مولانا

مولانا

بخش ۲۶ - قصهٔ آن حکیم کی دید طاوسی را کی پر زیبای خود را می‌کند به منقار و می‌انداخت و تن خود را کل و زشت می‌کرد از تعجب پرسید کی دریغت نمی‌آید گفت می‌آید اما پیش من جان از پر عزیزتر است و این پر عدوی جان منست

۱

پر خود می‌کند طاوسی به دشت

یک حکیمی رفته بود آنجا بگشت

۲

گفت طاوسا چنین پر سنی

بی‌دریغ از بیخ چون برمی‌کنی

۳

خود دلت چون می‌دهد تا این حلل

بر کنی اندازیش اندر وحل

۴

هر پرت را از عزیزی و پسند

حافظان در طی مصحف می‌نهند

۵

بهر تحریک هوای سودمند

از پر تو بادبیزن می‌کنند

۶

این چه ناشکری و چه بی‌باکیست

تو نمی‌دانی که نقاشش کیست

۷

یا همی‌دانی و نازی می‌کنی

قاصدا قلع طرازی می‌کنی

۸

ای بسا نازا که گردد آن گناه

افکند مر بنده را از چشم شاه

۹

ناز کردن خوشتر آید از شکر

لیک کم خایش که دارد صد خطر

۱۰

ایمن آبادست آن راه نیاز

ترک نازش گیر و با آن ره بساز

۱۱

ای بسا نازآوری زد پر و بال

آخر الامر آن بر آن کس شد وبال

۱۲

خوشی ناز ار دمی بفرازدت

بیم و ترس مضمرش بگدازدت

۱۳

وین نیاز ار چه که لاغر می‌کند

صدر را چون بدر انور می‌کند

۱۴

چون ز مرده زنده بیرون می‌کشد

هر که مرده گشت او دارد رشد

۱۵

چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند

۱۶

مرده شو تا مخرج الحی الصمد

زنده‌ای زین مرده بیرون آورد

۱۷

دی شوی بینی تو اخراج بهار

لیل گردی بینی ایلاج نهار

۱۸

بر مکن آن پر که نپذیرد رفو

روی مخراش از عزا ای خوب‌رو

۱۹

آنچنان رویی که چون شمس ضحاست

آنچنان رخ را خراشیدن خطاست

۲۰

زخم ناخن بر چنان رخ کافریست

که رخ مه در فراق او گریست

۲۱

یا نمی‌بینی تو روی خویش را

ترک کن خوی لجاج اندیش را

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 443
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۸۵۵
مثنوی معنوی ( دفتر پنجم و ششم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۵۰

