سر ببر زین چار مرغ شوم بد

۹

بازشان زنده کن از نوعی دگر

که نباشد بعد از آن زیشان ضرر

۱۰

چار مرغ معنوی راه‌زن

کرده‌اند اندر دل خلقان وطن

۱۱

چون امیر جمله دلهای سوی

اندرین دور ای خلیفهٔ حق توی

۱۲

سر ببر این چار مرغ زنده را

سر مدی کن خلق ناپاینده را

۱۳

بط و طاوسست و زاغست و خروس

این مثال چار خلق اندر نفوس

۱۴

بط حرصست و خروس آن شهوتست

جاه چون طاوس و زاغ امنیتست

۱۵

منیتش آن که بود اومیدساز

طامع تابید یا عمر دراز

۱۶

بط حرص آمد که نولش در زمین

در تر و در خشک می‌جوید دفین

۱۷

یک زمان نبود معطل آن گلو

نشنود از حکم جز امر کلوا

۱۸

هم‌چو یغماجیست خانه می‌کند

زود زود انبان خود پر می‌کند

۱۹

اندر انبان می‌فشارد نیک و بد

دانه‌های در و حبات نخود

۲۰

تا مبادا یاغیی آید دگر

می‌فشارد در جوال او خشک و تر

۲۱

وقت تنگ و فرصت اندک او مخوف

در بغل زد هر چه زودتر بی‌وقوف

۲۲

لیک مؤمن ز اعتماد آن حیات

می‌کند غارت به مهل و با انات

۲۳

آمنست از فوت و از یاغی که او

می‌شناسد قهر شه را بر عدو

۲۴

آمنست از خواجه‌تاشان دگر

که بیایندش مزاحم صرفه‌بر

۲۵

عدل شه را دید در ضبط حشم

که نیارد کرد کس بر کس ستم

۲۶

لاجرم نشتابد و ساکن بود

از فوات حظ خود آمن بود

۲۷

بس تانی دارد و صبر و شکیب

چشم‌سیر و مؤثرست و پاک‌جیب

۲۸

کین تانی پرتو رحمان بود

وان شتاب از هزهٔ شیطان بود

۲۹

زانک شیطانش بترساند ز فقر

بارگیر صبر را بکشد به عقر

۳۰

از نبی بشنو که شیطان در وعید

می‌کند تهدیدت از فقر شدید

۳۱

تا خوری زشت و بری زشت و شتاب

نی مروت نی‌تانی نی ثواب

۳۲

لاجرم کافر خورد در هفت بطن

دین و دل باریک و لاغر زفت بطن

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 431

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۶ - ۱۷:۰۸:۵۴
میتن همان میهن است و موطن و وطن از آن درست شده است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۶ - ۱۷:۱۲:۴۹
مروت لغتی است از لغت کردی مرو یعنی مرد درست شده است و عربی بر بنیاد لغتی کردی و فارسی است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۶ - ۱۷:۱۵:۰۹
یعنی morowat همان merowat است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۲:۵۴:۰۷
اینکه مروت از مرو در کردی به معنی مرد است و معنی آن مردانگی است یک نمونه دیگر هم دارد مزیت هم از مز و مس فارسی مانند و مزن کردی است هر سه معنی بزرگ می دهد .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۲:۵۵:۴۹
مانند به لغزش این ابزارک نیمه هوشمند به سطح بالا افزوده شد
user_image
فرحزاد
۱۳۹۴/۰۶/۱۴ - ۱۴:۱۵:۴۵
با سلام، لطفاً در مورد مرغ چهارم یعنی زاغ و مقصود از امنییت توضیح بفرمایید.
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۰۶/۱۴ - ۱۵:۰۹:۱۴
