مولانا

مولانا

بخش ۱۳۲ - در بیان آنک دوزخ گوید کی قنطرهٔ صراط بر سر اوست ای مؤمن از صراط زودتر بگذر زود بشتاب تا عظمت نور تو آتش ما را نکشد جز یا مؤمن فان نورک اطفاء ناری

۱

زآتش عاشق ازین رو ای صفی

می‌شود دوزخ ضعیف و منطقی

۲

گویدش بگذر سبک ای محتشم

ورنه ز آتش‌های تو مرد آتشم

۳

کفر که کبریت دوزخ اوست و بس

بین که می‌پخساند او را این نفس

۴

زود کبریت بدین سودا سپار

تا نه دوزخ بر تو تازد نه شرار

۵

گویدش جنت گذر کن هم‌چو باد

ورنه گردد هر چه من دارم کساد

۶

که تو صاحب‌خرمنی من خوشه‌چین

من بتی‌ام تو ولایت‌های چین

۷

هست لرزان زو جحیم و هم جنان

نه مر این را نه مر آن را زو امان

۸

رفت عمرش چاره را فرصت نیافت

صبر بس سوزان بدت وجان بر نتافت

۹

مدتی دندان‌کنان این می‌کشید

نارسیده عمر او آخر رسید

۱۰

صورت معشوق زو شد در نهفت

رفت و شد با معنی معشوق جفت

۱۱

گفت لبسش گر ز شعر و ششترست

اعتناق بی‌حجابش خوشترست

۱۲

من شدم عریان ز تن او از خیال

می‌خرامم در نهایات الوصال

۱۳

این مباحث تا بدین‌جا گفتنیست

هرچه آید زین سپس بنهفتنیست

۱۴

ور بگویی ور بکوشی صد هزار

هست بیگار و نگردد آشکار

۱۵

تا به دریا سیر اسپ و زین بود

بعد ازینت مرکب چوبین بود

۱۶

مرکب چوبین به خشکی ابترست

خاص آن دریاییان را رهبرست

۱۷

این خموشی مرکب چوبین بود

بحریان را خامشی تلقین بود

۱۸

هر خموشی که ملولت می‌کند

نعره‌های عشق آن سو می‌زند

۱۹

تو همی‌گویی عجب خامش چراست

او همی‌گوید عجب گوشش کجاست

۲۰

من ز نعره کر شدم او بی‌خبر

تیزگوشان زین سمر هستند کر

۲۱

آن یکی در خواب نعره می‌زند

صد هزاران بحث و تلقین می‌کند

۲۲

این نشسته پهلوی او بی‌خبر

خفته خود آنست و کر زان شور و شر

۲۳

وان کسی کش مرکب چوبین شکست

غرقه شد در آب او خود ماهیست

۲۴

نه خموشست و نه گویا نادریست

حال او را در عبارت نام نیست

۲۵

نیست زین دو هر دو هست آن بوالعجب

شرح این گفتن برونست از ادب

۲۶

این مثال آمد رکیک و بی‌ورود

لیک در محسوس ازین بهتر نبود

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 650
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۲۷۶
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۶۰۲
مثنوی معنوی ( دفتر پنجم و ششم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۴۶۰

نظرات

user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۹/۲۵ - ۰۶:۲۴:۳۶
کبریت به معنای گوگرد استزود کبریتت بدین سودا سپار
user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۹/۲۷ - ۰۵:۰۵:۳۴
حنیذ به معنای بریانفَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ هود 69
user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۹/۲۷ - ۰۵:۱۰:۳۷
آن‌چنان مفتاح‌ها هر دم به نان
user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۹/۲۷ - ۰۵:۱۳:۳۶
گرد چادر گردی و عشق زنان
user_image
عذرا
۱۳۹۵/۱۱/۰۱ - ۱۰:۵۸:۲۵
در عنوان این قسمت، لطفا کلمه مومن را تصحیح کنید؛ به شکل «ممن» درج شده
user_image
فریدون
۱۳۹۶/۱۲/۱۶ - ۱۷:۲۱:۲۹
گفت لبسش گر ز شعر ششتر است درست می باشد و "و" بعر از شعر اضافی است
user_image
سیدمهدی
۱۳۹۸/۰۳/۳۰ - ۰۹:۵۷:۴۱
سلامکلمه آخر بیت اول منطفی درست است به معنای آتش فرومرده است.
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۶/۳۱ - ۰۹:۵۰:۴۸
صورت معشوق زو شد در نهفترفت و شد یا معنی معشوق جفت 4617وصف درگذشت برادر بزرگتر :اشاره به چگونگی رسیدن به حقیقت توسط حضرت عشق :صورت معشوق در نظر عاشق محو می شود و با حقیقت معشوق یکی می شود.من شدم عریان زتن،او از خیال می خرامم در نهایات الوصالکی به وصول کامل و غرق شدن در آغوش او می رسم؟زمانی که از جسم خودم برهنه شوم و معشوق در نظر من از خیال جدا شود.این مباحث تا بدینجا گفتنی استهر چه آید زین سپس نهفتنی استاین بیت کلید تمامی تمثیل های عرفانی مثنوی است:وصف وصول قابل بیان است اما خود وصول در واژه ها نمی آید.واژه ها برای دنیای مادی است .جانها بی دهان سخن می گویند و بی گوش می شنوند.(به رمز تکرار "قل " در قرآن مراجعه شود؛پیامبر در سکوت دریافت می کند و مامور می شود که این گونه بگو...)تا به دریا سیر اسپ و زین بودبعد ازینت مرکب چوبین بودوقتی به دریای حقیقت رسیدی اسب به کارت نمی آید .قایق چوبین مرکب تست.این خموشی مرکب چوبین بودبحریان را خامشی تلقین بودتمثیل بی نظیر برای سکوت:سکوت مرکب تو در دریای بی انتهای حق است.وآن کسی کش مرکب چوبین شکستغرقه شد در آب ، او خود ماهی استمقام بالاتر یعنی غرق شدن در توحید ؛برای آن کسی است که این قایق را هم بشکند .او شاه ماهی دریای توحید است.نه خموش است و نه گویا ،نادری استحال او را ، در عبارت نام نیستآنکه غرقه او شد همه است و همه ویژگیها را دارد گرچه متضاد باشند هم گویا است و هم در سکوت!!کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
کوروش
۱۴۰۱/۰۸/۰۷ - ۰۷:۰۲:۱۹
این مباحث تا بدین‌جا گفتنیست هرچه آید زین سپس بنهفتنیست   میشه گفت سخن پایانی مثنوی