مولانا

مولانا

بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود

۱

کافرک را هیکلی بد یادگار

یاوه دید آن را و گشت او بی‌قرار

۲

گفت آن حجره که شب جا داشتم

هیکل آنجا بی‌خبر بگذاشتم

۳

گرچه شرمین بود شرمش حرص برد

حرص اژدرهاست نه چیزیست خرد

۴

از پی هیکل شتاب اندر دوید

در وثاق مصطفی و آن را بدید

۵

کان یدالله آن حدث را هم به خود

خوش همی‌شوید که دورش چشم بد

۶

هیکلش از یاد رفت و شد پدید

اندرو شوری گریبان را درید

۷

می‌زد او دو دست را بر رو و سر

کله را می‌کوفت بر دیوار و در

۸

آنچنان که خون ز بینی و سرش

شد روان و رحم کرد آن مهترش

۹

نعره‌ها زد خلق جمع آمد برو

گبر گویان ایهاالناس احذروا

۱۰

می‌زد او بر سر که ای بی‌عقل سر

می‌زد او بر سینه کای بی‌نور بر

۱۱

سجده می‌کرد او که ای کل زمین

شرمسارست از تو این جزو مهین

۱۲

تو که کلی خاضع امر ویی

من که جزوم ظالم و زشت و غوی

۱۳

تو که کلی خوار و لرزانی ز حق

من که جزوم در خلاف و در سبق

۱۴

هر زمان می‌کرد رو بر آسمان

که ندارم روی ای قبلهٔ جهان

۱۵

چون ز حد بیرون بلرزید و طپید

مصطفی‌اش در کنار خود کشید

۱۶

ساکنش کرد و بسی بنواختش

دیده‌اش بگشاد و داد اشناختش

۱۷

تا نگرید ابر کی خندد چمن

تا نگرید طفل کی جوشد لبن

۱۸

طفل یک روزه همی‌داند طریق

که بگریم تا رسد دایهٔ شفیق

۱۹

تو نمی‌دانی که دایهٔ دایگان

کم دهد بی‌گریه شیر او رایگان

۲۰

گفت فلیبکوا کثیرا گوش دار

تا بریزد شیر فضل کردگار

۲۱

گریهٔ ابرست و سوز آفتاب

استن دنیا همین دو رشته تاب

۲۲

گر نبودی سوز مهر و اشک ابر

کی شدی جسم و عرض زفت و سطبر

۲۳

کی بدی معمور این هر چار فصل

گر نبودی این تف و این گریه اصل

۲۴

سوز مهر و گریهٔ ابر جهان

چون همی دارد جهان را خوش‌دهان

۲۵

آفتاب عقل را در سوز دار

چشم را چون ابر اشک‌افروز دار

۲۶

چشم گریان بایدت چون طفل خرد

کم خور آن نان را که نان آب تو برد

۲۷

تن چو با برگست روز و شب از آن

شاخ جان در برگ‌ریزست و خزان

۲۸

برگ تن بی‌برگی جانست زود

این بباید کاستن آن را فزود

۲۹

اقرضوا الله قرض ده زین برگ تن

تا بروید در عوض در دل چمن

۳۰

قرض ده کم کن ازین لقمهٔ تنت

تا نماید وجه لا عین رات

۳۱

تن ز سرگین خویش چون خالی کند

پر ز مشک و در اجلالی کند

۳۲

زین پلیدی بدهد و پاکی برد

از یطهرکم تن او بر خورد

۳۳

دیو می‌ترساندت که هین و هین

زین پشیمان گردی و گردی حزین

۳۴

گر گدازی زین هوسها تو بدن

بس پشیمان و غمین خواهی شدن

۳۵

این بخور گرمست و داروی مزاج

وآن بیاشام از پی نفع و علاج

۳۶

هم بدین نیت که این تن مرکبست

آنچ خو کردست آنش اصوبست

۳۷

هین مگردان خو که پیش آید خلل

در دماغ و دل بزاید صد علل

۳۸

این چنین تهدیدها آن دیو دون

آرد و بر خلق خواند صد فسون

۳۹

خویش جالینوس سازد در دوا

تا فریبد نفس بیمار ترا

۴۰

کین ترا سودست از درد و غمی

گفت آدم را همین در گندمی

۴۱

پیش آرد هیهی و هیهات را

وز لویشه پیچد او لبهات را

۴۲

هم‌چو لبهای فرس در وقت نعل

تا نماید سنگ کمتر را چو لعل

۴۳

گوشهاات گیرد او چون گوش اسب

می‌کشاند سوی حرص و سوی کسب

۴۴

بر زند بر پات نعلی ز اشتباه

که بمانی تو ز درد آن ز راه

۴۵

نعل او هست آن تردد در دو کار

این کنم یا آن کنم هین هوش دار

۴۶

آن بکن که هست مختار نبی

آن مکن که کرد مجنون و صبی

۴۷

حفت الجنه بچه محفوف گشت

بالمکاره که ازو افزود کشت

۴۸

صد فسون دارد ز حیلت وز دغا

که کند در سله گر هست اژدها

۴۹

گر بود آب روان بر بنددش

ور بود حبر زمان برخنددش

۵۰

عقل را با عقل یاری یار کن

امرهم شوری بخوان و کار کن

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 433
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۲۱۹
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۸۳۲
مثنوی معنوی ( دفتر پنجم و ششم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۸