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعینامنیّتآرزو و امل و همی؛ مثل این که صاحب طول امل بگوید: پروردگارا عمر بده تا اطفال خود را بزرگ کنم، پسر را متأهل سازم، فلان ملک را آباد کنم و فلان دشمن دنیوی را مقهور سازم؛ (بلکه ، دائما باشد به دنیا عمرخواه) و نمی گوید: الهی عمرنی ماکان عمری بذلة فی طاعتک و ان کان عمری مرتعاً للشیطان فقبضنی الیک=(مادامی که عمرم در راه طاعت تو است به من عمر بده و اگر زمانی عمرم مرتعی برای شیطان است مرا قبض روح کن.)بمنه و کرمه
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۰۶/۱۴ - ۱۵:۲۵:۳۱
در هفت بطن...کمی صعب و دشوار است، اگر عمری باشد، عرض خواهم کرد.
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۰۶/۱۵ - ۱۰:۳۶:۰۵
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعیندر هفت بطنچون اجوفست (میان تهی) هفت مرتبه وجودش در برابر لطایف سبع سالک و انسان بالفعل خالی است و الجوع (گرسنه است) می گوید و تاویل الکافر یاکل حدیث همین است؛ عقل که، ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان باشد در کافر مفقود است و آن چه در او بالفعل موجود است پنج مشعر و حس مشترک و وهم است؛ اما در مومن، عقل که جهت و حدت مشاعر است در او بالفعل موجود است و در مدرکات او جهت نورانیه و وجه الله الواحد ملحوظ و مدنظر است.والصواب عندالله
user_image
فرحزاد
۱۳۹۴/۰۶/۱۵ - ۱۳:۲۹:۳۴
به نام خدابا تشکر از توضیحات کامل حضرتعالی. استفاده کردیم.
user_image
فرحزاد
۱۳۹۴/۰۶/۱۵ - ۱۳:۴۱:۰۸
به نام خدامولانا در جای دیگر در مثنوی شریف در خصوص زاغ میفرماید:کاغ کاغ و نعرهٔ زاغ سیاه/دایما باشد به دنیا عمرخواههم‌چو ابلیس از خدای پاک فرد/تا قیامت عمر تن درخواست کردگفت انظرنی الی یوم الجزا/کاشکی گفتی که تبنا ربناعمر بی توبه همه جان کندنست/مرگ حاضر غایب از حق بودنستعمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود/بی‌خدا آب حیات آتش بود
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۶/۱۵ - ۲۳:۵۳:۰۷
این آقای خراسانی که خدا عمرش داهادبااین عربی بلغور کردنش مشکل در مشکل انداختامکان دارد یک فارسی زبان توضیحی در مورد این شعر بدهد تا من بهتر بفهمم ؟ممنون
user_image
ایزدجو
۱۳۹۴/۰۶/۱۶ - ۰۰:۱۴:۳۴
ناشناس گرامیمیگوید : چهار عامل {که به پرنده تشبیه کرده} هست که چشم عقل را کور میکند و چه بهتر که آنها را در وجودت بکُشی یا سر ببُری تا جانت بِرَهَداین چهار پرنده ی رهزن عبارتند از : بط یا مرغابی که سمبل حرص استطاووس که مظهر کبر و غرور و خودنمایی ستزاغ که نماینده ی عمر دراز و آرزوهای بی پایان استو چهارمی خروس است که به شهوت تن وامیال جنسی معروف استمیفرماید: این صفات ابلیس است و از آنها بپرهیزمولانا هم از چهار آفت زندگی نامبرده که باید از آنها دوری جستو هم چهار پرنده را بر این چهار آفت موصوف کرده تا مثالش ملموس تر باشدلیام عزیز غزلی دارد درین زمینه که چند بیتی از آن را می آورمپرسیدم از ابلیس شبی راز نهان راآن چیست که گمراه کند پیر و جوان راگر دست تو دادند یکی تیغ سزا نیستبا حیله و نیرنگ زنی خلق جهان راهر لحظه به شکلی و شمایل به در آییاز راه به بیراهه بری فکر و گمان راگه عاشق دلخسته به ساقی بسپاریتا مستی می تار کند روح و روان راگاهی در