نظرات

user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۳ - ۰۱:۴۳:۳۳
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 5 حکایت طاووسی که پرهای خود را می کندطاووسی در دشت پر وبال رنگین خود را می کند و بر زمین می ربخت.حکیمی از آنجا می گذشت به طاووس گفت مگر ارزش پرهای خود را نمی دانی؟!طاووس به حکیم جواب داد:تو فردی ظاهر گرا هستی و به زیبایی مست کننده ظاهر فریفته شدی.نمی دانی این پر و بال زیبا چه بلایی سر ما طاووسها آورده است و صیادان در کمین ما هستند.طاووس رمز انسانی است که به دشمنی نفس فریبنده و زیبا پی برده است.همان که پیامبر فرمود از خودتان سخت بپرهیزید. (زیرا نفس با خواسته هایی چون گرداب، تو را از نزدیک شدن به خداوند نهفته درونت _نفخه الهی_ دور می کند یا به عبارتی تو را از درک لحظه و جاری شدن در جریان خدایی آن باز می دارد.)چون ز مرده زنده بیرون می کشدهر که مرده گشت، او دارد رشد549خداوند بهار را از طبیعت مرده بیرون می کشد و ... هر کسی هم از نفس خود چون طاووس بمیرد،تنها او هدایت می یابد.مرده شو تا مخرج الحی الصمدزنده یی زین مرده بیرون آورد551اگر چون مرده ای از خواسته های جسمانی و روحانی نفست مردی و رستم وار ازین گرداب بیرون آمدی،خداوند به تو زندگانی و آب حیات می دهد .دی شوی بینی تو اخراج بهارلیل گردی ،بینی ایلاج نهار 552 اگر چون زمستان شوی بهار را میبینی و اگر چون شب شوی،روز را می بینی.(دو تمثیل زمستان و شب برای بیرون آمدن از چنبره نفس).کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
فرهاد شیرازی
۱۳۹۹/۱۰/۱۲ - ۱۶:۳۵:۳۳
دکتر صحافیان عزیز، تشکر از زحمتی که کشیدید و شرحی که مرقوم فرمودید؛ با این حال گمان می‌کنم حضرتعالی اندکی در درک مفهوم شعر دچار اشتباه شدید.شما به درستی گفتید که طاووس نماد انسان است، اما اینجا منظور حضرت مولانا، تحسین عمل طاووس نیست، بلکه به عکس این کار طاووس را به ناز کردن تشبیه کرده و بشدت شماتت می‌کند! به ابیات زیر توجه بفرمایید:یا همی‌دانی و نازی می‌کنی قاصدا قلع طرازی می‌کنیای بسا نازا که گردد آن گناه افکند مر بنده را از چشم شاهناز کردن خوشتر آید از شکر لیک کم خایش که دارد صد خطرایمن آبادست آن راه نیاز ترک نازش گیر و با آن ره بسازمی‌فرماید می‌دانی نابود کردن این زیبایی های با ارزش، ناز کردن است(ناز کردن در مقابل آنچه پروردگار انجام داده و می‌خواهد انجام دهد)، درسته ناز کردن ممکنه در ابتدا از شکر هم خوشتر باشد، اما کم جویدن شکر هزاران خطر دارد! راه نیاز(ابراز نیاز و توکل به پروردگار در برابر دلبستگی های دنیوی) یک راه بسیار امن است، پس ناز کردن را ترک کن و با این راه بساز!طاووس استعاره از انسان های به اصطلاح تارک الدنیا هست! انسان هایی که می‌خواهند نعمات دنیوی حضرت حق را تباه کنند تا مبادا دلبسته شوند! اما چنین عدم دلبستگی چندان ارزشی ندارد! کما اینکه در دفتر پنجم میفرماید:بی هوا، نهی از هوا ممکن نبود غازیی بر مردگان نتوان نمودیعنی اگر میل به دنیا نباشد، کلا نمیشه نهی کرد! مثل کسی هست که بره در قبرستان برای مردگان شمشیر بکشه، این کار کاملا عبث و بیهوده هست!!!در کل منظور حضرت مولانا اینه که از تمام نعمات دنیا باید به کفایت بهره برد و تباه کردنشون نه تنها خوب نیست، بلکه ناشکری(و به اصطلاح ناز کردن ) و اعلام بی نیازی در برابر خداست(بی نیازی به این ترتیب که چنین افرادی گمان می‌کنند اگر تارک الدنیا شوند، می‌توانند به حضور برسند و نیازی به مدد خداوند نیست!!!) ما باید در برابر تمام نعمات، شاکر حقتعالی باشیم و به قدر نیاز از آنها بهره نیز ببریم، اما نباید دلبسته ی آنها شویم و داشتن آن نعمات، باعث منیت و غرورمان شود!!!
user_image
شاهرخ کاطمی
۱۴۰۲/۰۳/۱۸ - ۰۲:۵۸:۰۶
سلام من به کل غزل کاری ندارم ولی هویت دادن به هر چیزی  در دنیای مادی دوری از خداوند کلا مشغول به خود بودن .در عرفان بیراه هست طاووس همانطوری هست زیباست او خودش را مشغول پر هایش کرده مثل کسی کاخ نشین ول کرده گوخ نشین شده هر دو یکی هست اول با کاخ نشینی هم هویت شده حالا با گوخ نشینی مرکز را باید عدم کرد مرکز خداوند باشه پاکی مطلق باشه از تمام نعمات دنیا موزن  استفاده کنیم