مولانا

مولانا

بخش ۱۴۰ - مثل

۱

آنچنان که گفت مادر بچه را

گر خیالی آیدت در شب فرا

۲

یا بگورستان و جای سهمگین

تو خیالی بینی اسود پر ز کین

۳

دل قوی دار و بکن حمله برو

او بگرداند ز تو در حال رو

۴

گفت کودک آن خیال دیووش

گر بدو این گفته باشد مادرش

۵

حمله آرم افتد اندر گردنم

ز امر مادر پس من آنگه چون کنم

۶

تو همی‌آموزیم که چست ایست

آن خیال زشت را هم مادریست

۷

دیو و مردم را ملقن آن یکیست

غالب از وی گردد ار خصم اندکیست

۸

تا کدامین سوی باشد آن یواش

الله‌الله رو تو هم زان سوی باش

۹

گفت اگر از مکر ناید در کلام

حیله را دانسته باشد آن همام

۱۰

سر او را چون شناسی راست گو

گفت من خامش نشینم پیش او

۱۱

صبر را سلم کنم سوی درج

تا بر آیم صبر مفتاح الفرج

۱۲

ور بجوشد در حضورش از دلم

منطقی بیرون ازین شادی و غم

۱۳

من بدانم کو فرستاد آن بمن

از ضمیر چون سهیل اندر یمن

۱۴

در دل من آن سخن زان میمنه‌ست

زانک از دل جانب دل روزنه‌ست

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 657
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۶۱۴