باغی بنمایی که ز سبزی تحقیر کند منظره اش باغ جنان راهم چهره ی زیبا بنمایی ز عجوزی هم زشت نمایی قد چون سرو روان رابر چاه بری راه همه مردم هشیارآن گاه زنی بر سرشان سنگ گران راگفت: اینهمه گفتی و شنیدم همه تهمتگمراه کنی با سخن ات بی خبران راو در پایان میگوید:تو حرص و طمع از سرخود دور کن آنگهبینی که چه آسوده کنی گوهر جان راوانگه ببر از یاد همه کینه و تزویربر گیر ز دیوانگی و خشم عنان راآنرا که خرد راه نماید به ره راستابلیس که باشد که زند شیر ژیان راپاینده باشیایزدجو
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۶/۱۶ - ۰۰:۲۷:۵۳
lyam . لیام ، این اشعار لیام را از کجا بخوانم جناب ایزد جومیبینم که شاعری ست پر مایهقبلاً هم چند شعر از او در حاشیه ی گنجور آمد ولی در اعتراض به سانسور از قلم زدن باز ایستاداین غزلش را که شما آوردید بسیار به دلم نشست که دست کمی از شعر مولانا ندارد ضمن اینکه به زبان امروزی ما سرودهاز شما جناب ایزدجو ، به خاطر شرح مبسوطی که از شعر مولوی کردید ممنونم کاش تمام استادان مثل شما تفسیر میکردند ، ساده و روشن و فارسیزنده باشید
user_image
دسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۶/۱۶ - ۰۶:۱۲:۳۲
جناب ایزد جوممنون هم از معنای سعر و هم از غزلی از لیام که از شعر مولانا گویاتر بود و کامل تر ، لذت بردم کاش تمام غزل را میگذاشتید چون غیر از حرص و کبر وآرزو و شهوت به نکات دیگری نیز اشاره کردهبا ارادت
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۰۶/۱۶ - ۱۰:۴۲:۴۰
بسم الله الرحمن الرحیمکودکان و نونهالان عزیز، این صفحه مربوط می شود به جلال الدین، بروید محل دیگری را برای بازی انتخاب کنید!ناشناس ! ادبی را که از پدر و مادرت آموختی به نمایش مگذار !واقعا خنده دار و مضحک است:(دست کمی از شعر مولانا ندارد)(دسعود سعیدی نوشته:جناب ایزد جوممنون هم از معنای سعر و هم از غزلی از لیامکه از شعر مولانا گویاتر بود و کامل تر ، لذت بردمکاش تمام غزل را میگذاشتیدچون غیر از حرص و کبر وآرزو و شهوت به نکات دیگری نیز اشاره کردهبا ارادت)از شعر مولانا گویاتر بود و کامل تر!محل دیگری را برای بازی انتخاب کنید!
user_image
ایزدجو
۱۳۹۴/۰۶/۱۶ - ۱۴:۰۴:۱۰
جناب مسعود سعیدی گرامیاز شما ممنونم که مرا خواندی و خلاصه معنا را پسندیدیدیدم کسی به زبان من و شما معنایی بر این شعر ننوشته خواستم کمی روشنتر باشد . وگرنه حتماً جنابعالی احتیاج بدینگونه تفاسیر نداریداز مجتبی خراسانی هم دلگیر مباشیداو را همه میشناسند ، در پاچه گیری استاد استچندی پیش همین لیام پوزه بندی به او زد تا دیگر در پوست دیگران نیفتد ولی نرود میخ آهنی در سنگکسی نیست به او بگوید : پیر مرد ، هرکس نظری دارد به تو چه ربطی دارد که نظرشان چیست ، تو نقطه نظرات خودت را بنویس ولی دیگران آزادند که عقاید خودشان را بگویندمیبینید که فقط بی پدرها به پدر و مادر دیگران توهین میکنندولی بنده به مادر و خواهر و دختران ایشان ابداً کاری نداشته و ندارمپاینده باشید
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۶/۱۶ - ۱۴:۲۰:۴۳
