
مولانا
بخش ۶۰ - تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حقالف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینهای پیش مرید همچو طوطی دارد و از پس آینه تلقین میکند لا تحرک به لسانک ان هو الا وحی یوحی اینست ابتدای مسلهٔ بیمنتهی چنانک منقار جنبانیدن طوطی اندرون آینه کی خیالش میخوانی بیاختیار و تصرف اوست عکس خواندن طوطی برونی کی متعلمست نه عکس آن معلم کی پس آینه است و لیکن خواندن طوطی برونی تصرف آن معلم است پس این مثال آمد نه مثل
۱
طوطیی در آینه میبیند او
عکس خود را پیش او آورده رو
۲
در پس آیینه آن استا نهان
حرف میگوید ادیب خوشزبان
۳
طوطیک پنداشته کین گفت پست
گفتن طوطیست که اندر آینهست
۴
پس ز جنس خویش آموزد سخن
بیخبر از مکر آن گرگ کهن
۵
از پس آیینه میآموزدش
ورنه ناموزد جز از جنس خودش
۶
گفت را آموخت زان مرد هنر
لیک از معنی و سرش بیخبر
۷
از بشر بگرفت منطق یک به یک
از بشر جز این چه داند طوطیک
۸
همچنان در آینهٔ جسم ولی
خویش را بیند مردی ممتلی
۹
از پس آیینه عقل کل را
کی ببیند وقت گفت و ماجرا
۱۰
او گمان دارد که میگوید بشر
وان اگر سرست و او زان بیخبر
۱۱
حرف آموزد ولی سر قدیم
او نداند طوطی است او نی ندیم
۱۲
هم صفیر مرغ آموزند خلق
کین سخن کار دهان افتاد و حلق
۱۳
لیک از معنی مرغان بیخبر
جز سلیمان قرانی خوشنظر
۱۴
حرف درویشان بسی آموختند
منبر و محفل بدان افروختند
۱۵
یا به جز آن حرفشان روزی نبود
یا در آخر رحمت آمد ره نمود
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
Mohsen
Golnar Riahi
ثریا کهریزی