نظرات

user_image
ف-ش
۱۳۸۷/۰۴/۱۴ - ۰۷:۲۹:۴۱
بنام اوابیات این بخش ظاهرا آخرین سروده مولویست وپس از آن دفتر ششم را ناتمام گذاشته و سکوت اختیار کرده است.در یک کتاب مثنوی که در نزد منست (خطی چاپ 1298 ه ق)در خاتمه دفتر ششم ابیاتی از بهاءالدین ولد فرزند مولوی آورده شده که در اینجا بواسطه آموزنده بودنش شطری ازآن در حاشیه این بخش پایانی نقل میشود(اصل آن حدود 50 بیت است) بر طبق همین ابیات چون مولوی مثنوی را ناتمام گذاشته و سکوت اختیرکرده است فرزند پس ازمدتی کنجکاو شده واز پدر علت را جویاشده ومیپرسد:از چه رو دیگر نمیگوئی سخنازچه در بستی در علم لدنقصه شهزادگان نامد بسرماند ناسفته در سیم پسرگفت نطقم چون شتر زین پس بخفتنیستش با هیچکس تا حشر گفت...وقت رحلت آمد وجستن زجو"کل شیئ هالک الا وجهه."...باقی این گفته آید بی زباندر دل آنکس که دارد نور جانگفتگو آخر رسید وعمر هممزده کآمد وقت کزتن وارهم...پس زجان کن وصل جانان را طلببی لب و بی کام میگو نام رب..اینچنین عمر عزیز بی بهابی عوض ضایع کنی هردم چرا..سوی کل خود رو ای جزو خدااز خودی بگذر زمانی با خود آ..رو بسوی اصل خود همچون خلیلبگذر از استاره و چرخ چو نیل..نردبان آسمانست این کلامهرکه از آن بررود آید به بامنه ببام چرخ کان اخضر بودبل به بامی کز فلک برتر بود..اینچنین سخنان تابناک کسی که یک راهنمای بزرگ برای بشر یت در کل جهان است پایان یافت (درود بروان بلند مرتبه او)
user_image
حسین آقاجانی
۱۳۹۰/۱۱/۲۷ - ۱۵:۰۳:۲۵
دوست بزرگوار مدیر محترم سایت گنجور ضمن تقدیر از خدمات و زحمات جنابعالی باسحضار می رسانم که بیت اول از آخرین سروده مولانا درج نشده است که ذبلا بعرض میرسد.مدتی زین مثنوی چون والدمشد خمُش گفتم ورا کای زنده دماز چه رو .....گفت نطقم زین سپس دیگر بخفت....حسین آقاجانی باناشاه
user_image
سینا
۱۳۹۱/۰۴/۱۳ - ۰۳:۵۹:۳۷
"تو همی‌آموزیم که چست ایست/آن خیال زشت را هم مادریستدیو و مردم را ملقن آن یکیست/غالب از وی گردد ار خصم اندکیست"شاید چندان ربطی نداشته باشه، ولی این قسمت از شعر منو یاد اون دیالوگ توی فیلم "نجات سرباز رایان" انداخت که میگه: "اگه خدا با ماست، پس کی با اوناست؟" (البته درستش این بود که شنیدن اون دیالوگ توی فیلم منو یاد این شعر بندازه!)
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۰/۰۲ - ۰۶:۲۵:۲۱
در مقالات شمس آمده است که:شاهزاده کوچکتر سرانجام به یاری دایه در گاوی زرین پنهان شد و بهدرون قصر راه یافت ، شبیه داستان اسب تروآ!
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۰/۰۲ - ۰۶:۲۸:۵۷
در ابتدای دفتر ششم می خوانیم:پیش‌کش می‌آرمت ای معنویقسم سادس در تمام مثنویبنابراین عزم مولانا از ابتدا در اتمام مثنوی در شش دفتر بوده است.
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۰/۰۲ - ۰۷:۰۲:۳۶
استاد زرین کوب معتقد است که مولوی عمدا داستان دژ هوش ربا را تکمیل نکرده تا به ما بفهماند که راه نیل به حق راه فنا است.تیمور مالمیر در مقاله ای به نام "پایان ناتمام مثنوی" آورده که داستان دژ هوش ربا شکل دیگری از داستان آفرینش است.
user_image
میترا
۱۳۹۶/۰۸/۰۶ - ۰۲:۰۵:۵۵
این ابیات به نظر من یکی از شگفت انگیز ترین و کاربردی ترین ابیات و نسخه ای برای شفای دلهای بیمار است. مولانا یک راهکار عملی بسیار ظریفی را ارایه کرده در مواجهه با افکار و احساسات منفی همانند غم و ترس و طمع و ... که من شخصا فکر می کنم چیزی در معنای همان مقاومت نکردن در برابر مقاومت من ذهنی یا نفس است و تاکید دارد که تا زمانی که ازفضایی خارج از بدو خوب - فکر یا منطقی در ذهن شما - الهام - با احتیاط این واژه را بکار می برم - در برابر این وضعیت مقاومت درونی و روانی سکوت و سکون پیشه کنید و سعی نکنید افکار بد را از خود برانید و به حیله و تدبیر ذهن متوسل نشوید . چیزی شبیه به آنچه که در مراقبه صورت می گیرد. این چیزی شبیه به ماندن در تشنگی است که در بیت : آب کم جو تشنگی آور بدست ... نیز به گونه ای دیگر فرموده است. حرکت معکوس در برابر ذهن و عقل جزیی که معکوس بین و وارونه نما است. خیلی دوست داشتم تفسیر درخوری درباب این ابیات می خواندم و دوستان اگر لطف کنند راهنمایی کنند سپاسگزار می شوم.
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۳ - ۰۱:۳۱:۳۰
ادامه دریافتهای دفتر ششم مثنوی33 آخرین حکایت مثنوی؛وصیت آن شخص که بعد ازمن کاهلترین فرزندم ارث ببردمردی سه پسر داشت نزد قاضی وصیت کرد که اموالش به برادری برسد که بی توجه تر و کاهل تر است .پس از مرگ قاضی به پسرانش گفت هر کدام باید حکایتی بگویید تا ببینم کاهلترین کدام است .برادر اول گفت من باطن هر کس را از لحن کلامش و حرکاتش میشناسم.دیگری گفت آدمی را از سخنش باز شناسم و اگر سکوت کند او را به نطق بیاورم. سومی که از همه کاهلتر بودگفت: در مقابلش ساکت نشینم و صبر می کنم ؛پس از آن هر خاطره قلبی ،یقینا بازتاب اندیشه باطنی او خواهد بود.عارفان از هر دو جهان کاهلترندزآنکه بی شدیار خرمن می برند4886عارفان به دو دنیا بی توجه هستند و برداشت محصول آنها (لذت درک لحظه عرفانی)بدون شخم زدن است.گر ندانی یار را از ده دله از مشام فاسد خود کن گله 4885سر او را چون شناسی؟راست گوگفت:من خامش نشینم پیش او4912قاضی گفت چگونه به پنهانی دل او دست پیدا می کنی .برادر بی توجه تر (که فقط متوجه حال خود و لحظه و خداوند هست)گفت من در مقابلش ساکت می نشینم. ور بجوشد در حضورش از دلممنطقی بیرون از این شادی و غممن بدانم کو فرستاد آن به مناز ضمیر چون سهیل اندر یمن4915من خواهم دانست که این سخن که در دل و در سکوت می یابم از درون تابناک اوست که مثل ستاره سهیل در یمن تابناک است.در دل من آن سخن زآن میمنه ستزآنکه از دل جانب دل روزنه ست4916این آخرین بیتی است که مولانا مثنوی را با آن تمام کرده است:سخنی که در سکوت دریافت می کنم؛ از سوی دل زیبا و خجسته اوست زیرا از دل به سوی دل دیگر، پنجره ای برای دریافت هست. (زیرا همه دلها دمیده شده روح خداوند و محل جاری شدن او هستند از این رو یا هم یکی هستند)کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
ابراهیم ازبک
۱۴۰۱/۰۵/۲۳ - ۰۶:۰۳:۴۳
سبحان الله