از روشنگری جناب ایزد جو ممنونمحالا متوجه شدم این آقا مجتبی چرا از شنیدن نام لیام جوش آورده ، میسوزدراستی میتوانید در مورد پوزه بند بیشتر توضیح بدهید یا یک نشانی لطف کنیدمن بی خبرمزنده باشید
user_image
ایزدجو
۱۳۹۴/۰۶/۱۷ - ۱۴:۳۴:۴۹
ناشناس عزیزکوتاه بیا عزیزماین مجتبی خراسانی را له و لورده کردی بیچاره شدحق داری که جوابی در خور بدهیپوزه بندی را که لیام بر مجتبی خراسانی زد این لطیفه بودلاف زن، ای ”مجتبی“ ای بی خبرای تو آوازت بَتَر از ماچه خرانکر الاصواتی و نادانی اتخلق را گشته ست رنج و دردسرمغز را پُر کرده ای ، لاطائلاتزین سبب آگه نباشی از هنرنزد تو خر ، همچو سقراط آمدهای به وادی ِ تحجّر در به دردر خراسان گاو را سر میبرندزین سبب رفتی ازین غوغا به درعشق را با سر، زمین انداختیای زبان ات تیز همچون نیشتراز اباطیل ات کسی خرسند نیستهر خزف را جسته ای گویی گهرچون در افتادی تواینسان با ”لیام“تیغ او تیز است بر گردان سپرپاینده باشی
user_image
فرحزاد
۱۳۹۴/۰۶/۲۳ - ۱۴:۴۴:۲۳
به نام خدابا سلام، بعنوان کوچکترین عضو گنجور ابتدا باید بگویم عربی دانستن یک حسن است و نه یک ضعف زیرا بسیاری از اندیشمندان قدیم ما مثل فلاسفه، حکما، عرفا آثارشان به زبان عربی بوده چون منشا الهامات آنها یعنی قرآن به زبان عربی بوده لذا برای درک درست آثارآنها باید عربی دانست.ضمناً باید عرض کنم بحث اصلی ما آن چهار صفات پلید است که در مثنوی بشکل چهار پرنده عنوان شده که باید از آن پرهیز کرد. فهمیدن آن آسانتر از عمل کردن است زیرا همین صفحه حاشیه ها بیانگر این میباشد، آن کاری که نباید بکنیم همان چهار صفات پلید را انجام دادیم و بی مورد بهم پرخاش میکنیم و با غرور و کبر خودنمایی میکنیم.پیروز باشید
user_image
رضا
۱۳۹۴/۰۷/۱۳ - ۰۳:۳۶:۱۲
دوستان سلام سپاس بابت توضیح تان در مورد این مثنوی. اما جای تعجب داشت کسانی که در پی معرفت هستند از ادب به دور باشند.حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه / هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
user_image
طاهری
۱۳۹۴/۰۷/۲۳ - ۰۴:۱۵:۵۱
سلام و عرض ادب خدمت ادب دوستان :به فرموده ی قرآن کریم سوره بقره آیه 83 : « و قولوا للناس حسنا » سخن نیکو بگوید .شاگردی کرده باشمنزد اساتید ؛ اطلاق در آیه شریفه ، هر نوع استثنائی را منتفی دانسته است . بقول شاگرد قرآن شیخ اجل سعدی :کسی را که نــــــــام آمــــــد انــــدر مـــیان / به نیکوترین وصف و نعتش بخوان /چنان گوی سیرت ، بگــــــــــــوی انـــــدرم /که گفتن تــــــــــــوانی به روی انـــــــــــدرم /مرحوم شبستری صاحب گلشن راز :چو قاف قدرتش دم بر « قلم » زد /هزاران نقش بر لـــــــــــــوح عــــــــدم زد /کوچک شما .
user_image
حمید
۱۳۹۴/۰۷/۲۸ - ۰۷:۰۸:۵۰
در جایی معنی جالبی از این آیه ارائه کرده بود:فخذ اربعة من الطیر پس اکنون چهار پرنده را بگیر،فصرهن الیک،و به خود متمایل و مانوس شان ساز ......مولانا صرهن را به معنای کشتن گرفته
user_image
میترا
۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۰۳:۳۴:۳۶
