مولانا

مولانا

بخش ۶۹ - بیان آنک مخلوقی کی ترا ازو ظلمی رسد به حقیقت او هم‌چون آلتیست عارف آن بود کی بحق رجوع کند نه به آلت و اگر به آلت رجوع کند به ظاهر نه از جهل کند بلک برای مصلحتی چنانک ابایزید قدس الله سره گفت کی چندین سالست کی من با مخلوق سخن نگفته‌ام و از مخلوق سخن نشنیده‌ام ولیکن خلق چنین پندارند کی با ایشان سخن می‌گویم و ازیشان می‌شنوم زیرا ایشان مخاطب اکبر را نمی‌بینند کی ایشان چون صدااند او را نسبت به حال من التفات مستمع عاقل به صدا نباشد چنانک مثل است معروف قال الجدار للوتد لم تشقنی قال الوتد انظر الی من یدقنی

۱

احمقانه از سنان رحمت مجو

زان شهی جو کان بود در دست او

۲

باسنان و تیغ لابه چون کنی

کو اسیر آمد به دست آن سنی

۳

او به صنعت آزرست و من صنم

آلتی کو سازدم من آن شوم

۴

گر مرا ساغر کند ساغر شوم

ور مرا خنجر کند خنجر شوم

۵

گر مرا چشمه کند آبی دهم

ور مرا آتش کند تابی دهم

۶

گر مرا باران کند خرمن دهم

ور مرا ناوک کند در تن جهم

۷

گر مرا ماری کند زهر افکنم

ور مرا یاری کند خدمت کنم

۸

من چو کلکم در میان اصبعین

نیستم در صف طاعت بین بین

۹

خاک را مشغول کرد او در سخن

یک کفی بربود از آن خاک کهن

۱۰

ساحرانه در ربود از خاکدان

خاک مشغول سخن چون بی‌خودان

۱۱

برد تا حق تربت بی‌رای را

تا به مکتب آن گریزان پای را

۱۲

گفت یزدان که به علم روشنم

که ترا جلاد این خلقان کنم

۱۳

گفت یا رب دشمنم گیرند خلق

چون فشارم خلق را در مرگ حلق

۱۴

تو روا داری خداوند سنی

که مرا مبغوض و دشمن‌رو کنی

۱۵

گفت اسبابی پدید آرم عیان

از تب و قولنج و سرسام و سنان

۱۶

که بگردانم نظرشان را ز تو

در مرضها و سببهای سه تو

۱۷

گفت یا رب بندگان هستند نیز

که سببها را بدرند ای عزیز

۱۸

چشمشان باشد گذاره از سبب

در گذشته از حجب از فضل رب

۱۹

سرمهٔ توحید از کحال حال

یافته رسته ز علت و اعتلال

۲۰

ننگرند اندر تب و قولنج و سل

راه ندهند این سببها را به دل

۲۱

زانک هر یک زین مرضها را دواست

چون دوا نپذیرد آن فعل قضاست

۲۲

هر مرض دارد دوا می‌دان یقین

چون دوای رنج سرما پوستین

۲۳

چون خدا خواهد که مردی بفسرد

سردی از صد پوستین هم بگذرد

۲۴

در وجودش لرزه‌ای بنهد که آن

نه به جامه به شود نه از آشیان

۲۵

چون قضا آید طبیب ابله شود

وان دوا در نفع هم گمره شود

۲۶

کی شود محجوب ادراک بصیر

زین سببهای حجاب گول‌گیر

۲۷

اصل بیند دیده چون اکمل بود

فرع بیند چونک مرد احول بود

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 472
مثنوی معنوی ( دفتر پنجم و ششم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۱۰۸

نظرات

user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۱۱/۰۴ - ۱۱:۴۴:۵۸
بین بین برای مردد زیباست
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۱۱/۰۴ - ۱۱:۴۸:۵۸
گویا سرسام مننژیت است .البته سام به معنی ورم و اماس است
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۱۱/۰۴ - ۱۱:۵۱:۳۹
اما اینکه چرا سنان را که نیزه است میان آن سه بیماری قولنج و سرسام و تب آورده نمیدانم شاید منظور آسیب هایی باشد که از نیزهخوردن حاصل میشود!
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۱۱/۰۴ - ۱۲:۰۷:۱۶
این بخش خیلی آموزنده است اما در عین حال گیج کننده.میفرماید مردم با سبب های ظاهری درگیرند حال آنکه خداوند مقرر فرموده که عزراییل شرفیاب شود .و اینکه هر گاه قضای الهی فرا آید طبیب هم ممکن استابله شود و یا دارو هم نتیجه عکس دهد .که از قضا سرکنگبین صفرا فزود را یا داوری میکند اما چیزی که در آن وامانده ام ازر است کهچرا خداوند متعال را به این صورت خوانده است
user_image
ساعد هاشمی
۱۳۹۶/۰۷/۳۰ - ۰۱:۰۶:۰۲
بیت پنجم مصراع اولگر مرا چشمه کند آبی همباید گر مرا چشمه کند آبی دهمباشد