مولانا

مولانا

بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة

۱

قصهٔ آن خواب و گنج زر بگفت

پس ز صدق او دل آن کس شکفت

۲

بوی صدقش آمد از سوگند او

سوز او پیدا شد و اسپند او

۳

دل بیارامد به گفتار صواب

آنچنان که تشنه آرامد به آب

۴

جز دل محجوب کو را علتیست

از نبیش تا غبی تمییز نیست

۵

ورنه آن پیغام کز موضع بود

بر زند بر مه شکافیده شود

۶

مه شکافد وان دل محجوب نی

زانک مردودست او محبوب نی

۷

چشمه شد چشم عسس ز اشک مبل

نی ز گفت خشک بل از بوی دل

۸

یک سخن از دوزخ آید سوی لب

یک سخن از شهر جان در کوی لب

۹

بحر جان‌افزا و بحر پر حرج

در میان هر دو بحر این لب مرج

۱۰

چون یپنلو در میان شهرها

از نواحی آید آن‌جا بهر ما

۱۱

کالهٔ معیوب قلب کیسه‌بر

کالهٔ پر سود مستشرف چو در

۱۲

زین یپنلو هر که بازرگان‌ترست

بر سره و بر قلب‌ها دیده‌ورست

۱۳

شد یپنلو مر ورا دار الرباح

وآن دگر را از عمی دار الجناح

۱۴

هر یکی ز اجزای عالم یک به یک

بر غبی بندست و بر استاد فک

۱۵

بر یکی قندست و بر دیگر چو زهر

بر یکی لطفست و بر دیگر چو قهر

۱۶

هر جمادی با نبی افسانه‌گو

کعبه با حاجی گواه و نطق‌خو

۱۷

بر مصلی مسجد آمد هم گواه

کو همی‌آمد به من از دور راه

۱۸

با خلیل آتش گل و ریحان و ورد

باز بر نمرودیان مرگست و درد

۱۹

بارها گفتیم این را ای حسن

می‌نگردم از بیانش سیر من

۲۰

بارها خوردی تو نان دفع ذبول

این همان نانست چون نبوی ملول

۲۱

در تو جوعی می‌رسد تو ز اعتلال

که همی‌سوزد ازو تخمه و ملال

۲۲

هرکه را درد مجاعت نقد شد

نو شدن با جزو جزوش عقد شد

۲۳

لذت از جوعست نه از نقل نو

با مجاعت از شکر به نان جو

۲۴

پس ز بی‌جوعیست وز تخمهٔ تمام

آن ملالت نه ز تکرار کلام

۲۵

چون ز دکان و مکاس و قیل و قال

در فریب مردمت ناید ملال

۲۶

چون ز غیبت و اکل لحم مردمان

شصت سالت سیریی نامد از آن

۲۷

عشوه‌ها در صید شلهٔ کفته تو

بی ملولی بارها خوش گفته تو

۲۸

بار آخر گوییش سوزان و چست

گرم‌تر صد بار از بار نخست

۲۹

درد داروی کهن را نو کند

درد هر شاخ ملولی خو کند

۳۰

کیمیای نو کننده دردهاست

کو ملولی آن طرف که درد خاست

۳۱

هین مزن تو از ملولی آه سرد