ناامید کننده است. واقعا کی و کجا می خواهیم ازادب و ادبیات و عرفان انچه راکه اموخته ایم درعمل نشان دهیم و به زبان و شعار اکتفا نکنیم. اگر این جا محضر جلال الدین است و همه ارادتمندان حافظ و مولانا هستند چرا این هم دشنام و زشت گویی و زشتخویی یکی دیگر را نهیب می زند و قصد تربیت دارد ودیگری به قصد ادب کردن دشنام می دهد و از ذوق شعری و ادبی اش برای توبیخ و انتقام شخصی و به قول خودش پوزه بند زدن استفاده می کند. ما کجا و بزرگان عرفان ایران کجا ما ایرانی هستیم یا مسلمان یا ادیب یا عارف هرچه که هستیم با این رفتارها تناسب ندارد. فقط محض یادآوری به برخی دوستان عرض کردم- با سپاس
user_image
کوکب
۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۰۴:۳۶:۳۴
میترای گرامیبسیار سخن ات به دل نشستراست می گویی ، اینجا محفل ادیبان استهرکس نظری دارد ، میگوید، می نویسدچند جوان در حد بضاعت خود با هم ، هم کلام می شوند و اندیشه ها و برداشتهای خود را به یکدیگر هدیه می کنندحالا پیر مردی اگر خواست دهان همه را ببندد و اینجارا ملک تلق خویش بداند ، که چرا تو چنین گفتی و آن دیگری چنان ، بنده حق میدهم که جوان از کوره به در رود . اگر ادعای مسلمانی داریم و از قرآن و حدیث نقل می کنیم ، پس این پرخاش را چگونه توجیه کنیم ، به امیدی که جوانان ما نیز ادب را رعایت کنند و احترام سن نگه دارند، ضمن اینکه بزرگترها از جوانان خرده نگیرند و از کبر و خود بزرگ بینی بدور باشندممنون از شما
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۰۶:۱۱:۰۵
دوستان کمی کوتاه آمدن و احترام هیچ کس را نمیکشد.اگر عربی بلد نیسید، بپرسید، چرا توهین عزیزان؟شعر لیام گرامی قشنگ بود، ولی هر کسی آن را با شعر مولانا مقایسه کند از میزان آگاهی خود از شعر و ادب خبر میدهد، وگر نه جناب مولانا که مقامش بر عالم معلوم است.عفت کلام ، احترام و بعضی مواقع از حق خود گذشتن انسان را بزرگ میکنند، دوستان عزیز.از خدا جوییم توفیق ادببی‌ادب محروم گشت از لطف رببی‌ادب تنها نه خود را داشت بدبلک آتش در همه آفاق زد
user_image
ناآشنا
۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۱۹:۳۱:۲۳
کوکب بانوی گرامی با احترامشما راست میگویید ولی ، وقتی به جوانی که تمام عشقش پدر و مادرش هستند میگوید: ناشناس ! ادبی را که از پدر و مادرت آموختی به نمایش مگذار !معلوم است که آن جوان هم در جواب کوتاه نمیآید .وقتی پیشنماز نمازش باطل میشود ، از نمازگزار نباید توقع داشت.دهان به هرزه نشاید گشود در پیریکه حرمت از رخ صد ساله میرود چون آب
user_image
ناآشنا
۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۱۹:۵۴:۱۹
