مولانا

مولانا

بخش ۱۳۸ - رجوع کردن بدان قصه کی شاه‌زاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت

۱

قصه کوته کن که رای نفس کور

برد او را بعد سالی سوی گور

۲

شاه چون از محو شد سوی وجود

چشم مریخیش آن خون کرده بود

۳

چون به ترکش بنگرید آن بی‌نظیر

دید کم از ترکشش یک چوبه تیر

۴

گفت کو آن تیر و از حق باز جست

گفت که اندر حلق او کز تیر تست

۵

عفو کرد آن شاه دریادل ولی

آمده بد تیر اه بر مقتلی

۶

کشته شد در نوحهٔ او می‌گریست

اوست جمله هم کشنده و هم ولیست

۷

ور نباشد هر دو او پس کل نیست

هم کشندهٔ خلق و هم ماتم‌کنیست

۸

شکر می‌کرد آن شهید زردخد

کان بزد بر جسم و بر معنی نزد

۹

جسم ظاهر عاقبت خود رفتنیست

تا ابد معنی بخواهد شاد زیست

۱۰

آن عتاب ار رفت هم بر پوست رفت

دوست بی‌آزار سوی دوست رفت

۱۱

گرچه او فتراک شاهنشه گرفت

آخر از عین الکمال او ره گرفت

۱۲

و آن سوم کاهل‌ترین هر سه بود

صورت و معنی به کلی او ربود

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 656
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۶۱۴

نظرات

user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۶/۳۱ - ۰۹:۴۸:۴۸
راهیابی برادر میانی به پیشگاه شاه و سرشار شدن از دریای معرفت او سپس پنداشتن این که این کمالات از خود اوستچون مسلم گشت بی بیع و شریاز درون شاه در جانش جری4759برادر میانی بدون تلاش مقامات عرفانی در جانش جاری شد. قوت می خوردی ز نور جان شاهماه جانش همچو از خورشید، ماه تشبیه برای دریافت عرفانی :جان شاهزاده چون ماه از خورشید شاه نور می خورد.راتبه جانی ز شاه بی ندید دم به دم در جان مستش می رسید آن نه که ترسا و مشرک می خورندزآن غذایی که ملایک می خورند4762مولانا می فرماید روزی هایمان را تنگ بینانه محدود به روزی جسمی نکنیم ؛ بلکه روزی حقیقی نوری است که فرشتگان می خورند (مشاهده و دریافت اسماء خداوند )اندرون خویش استغنا بدیدگشت طغیان زاستغنا پدیدکه نه من شاه و هم شه زاده ام؟چون عنان خود بدین شه داده ام؟زین منی چون نفس زاییدن گرفتصد هزاران ژاژ خاییدن گرفت4769زمانی که نفس شاهزاده غرور و خودی می زایید ؛سخنهای بیهوده می گفت. بحر شه که مرجع هر آب ،اوستچون نداند آنچه اندر سیل و جوست؟شاه عارف چون دریایی است و می داند که در جوی خرد برادر مغرور چه میگذرد.شاه را دل، درد کرد از فکر اوناسپاسی عطای بکر او من تو را ماهی نهادم در کنارکه غروبش نیست تا روز شمارکمالات عرفانی به ماهی تشبیه شده که شاه در آغوش وی نهاده است.در جزای آن عطای نور پاکتو زدی در دیده من خار و خاکمن تو را بر چرخ گشته نردبانتو شده در حرب من تیر و کمان4777چون درون خویش بدید آن خوش پسراز سیه کاری خود گرد و اثرهمچو آدم دور ماند از بهشتدر زمین می راند گاوی بهر کشت در تشبیهی زیبا دریافتهای عرفانی به بهشت تشبیه شده است و فراموش کردن فیض پیر و مرشد به خوردن گندم. عفو کرد آن شاه دریادل، ولیآمده بد تیر آه بر مقتلی 4869شاه دریادل خودبینی او را دید و اورا بخشید اما تیر آه آن عارف بزرگ بر جان شاهزاده میانی نشست و کشته شد.وآن سوم کاهل ترین هر سه بود صورت و معنا بکلی او ربود4876برای برادر کوچکتر تنها یک بیت آمده است:آنکه از همه بی توجه تر بود و در تسلیم مطلق بود هم به دیدار صورت یعنی دختر شاه چین رسید و هم به کمالات معنوی دست یافت. رمز کوتاه بودن سرگذشت سعادت آمیز برادر کوچکتر می تواند غیر قابل بیان بودن آن باشد و این که گفتنی نیست بلکه یافتنی و چشیدنی است.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@