مولانا

مولانا

بخش ۱۰۱ - رجوع کردن به قصهٔ آن پای‌مرد و آن غریب وام‌دار و بازگشتن ایشان از سر گور خواجه و خواب دیدن پای‌مرد خواجه را الی آخره

۱

بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت

چون غریب از گور خواجه باز گشت

۲

پای مردش سوی خانهٔ خویش برد

مهر صد دینار را فا او سپرد

۳

لوتش آورد و حکایت‌هاش گفت

کز امید اندر دلش صد گل شکفت

۴

آنچ بعد العسر یسر او دیده بود

با غریب از قصهٔ آن لب گشود

۵

نیم‌شب بگذشت و افسانه کنان

خوابشان انداخت تا مرعای جان

۶

دید پامرد آن همایون خواجه را

اندر آن شب خواب بر صدر سرا

۷

خواجه گفت ای پای‌مرد با نمک

آنچ گفتی من شنیدم یک به یک

۸

لیک پاسخ دادنم فرمان نبود

بی‌اشارت لب نیارستم گشود

۹

ما چو واقف گشته‌ایم از چون و چند

مهر با لب‌های ما بنهاده‌اند

۱۰

تا نگردد رازهای غیب فاش

تا نگردد منهدم عیش و معاش

۱۱

تا ندرد پردهٔ غفلت تمام

تا نماند دیگ محنت نیم‌خام

۱۲

ما همه گوشیم کر شد نقش گوش

ما همه نطقیم لیکن لب خموش

۱۳

هر چه ما دادیم دیدیم این زمان

این جهان پرده‌ست و عینست آن جهان

۱۴

روز کشتن روز پنهان کردنست

تخم در خاکی پریشان کردنست

۱۵

وقت بدرودن گه منجل زدن

روز پاداش آمد و پیدا شدن

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 624
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۵۵۶

نظرات

user_image
فرزام
۱۳۹۸/۰۷/۲۸ - ۰۹:۵۱:۰۸
این چه اسراری است نگفتنی که حضرت مولانا در جای جای مثنوی شریف، خود را ملزم به رازداری و خود داری از افشای آنان می داند؟ والله اعلم
user_image
کاف دال
۱۳۹۹/۰۱/۰۵ - ۰۱:۴۲:۱۹
ما چو واقف گشته‌ایم از چون و چندمهر با لب‌های ما بنهاده‌اندتا نگردد رازهای غیب فاشتا نگردد منهدم عیش و معاش​.فارابی در این رابطه می‌گوید: کسی که به مرتبهٔ اعلای روحانی و معنوی می‌رسد می‌تواند میان روح خویش و عقل فعال جمع کند. یعنی بی واسطه به عقل فعال اتصال یابد و چون عقل فعال از علت اولی فیض می‌گیرد. پس چنین کسی به واسطهٔ عقل فعال از مبدأ اولی (خداوند) فیض خواهد گرفت0​​.بایزید بسطامی: سبحانی ما اعظم شانی.جمله معروف «انا الحق» (من حقیقت هستم) که در ادبیات فارسی بارها تکرار شده‌است، از حلاج است. برخی این مسئله را نشانه‌ای از ادعای خدایی کردن حلاج می‌دانند؛ حال آنکه عده‌ای دیگر بر این باورند خدا از طریق حلاج سخن گفته‌است.از دیگر کلمات حلاج، به‌خوبی این معنا آشکار است که وی به نوعی در این شطح، الهیات صوفیه را از منظر خود خلاصه کرده و آن عبارت‌است از تألیه انسان (انسانِ خدا شده)؛ به این معنا که انسان به مدد ریاضت، در خویش واقعیت صورت الهی را می‌یابد. همان صورت که خداوند آن را هنگام آفرینش بر آدمی افکنده بود.
user_image
کاظم
۱۳۹۹/۰۸/۲۳ - ۲۰:۰۹:۰۲
سوال: اینجا که می گوید تا ندرد پرده غفلت تمام کمی برایم مبهم است. شاعر می گوید اسرار را فاش نکن تا پرده غفلت دریده نشود!؟ به نظرم اینکه پرده غفلت دریده شود امری مطلوب است.
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۸/۲۴ - ۰۴:۰۵:۰۰
گرامی کاظمتا ندرد پردهٔ غفلت تمامدرین ماناست که: تا پرده ی غفلت دریده نشود ،تا نگردد رازهای غیب فاشتا رازها فاش نگرددتا نگردد منهدم عیش و معاشتا از همه ی مادیات چشم پوشی نکنیمما همه گوشیم کر شد نقش گوشما همه نطقیم لیکن لب خموشبه شرطی سخن می گوئیم و راز ها را بر ملا می کنیم کهپرده ی غفلت را دریده باشیم و غیر او را نبینیم