من ادعای شعر شناسی نمیکنم و به جلال الدین مولوی نیز بسیار احترام میگزارم ولی درین جا میبینم که جناب لیام غزلی سروده که به زبان امروزی ماستبیانی رسا و معانی عمیق چرا نباید شاعران جوان را تشویق کرد آیا نمیتوان در آینده انتظار ظهور استاد سخن دیگری را داشت؟این غزل نشان میدهد که شاعر بسیار پر مایه و تواناستاگر اشعار دیگر ایشان را بر رسی کنید خواهید دید که اغراق نکرده ام.هیچ عیبی هم ندارد که غزل اورا با دیگران مقایسه کنیم تعصب چراهر کسی شعری را می پسندد یکی از حافظ ، دیگری از خیام ، ناشناس هم از لیام به دلش نشسته ، صحبت شخص نیست ، بلکه در مورد گیرایی شعر استدر مورد خوانندگان نیز چنین است یکی چاوشی و دیگری شجریان می پسنددبا پوزش از ادیبان
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۲۳:۱۴:۳۲
شعر با شعور، ارزش دارد و کسی استاد سخن می شود که ادب و شعور را رعایت کند. ادب با خالق و ادب با خلایق. شعر لیام با اینکه در الفاظ و ترکیب هایش استوار است، در محتوا و شعور، بسیار فقیر و کم ارزش و در موارد زیادی بر خلاف ارزش های مورد قبول خردمندان و اساتید سخن است. ظهور استاد سخن در این عصر و در آینده، ناممکن نیست و عنوان "استاد سخن" وقف بر گذشتگان نیست، اما بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی/ مقبول طبع مردم صاحب نظر شود...با احترام به ناآشنا و دیگر دوستان.
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۹/۱۷ - ۰۰:۳۸:۲۹
عزیزان, اگر کمی کمتر از "پوزه بند" و توهین به دیگران حرف بود که جای ناراحتی نداشت، اینکه کسی شعر لیام را زیبا ببیند عیب نیست دوستان، که من هم ان شعر را زیبا دیدم و گفتم. ولی وقتی که لیام عزیز نبوغ شاعرانه را برای هدفهای دنی قربانی میکند واقعاّ آدم برای ایشان و شما دوستان ناراحت میشود. هدف شما چیست؟ لذت بردن از اشعار یا خرد کردن مردم؟ کسیکه اینگونه شعر بلد است که بگویدتو حرص و طمع از سرخود دور کن آنگهبینی که چه آسوده کنی گوهر جان راوانگه ببر از یاد همه کینه و تزویربر گیر ز دیوانگی و خشم عنان راآنرا که خرد راه نماید به ره راستابلیس که باشد که زند شیر ژیان راحیف نیست زبان را به چنین ابیاتی بگشاید؟لاف زن، ای ”مجتبی“ ای بی خبرای تو آوازت بَتَر از ماچه خرانکر الاصواتی و نادانی اتخلق را گشته ست رنج و دردسراسم این فهشها ادب است؟اسم این عالم بی عمل نیست؟تعصب عزیزی به خرج داد که فرمود:"با این عربی بلغور کردنش مشکل در مشکل انداخت"من نمیخواهم دفاع کنم ولی کسی که اینطور بی احترامی میکند نباید در جواب حلوا و شیرینی توقع داشته باشد.خیلی از آدمها به اینجا میآیند برای خواندن شعر مولانا و از این همه فهش تعجب میکنند. امیدوارم که شما بسیار جوان باشید که کمی وقت برای خودسازی داشته باشید.عزیزان، اگر دین ندارید آزاده باشید و ادب را فراموش نکنید!
user_image
س،م
۱۳۹۴/۰۹/۱۷ - ۰۳:۳۱:۵۹
بسمه تعالیسلام بر حاشیه نویسان گرامی چه مخالفان اشعار هزل و چه طرفداران آنهزلیات سعدی استاد سخن از همه شعرا معروفتر است: {دروازه ی کازرون ببینی }نیم بیتی است از آن .ایرج میرزا ، بهار ، قاآنی و دیگران نیز به آن پرداخته انداز کجا معلوم که اینان نیز در جوانی ، جوانی نکرده باشندجناب ناشناس عزیز که نوشتند: شعر لیام با اینکه در الفاظ و ترکیب هایش استوار است، در محتوا و شعور، بسیار فقیر و کم ارزش. و در موارد زیادی بر خلاف ارزش های مورد قبول خردمندان و اساتید سخن استکاش لطف میکردند و میزان و معیار ارزشهای مورد قبول را هم گوشزد میکردند. چند بار این شعر را خواندم . چون خردمند و استاد سخن نبودم حتماً نیز خلاف ارزشی در آن مشاهده نکردمچه خوب است خوب را تشویق کنیم همانطور که ناپسند را تقبیح میکنیمخداوند مرا و همه را از جبهه گیری های انحرافی دور بداردبه منه و کرمه