نظرات

user_image
بزرگمهر وزیری
۱۳۹۱/۰۸/۲۴ - ۱۳:۱۷:۱۹
در بیت 17، " تا نگرید طفل کی جوشد لبن"درست آن " چوشد" است . چوشیدن به معنای مکیدن است و به همین معنا، امروز هم در افغانستان به کار می رود. با توجه که مولوی از بلخ اوده که امروز در افغانستان است، این واژه برای وی بسیار آشنا بوده است. در فرهنگ دهخدا نیز به شکل "چوشیدن" و به همین معنای مکیدن آمده است. خواهشمند است " جوشد" را به " چوشد" درست کنید.با سپاس.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۸:۳۶:۲۷
برای هیجان و شور تفش با کسره زیر ف هم داریم
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۸:۳۸:۰۴
فصل به فارسی افزون بر فرگرد به سادگی هنگام می شود
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۸:۳۸:۴۹
هوس پایه ساخته شدن وسوسه و وسواس است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۸:۳۹:۴۰
نعل به پهلوی نال بوده است در لری هنوز نال است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۸:۴۲:۵۶
تفس با فتحه اول معنی هیجان دارد
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۹:۵۹:۵۳
تفش را از روی یاد و حافظه گفتم که گویا درست نیست و همان تفس درست است
user_image
امین
۱۳۹۳/۰۸/۱۷ - ۰۸:۴۹:۳۰
به نام خدابعد از سلامجناب وزیری عزیز از لحاظ منطقی جوشیدن شیر ارتباطی با گریه ی طفل ندارد و شرط در این معنی که شما فرموده اید محقق نمی شودبه دیگر سخن ممکن است طفل بگرید اما شیری در کار نباشداما اگر جوشد به نوشد تبدیل شود آن وقت آن ارتباط منطقی هم محقق می شود و نوشیدن شیر تابع گریه ی طفل خواهد بوداصل کلام مولانا نیز تاکید بر گریستن و فواید آن استعلامه حسن زاده آملی نیز در تاکید این مطلب در الهی نامه اشان آورده اند:از کودکی راهِ کسب را به ما یاد داده ایبا تشکر از شما و سایت وزین گنجور که فرصت این بحث را آفرید.در پناه حق
user_image
علی عامری
۱۳۹۶/۰۶/۰۲ - ۲۳:۵۰:۳۰
درود بر شما
پاسخی که برای مطلب جناب وزیری نوشته شده است بی ارتباط به نکته ایست که ایشان تذکر داده اند. ایشان فرموده اند جوشد به چوشد تبدیل شود. چوشد هم همان معنای مکیدن و چشیدن دارد.
user_image
رضایی
۱۳۹۷/۱۱/۰۲ - ۰۷:۴۲:۱۲
با سلام خدمت دوستان گرامیاز نظر تجربه ی من که مادر سه تا بچه هستم، گاهی وقتها بچه که گریه میکند شیر مادر شروع به جاری شدن و به تعبیر این شعر جوشیدن میکند
user_image
صالح
۱۳۹۸/۰۳/۱۴ - ۱۱:۵۳:۱۰
بسم الله الرحمن الرحیمبا سلامدر
پاسخ به جناب اقای وزیری از نظر بنده حقیر در اینجا دو مورد وجود دارد:اول آنکه میتوان گفت که از تشبیهی استفاده شده به این صورت که :تا زمانی که کودک شیرخواره گریه نکند شیر مادر از پستان او مانند چشمه نمیجوشد و بیرون نمی آیدباید توجه داشت که چشمه از دل زمین میجوشد و بازم هم میتوان گفت که پستان مادر نیز به زمین در تشبیه شده .دومین مطلب این است به دلیل گذشت زمان و تحول لغات به دلیل قدیمی بودن نثر و معلوم نبودن کلمات آن ممکن است چوشد به جوشد تبدیل شده استالبته این یک حدس و گمان و احتمال است.با تشکر.
user_image
جعفر
۱۳۹۸/۰۵/۱۸ - ۱۰:۰۹:۰۴
مصراع دوم بیت: تو نمی‌دانی که دایهٔ دایگانکم دهد بی‌گریه شیر او رایگان حتما باید سوالی خوانده شود . لطفا علامت سوال در پایان آن بگذارید