درد جو و درد جو و درد درد

۳۲

خادع دردند درمان‌های ژاژ

ره‌زنند و زرستانان رسم باژ

۳۳

آب شوری نیست درمان عطش

وقت خوردن گر نماید سرد و خوش

۳۴

لیک خادع گشته و مانع شد ز جست

ز آب شیرینی کزو صد سبزه رست

۳۵

هم‌چنین هر زر قلبی مانعست

از شناس زر خوش هرجا که هست

۳۶

پا و پرت را به تزویری برید

که مراد تو منم گیر ای مرید

۳۷

گفت دردت چینم او خود درد بود

مات بود ار چه به ظاهر برد بود

۳۸

رو ز درمان دروغین می‌گریز

تا شود دردت مصیب و مشک‌بیز

۳۹

گفت نه دزدی تو و نه فاسقی

مرد نیکی لیک گول و احمقی

۴۰

بر خیال و خواب چندین ره کنی

نیست عقلت را تسوی روشنی

۴۱

بارها من خواب دیدم مستمر

که به بغدادست گنجی مستتر

۴۲

در فلان سوی و فلان کویی دفین

بود آن خود نام کوی این حزین

۴۳

هست در خانهٔ فلانی رو بجو

نام خانه و نام او گفت آن عدو

۴۴

دیده‌ام خود بارها این خواب من

که به بغدادست گنجی در وطن

۴۵

هیچ من از جا نرفتم زین خیال

تو به یک خوابی بیایی بی‌ملال

۴۶

خواب احمق لایق عقل ویست

هم‌چو او بی‌قیمتست و لاشیست

۴۷

خواب زن کمتر ز خواب مرد دان

از پی نقصان عقل و ضعف جان

۴۸

خواب ناقص‌عقل و گول آید کساد

پس ز بی‌عقلی چه باشد خواب باد

۴۹

گفت با خود گنج در خانهٔ منست

پس مرا آن‌جا چه فقر و شیونست

۵۰

بر سر گنج از گدایی مرده‌ام

زانک اندر غفلت و در پرده‌ام

۵۱

زین بشارت مست شد دردش نماند

صد هزار الحمد بی لب او بخواند

۵۲

گفت بد موقوف این لت لوت من

آب حیوان بود در حانوت من

۵۳

رو که بر لوت شگرفی بر زدم

کوری آن وهم که مفلس بدم

۵۴

خواه احمق‌دان مرا خواهی فرو

آن من شد هرچه می‌خواهی بگو

۵۵

من مراد خویش دیدم بی‌گمان

هرچه خواهی گو مرا ای بددهان

۵۶

تو مرا پر درد گو ای محتشم

پیش تو پر درد و پیش خود خوشم

۵۷

وای اگر بر عکس بودی این مطار

پیش تو گلزار و پیش خویش زار

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 643
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۵۸۹
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۲۵۹
مثنوی معنوی ( دفتر پنجم و ششم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۴۴۶