user_image
سید حبیب
۱۳۹۵/۰۸/۲۶ - ۱۹:۴۴:۱۸
با سلام.این شعرهایی که من چندتایش را در حاشیه ها به اسم لیام خواندم,اکثرا کپی از روی شعرهای دیگران است.مثلا همین غزلی که دوستان آن را بهتر از شعر مولانا دیدند.ابلیس شبی رفت به بالین جوانی......آراسته با شکل مهیبی سر و بر راوزن این شعر و قوافی آن و تقریبا مضمون آن را کپی کرده.مال ایرج میرزاست .شاعری که قدرت کلامش , وامدار , شعر دیگری است , حالا حالا ها باید مشق کند عزیزانم.البته اول توهین را هم , جناب خراسانی نکردند.گرچه ایشان میخواهند با کلمات , استادی خویش بر ما مبرهن کنند ,ولکن در اینجا مقصر نبودند.البته خوب , چون جواب توهین را با توهین دادند , استادی و ادیب بودنشان , بر ما مسجل شد.به هر حال , فضولی کردم , مرا ببخشید. همگیتان را دوست دارم .برقرار باشید.
user_image
متین
۱۳۹۵/۱۱/۲۰ - ۱۷:۳۲:۴۱
با درودآن گاه که ملویل کتاب موبی دیک را نشر داد غالباً در آمریکا مورد انتقاد شدید قرار گرفت تا حدی که آن را داستان دراز و بی ارزش خواندند. اما در انگلستان ملویل را با شکسپیر مقایسه کردند. امروز موبی دیک در به عنوان یک شاهکار جهانی قلمداد میشود. که میداند آن چه را که میآید.نقش هنر تفکر و آغاز مناظره است به هر زبانی که باشد،پارسی گو گرچه تازی خوشترستعشق را خود صد زبان دیگرست
user_image
متین
۱۳۹۵/۱۱/۲۰ - ۱۷:۳۵:۱۱
اشتباهات نوشتاری را به کم سوادی من اتوکرکت أیفون ببخشائید
user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۷/۰۸/۰۱ - ۰۲:۲۶:۱۸
سر ببر این چهار مرغ زنده را...معارف قبل یا ادیان قبل یا چهار خط صلیب و یا... را سر ببر و تمام کن ! چون خدا یکی است. با پوزش از مرور نکردن حاشیه های قبلی
user_image
محسن.۲
۱۳۹۷/۰۸/۰۱ - ۰۳:۴۸:۳۶
سر ببر این چار مرغ زنده راچهار مرغ عبارتند از : مرغابی، مظهر حرصطاووس ، مظهر کبر و غرورزاغ ،نماینده ی عمر دراز و آرزوهای بی پایانخروس ، نماینده ی شهوت تن و امیال شهوانی
user_image
نیلوفرکنعانی
۱۳۹۸/۰۷/۱۱ - ۱۲:۳۹:۴۱
سلام و احترام ممنون از نظرات اقای خراسانی و واقعا گره گشا بود اگر ممکنه درباره ی هفت بطن ابیات بیشتری بیان کنید ممنون
user_image
تنها خراسانی
۱۳۹۹/۰۱/۲۱ - ۱۷:۲۲:۲۹
براستی که نکته مهم کشتن نیست بلکه بسمل— نیمه کشتن —کردن است.آنگاه که به تعادل رسید این خلقیات ،ادمی را راه رستگاری در پیش خواهد بود!بازشان زنده کن از نوعی دگرکه نباشد بعد از آن زیشان ضرر
user_image
تنها خراسانی
۱۳۹۹/۰۱/۲۱ - ۱۷:۳۳:۵۰
ای برادر صبر کن بر درد نیشتا رهی از نیش نفس گبر خویشکان گروهی که رهیدند از وجودچرخ و مهر و ماهشان آرد سجودهر که مرد اندر تن او نفس گبرمر ورا فرمان برد خورشید و ابرچون دلش آموخت شمع افروختنآفتاب او را نیارد سوختنگفت حق در آفتاب منتجمذکر تزاور کذی عن کهفهمخار جمله لطف چون گل می‌شودپیش جزوی کو سوی کل می‌رودچیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزهستیت در هست آن هستی‌نوازهمچو مس در کیمیا اندر گدازدر من و ما سخت کردستی دو دستهست این جمله خرابی از دو هستمثنوی معنوی
user_image
میرزا اکسیر
۱۳۹۹/۰۹/۱۷ - ۲۰:۳۱:۱۹
به امید صحتمندی عزیزان هنر وادبیات:در این موقع باید یادآور شد که مقایسه نمودن شعر مولانا جلالدین بلخی با آقای لیام شاید خود لیام عزیز را به خنده بیاورد. زیرا لیام محترم خودش می‌داند که مقام شان در مقایسه با مولانا در چی حد است. و نباید ناگفته بماند که در اشعار مولانا جلالدین بلخی از لهجه دری هم بکار برده شده و بلدیت به دری می‌تواند در فهم آن معسر واقع شود. بااحترام.
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۹/۱۸ - ۰۱:۳۷:۵۰
گرامی میرزا اکسیراگر می خواهی مقام مولانا را بهتر بشناسی لطفاً این قطعه اش را هم بی تعصب بخوان. گر بدش سستی نری خرانبود او را مردی پیغامبرانترک خشم و شهوت و حرص‌آوریهست مردی و رگ پیغامبرینری خر گو مباش اندر رگشحق همی خواند الغ بگلربگشمرده‌ای باشم به من حق بنگردبه از آن زنده که باشد دور و ردمغز مردی این شناس و پوست آنآن برد دوزخ برد این در جنانحفت الجنه مکاره را رسیدحفت النار از هوا آمد پدیدای ایاز شیر نر دیوکشمردی خر کم فزون مردی هشآنچ چندین صدر ادراکش نکردلعب کودک بود پیشت اینت مردای به دیده لذت امر مراجان سپرده بهر امرم در وفاداستان ذوق امر و چاشنیشبشنو اکنون در بیان معنویش
user_image
میرزا اکسیر
۱۳۹۹/۰۹/۲۰ - ۰۷:۰۷:۴۰
ناباور عزیز وگرامی از قطعه فوق‌العاده عالی که حاشیه نمودید متشکرم.انسان ها از شهوات حیوانی وخری برای زیستن در این زمین خاکی ضرورت دارند. ولی خوشبختانه که راه های برای مطیع کردن آن موجود است. بنده پیوسته کوشش میکنم که در مهار آن کوتاهی نکنم. امید است شما به این موفقیت رسیده باشید.عرضه واژه تعصب در بیان شخصیت دیگران خیلی جرأت ودانای می‌خواهد که شما البته از یک کلمه که من در حاشیه قبل نوشته بودم توانستد بدانید که بنده تعصب دارم. عالی هستید.
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۹/۲۰ - ۰۸:۴۶:۵۵
گرامی میرزا اکسیرمنظورم از بی تعصب بخوان این بود که بدون قضاوت قبلی بخوانی.هیچ مقدسی نیست که قابل نقد نباسد لیام یکی از شاعران جوان و پر توان ایران است، که با نام مستعار ” لیام “ گاهی درین حاشیه ها نظری داده اگر مجموعه ی اشعارش به دست شما هم بیافتد قبول می کنید که در زمره ی شاعران برجسته ای مُلک است. قطعه ای از مولانا گذاشتم تا ببینید حتی مولی هم که به چشم والا می آید گاهی نه چنان استزنده باشی
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۹/۲۰ - ۰۸:۴۹:۳۰
پوزش، دو اشتباه قلمی:نباشدمولوی
user_image
ر.غ
۱۴۰۳/۰۳/۱۳ - ۰۵:۲۱:۲۱
چون امیر جمله دلها شویاندرین دور ای خلیفهٔ حق توی با سلام لطفا مصراع اول را درست کنید که در متن اینطور آمده: چون امیر جمله دلهای سوی!