نظرات

user_image
علی مولوی
۱۳۹۲/۱۰/۲۰ - ۱۹:۲۶:۲۱
در بیت آخر تصحیح بفرمایید ازین قرار:یش خویش زار ونه راز!
user_image
مهدی
۱۳۹۳/۰۴/۱۳ - ۱۷:۴۵:۳۰
الکذب الریبه و الصدق الطمانینه به معنای این استدروغگویی مایه تشویش و راست گویی مایه آرامش است
user_image
مسعود خسروانی فراهانی
۱۳۹۵/۰۳/۰۴ - ۲۳:۵۹:۳۳
لطفا این بیت : شد یپنلو مر ورا دار الرباحوآن گر را از عمی دار الجناح"وان گر" به "وان دگر" اصلاح بفرمایید
user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۹/۱۹ - ۰۶:۳۷:۰۱
پیش تو گلزار و پیش خویش زار
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۳ - ۰۱:۲۱:۴۶
بوی صدقش آمد از سوگند اوسوز او پیدا شد و اسپند او4275بوی صدق از گفتار مرد بغدادی حس میشد. (بوی های معنوی بسیار مورد توجه مولاناست).یک سخن از دوزخ آید سوی لبیک سخن از شهر جان در کوی لببحر جان افزا و بحر پر حرجدر میان هر دو بحر ، این لب مرجگاهی سخنی از روی صدق هست مثل آب شیرین و گاهی سخنی از روی کذب مثل آب تلخ که هر دو بر لب آدمی چون نهری جاری می شود.اشاره به آیه 19 و 20 سوره رحمن:مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان. دو دریا (شیرین و شور) با هم قرار داد که در تماس ند و میانشان حایلی که در نیامیزند. در اینجا مولانا وارد ارزیابی فلسفی درد می شود و درد را باعث نو شدن انسان و زندگی می داند:بارها خوردی تو نان،دفع ذبول(ملال)این همان نان است چون نبوی ملولهر که را درد مجاعت نقد شدنو شدن با جزو جزوش عقد شدلذت از جوعست، نه از نقل نوبا مجاعت از شکر، به نان جو4296در دقت ژرف فلسفی مولانا می فرماید :لذت خوردن از غذای رنگارنگ نیست از درد گرسنگی است(اگر سیر باشیم بهترین غذاها نفرت آورند و بالعکس.)کیمیای نو کننده ،دردهاستکو ملولی آن طرف که درد خاست؟هین مزن تو از ملولی آه سرددرد جو و ،درد جو و ،درد ، دردآنچه زندگی را ادامه میدهد ،انسان را از ملالت در می‌آورد( آدمی را بر مرکب جسم و زمان به پیش می برد تا دریافت های جدید داشته باشد) "درد" است.در این نگرش بی نظیر درد از زندگی انسان نباید حذف شود .درد در تمامی شریانهای زندگی ما چون خون جاری است. (نگرش های عمیق و دقیق مولانا سبب توجه جهان پیشرفته غرب به ویژه مردم امریکا به مولانا شده است).کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۳ - ۰۱:۲۵:۰۲
ادامه دریافتهای دفتر ششم مثنوی 30 چه زمانی "درد" راهگشا و رساننده است؟ حکایت جستجوی گنج مرد بغدادی 3خادع درد اند درمانهای ژاژرهزن اند و زرستان، رسم باژ 4305راهنمایان دروغین؛مدعیان که درمان های بی کاربرد پیشنهاد می دهند،راهزن هستند و درد تو را که مانند طلا می توانست رساننده تو باشد مانند باج گیران می دزدند.پا و پرت را به تزویری بریدکه مراد تو منم،گیر ای مریداین راهزنان راه خداوند،پای تو و پر پرواز تو را می برند و خودشان را از همه بالاتر می دانند.رو ز درمان دروغین می گریزتا شود دردت مصیب و مشک بیز4311برای رسیدن به حقیقت پس از کسب درد،باید ازین مدعیان که به خود دعوت می کنند و غرق در خود خواهی هستند فرار کنی.پس از آن درو تو رساننده و و آشکار کننده مشک وجودت می شود.بارها من خواب دیدم مستمر که به بغداد است گنجی مستتر4314بازگشت به حکایت:داروغه گفت با یک خواب از بغداد به مصر آمده ای در حالی که من بارها خواب دیده ام در بغداد و در فلان محله و خانه(خانه مرد بغدادی)گنج است و اعتنا نکردم.گفت با خود:گنج در خانه من استپس مرا آنجا چه فقر و شیون استبر سر گنج از گدایی مرده امزآنکه اندر غفلت و در پرده ام 4323آدمی با وجود گنج جانشینی خداوند ،دایما مشغول گدایی کردن آرامش و آسایش از جسم خود است.جالب این که ثروتمندان که بیشتر چنین گدایی از جسم،خواسته و آرزوهایشان می کنند ،خود را عزیزتر می دانند!!زین بشارت مست شد دردش نماند صد هزار الحمد،بی لب او بخواندمن مراد خویش دیدم بی گمانهر چه خواهی گو مرا،ای بد دهان4328داروغه مرد بغدادی را احمق خطاب می کند؛اما او پس از رسیدن به گنج هیچ توجهی به گفته های او ندارد.رسیدگان به گنج درون نیز چنین اند و در سکوتی زیبا فقط دیگران را مشاهده می کنند کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
user_image
س
۱۳۹۹/۱۰/۲۵ - ۰۹:۲۸:۳۳
“خواب زن کمتر ز خواب مرد داناز پی نقصان عقل و ضعف جان“آدم متاسف میشه از شدت ادبیات زن ستیزانه ای که در سراسر ادبیات پارسی جای دارد. حتی در مثنوی معنوی